پاسخ به:صلح امام حسن (علیه السلام) ضامن بقای اسلام
جمعه 24 دی 1389 2:29 PM
یک بررسی اجمالی در سخنان امام(علیه السلام) به منظور اطلاع از علل واگذاری حکومت
همانگونه که قبلا گفتیم، درباره علل و انگیزههای صلح امام (علیه السلام) با معاویه و کنارهگیری از حکومتسخن بسیار گفتهاند ، و کتابهای متعددی نوشته و تالیف کردهاند،
و به نظر نگارنده همه قلم فرساییها و تالیفات-در عین اینکه بسیار ارزنده و محققانه است-از سخنان خود امام حسن(علیه السلام) و یا امامان دیگر در روایاتی که از ایشان نقل شده ریشه گرفته، و خود آن بزرگواران علل و انگیزههای آن را به اجمال و تفصیل در سخنان خود بیان فرمودهاند که ما به همین منظور بیشتر این روایات را برای شما نقل کردیم، و اکنون به بررسی آنها میپردازیم.
وظیفه الهی
در قسمتی از این روایات به طور سربسته و اجمال، علت این کار امام (علیه السلام) را وظیفه الهی آن حضرت که از طرف خدای متعال به انجام آن مامور شده بود ذکر کردهاند،
و ما را از کاوش بیشتر در این باره بازداشتهاند، و این مطلب نیز با تعبیرهای گوناگونی بیان شده که از آن جمله است روایت ابی سعید عقیصا که در صفحات قبل با ترجمهاش ذکر شد. (25)
البته در ذیل آن حدیث یک اشاره اجمالی نیز به حکمت این کار شده، که همان سخن امام (علیه السلام) است که فرمود:
«و لولا ما اتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الارض احد الا قتل»!
(اگر من این کار را نمیکردم، احدی از شیعیان ما در روی زمین باقی نمیماند و همگی کشته میشدند...)
و این سخن اگر چه احتیاج به شرح و توضیح دارد ولی همین یک جمله کوتاه، علت و حکمت کار را به صورت اجمال و اشاره بیان کرده است.
و روایت زیر را نیز که در باب «ان الائمة (علیهم السلام) لم یفعلوا شیئا الا بعهد من الله عز و جل و امر منه لا یتجاوزونه»
در کتاب شریف اصول کافی وارد شده، میتوان از همین روایات دانست که مرحوم کلینی به سند خود از معاذ بن کثیر از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
«ان الوصیة نزلت من السماء علی محمد کتابا، لم ینزل علی محمد(صلی الله علیه و اله)کتاب مختوم الا الوصیة فقال جبرئیل(علیه السلام): یا محمد هذه وصیتک فی امتک عند اهل بیتک، فقال رسول الله(ص) ای اهل بیتی یا جبرئیل؟قال: نجیب الله منهم و ذریته، لیرثک علم النبوة کما ورثه ابراهیم(علیه السلام)و میراثه لعلی(علیه السلام)و ذریتک من صلبه و کان علیها خواتیم، قال ففتح علی(علیه السلام) الخاتم الاول و مضی لما فیها ثم فتح الحسن(علیه السلام)الخاتم الثانی و مضی لما امر به فیها، فلما توفی الحسن و مضی فتح الحسین(علیه السلام)الخاتم الثالث فوجد فیها ان قاتل فاقتل و تقتل و اخرج باقوام للشهادة لا شهادة لهم الا معک، قال: ففعل(علیه السلام)، فلما مضی دفعها الی علی بن الحسین(علیه السلام)قبل ذلک، ففتح الخاتم الرابع فوجد فیها ان اصمت...»
(براستی که وصیتبه صورت کتابی از آسمان بر محمد (صلی الله علیه و اله) نازل گردید ، و نامه مهر شدهای جز وصیتبر آن حضرت نازل نشد، و جبرئیل عرض کرد:
ای محمد این است وصیت تو در امتت که نزد خاندان تو خواهد بود.
رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود:
ای جبرئیل کدام خاندانم؟عرض کرد:
برگزیدگان خدا از آنها و دودمانشان.تا علم نبوت را از تو ارث برند همان گونه که ابراهیم به ارث نهاد ، و این میراث از علی و فرزندان صلبی اوست.
براستی وصیت را مهرهایی بود، پس علی(علیه السلام) مهر اول را گشود و هر چه در آن بود بر طبق آن عمل کرد،
سپس حسن (علیه السلام) مهر دوم را گشود و هر چه در آن بود بدان عمل کرد،
و چون حسن (علیه السلام) از دنیا رفت، حسین (علیه السلام) مهر سوم را گشود ،
و دید در آن دستور خروج و کشتن و کشته شدن بود و نوشته بود که مردمی را برای شهادت با خود ببر که جز به همراه تو شهادتی برای آنها نیست،
و آن حضرت این کار را کرد، و چون او از دنیا رفت آن وصیت را قبل از شهادت به علی بن الحسین(علیه السلام) داد،
و او مهر چهارم را گشود و در آن دید که نوشته استسکوت کن...)
و نظیر این روایت، روایات دیگری نیز در همان باب از امام صادق(ع)نقل شده است.
و شاید بتوان این روایت مشهور را نیز از همین دسته به حساب آورد که رسول خدا درباره امام حسن(علیه السلام) فرمود:
«ان ابنی هذا سید و سیصلح الله علی یدیه بین فئتین عظیمتین» (26)
و به نظر میرسد که دانشمندان و علمای بزرگوار ما نیز مانند مرحوم سید مرتضی و سید بن طاووس که مسئله عصمت امام(علیه السلام) را در اینجا عنوان کردهاند همین باشد که گفتهاند:
«قد ثبت انه الامام المعصوم المؤید الموفق بالحجج الظاهرة و الادلة القاهرة، فلا بد من التسلیم لجمیع افعاله و حملها علی الصحة، و ان کان فیها ما لا یعرف وجهه علی التفصیل، او کان له ظاهر ربما نفرت النفس عنه» (27)
(این مطلب ثابت است که آن حضرت امام معصوم بوده و به حجتهای ظاهری و دلیلهای محکم موفق و مؤید بوده،
و بناچار دیگران باید در برابر همه کارهائی که انجام داده تسلیم باشند و آنها را حمل بر صحت کنند،
اگر چه در آنها کارهائی دیده شود که دلیل تفصیلی آن معلوم نباشد یا در ظاهر مورد تنفر نفوس قرار گیرد.)
چنانکه جد بزرگوارش در حدیبیه با مشرکین صلح کرد، و حکمت این کار بخصوص در آن روز -یعنی در روز امضای پیمان صلح در حدیبیه- برای بسیاری از مردم
و همراهان رسول خدا(صلی الله علیه و اله) آشکار نبود، و به همین جهتبسیاری از آنها از صلح رسول خدا (صلی الله علیه و اله) در آن روز دلگیر و ناراحتشدند،
و حتی برخی زبان به اعتراض گشوده و علنا مخالفتخود را با صلح حدیبیه اظهار کردند، همان گونه که در تاریخ ضبط شده...
و این پنهان بودن حکمتهای دستورات الهی برای مردم -حتی برای پیمبران و امامان نیز- تازگی ندارد،
و نمونهاش داستان موسی و خضر است که چون خضر پیغمبر آن کشتی را سوراخ کرد،
و آن کودک را به قتل رسانید به شرحی که در قرآن کریم (28) و تاریخ نقل شده -مورد اعتراض پیغمبری چونموسای کلیم الله قرار گرفت...
و این به همان خاطر بود که از حکمت و سر اینکارها اطلاع نداشت و بعدا که مطلع گردید قانع شد...
و درباره صلح امام حسن(صلی الله علیه و اله) نیز باید گفت:
حکمت عمل آن امام معصوم و مظلوم برای بسیاری از مردم آن زمان و برخی از مردمان دیگری که بعدها آمدند
و با نظری سطحی بدان نگریسته و یا تحت تاثیر اغراض پلید و تبلیغات مغرضانه و مسموم دشمنان این خاندان قرار گرفته
و حاضر نبودند با دیده واقع بینانه و بیطرفانه به حوادث گذشته اسلام نظر کنند پوشیده ماند،
ولی جریانات بعدی و حوادثی که به دنبال این صلح به دست معاویه و دودمان ننگین او و خاندان کثیف اموی در اسلام به وقوع پیوستسر این عمل قهرمانانه امام(علیه السلام) را آشکار ساخت،
و بخوبی روشن ساخت که در آن مقطع تاریخی برای هر امامی که با چهره سالوسانه معاویه مواجه میشد،
و در برابر پیشنهاد صلح چنین حاکم قدرتمند و بظاهر مسلمانی قرار میگرفت... - و شرایط دیگری که در کار بود ..-
چارهای جز کنارهگیری از حکومت و صلح با او، و نظاره کردن و خون دل خوردن نداشت...
پی نوشت ها :
25.صفحه 236
26.این حدیث در بسیاری از کتابهای اهل سنت مانند اسد الغابة و الاصابة و سنن ترمذی و مسند احمد بن حنبل و غیره
از رسول خدا(ص)نقل شده، ولی در بسیاری از آنها«فئتین عظیمتین من المسلمین»یا«من المؤمنین»میباشد
و همان گونه که در ذیل حدیث در بخش اول(صفحه 228)تذکر دادیم، بعید نیست همان گونه که بعضی احتمال دادهان
د این اضافه به دست معاویه و دار و دستهاش انجام شده تا به قول معروف«در بین دعوا نرخ تمام کرده»و خود را به عنوان«مؤمن»یا«مسلم»معرفی کنند.
27.تنزیه الانبیاء، ص 69.
28.البته در قرآن کریم نام«خضر»ذکر نشده و به عنوان بندهای از بندگان خدا
که رحمتی از خداوند به او رسیده و علمی به وی آموخته شده بود ذکر شده،
ولی در روایات-که یکی همین -روایتبود-نام آن بنده، «خضر»ذکر گردیده است
و ما این مطلب را با شرح بیشتری در جلد دوم تاریخ انبیاء نوشته و به رشته تحریر درآوردهایم.