پاسخ به:فضايل اميرالمومنين على (عليه السلام)
جمعه 24 دی 1389 1:34 PM
امام على عليه السلام نزديكترين مردم به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
1ـ هنگامى كه امام عليه السلام به دنيا آمد تا سه روز ديده نگشود،چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آمد ديده به چهره آن حضرت گشود،رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:او مرا به نگريستن مخصوص داشت و من او را به علم مخصوص داشتم. (1)
2ـ هرگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مىخواست از نشستن برخيزد كسى جز على عليه السلام دست حضرتش را نمىگرفت. (2)
3ـ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگام نشستن به على عليه السلام تكيه مىداد. (3)
4ـ از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره برخى از ياران پرسشى شد و حضرت پاسخ داد،كسى گفت:پس على چه؟فرمود:تو مرا از مردم پرسيدى نه از خودم (و على به منزله خود من است) . (4)
5ـ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام فرمود:تو چون جان در بدن منى،تو با من چون پرتوى هستى كه از پرتوى گرفته شده باشد،تو از منى و من از تو،على با منچون سر به بدن من است. (5)
6ـ امام صادق عليه السلام فرمود:پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرق را از چهره على عليه السلام پاك مىكرد و به صورت خود مىكشيد. (6)
7ـ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم على را با لشگرى گسيل داشت و دست به دعا برداشته،عرضه داشت:خداوندا!مرا نميران تا دوباره على را به من بنمايى. (7)
8ـ ابن عباس رضى الله عنه گويد:رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در جاى خود و جاى نماز خود نشسته بود و گروهى از مهاجر و انصار نزد او بودند كه جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت:اى محمد،حضرت حق تو را سلام مىرساند و گويد:على را فراخوان و او را مقابل خود بنشان.جبرئيل عليه السلام به آسمان بالا رفت،پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم على را فراخواند،او را حاضر كردند،پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم حضرتش را مقابل خود نشاند،جبرئيل بار ديگر فرود آمد و طبقى از خرما همراه داشت،آن را ميان آن دو نهاد و گفت:بخوريد.هر دو خوردند،سپس طشت و ابريقى حاضر ساخت و گفت:اى رسول خداـكه درود خدا بر تو و خاندانت بادـخداوند تو را امر مىكند كه آب بر دست على بن ابى طالب بريزى.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:گوش به فرمان و مطيع خدايم و آنچه پروردگارم فرموده انجام مىدهم.
ابريق را برگرفت و ايستاده آب بر دست على بن ابى طالب عليه السلام مىريخت .على عليه السلام عرضه داشت:اى رسول خدا،من سزاوارترم كه آب بر دست شما ريزم،فرمود:اى على،خداوند مرا بدين كار دستور داده است.آن گاه هر چه آب بر دست على عليه السلام مىريخت قطرهاى از آن در طشت نمىچكيد.على عليه السلام عرضه داشت:اى رسول خدا،نمىبينم كه چيزى از آب در طشت بريزد؟!فرمود:اى على،فرشتگان در گرفتن آبى كه از دست تومىچكد با هم مسابقه مىدهند و با آن چهره خود را مىشويند و بدان تبرك مىجويند! (8)
9ـ ابن ابى الحديد گويد:سال ميلاد على عليه السلام همان سالى است كه رسالت (9) رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم شروع گرديد و صداهايى از سنگها و درختان به گوش او مىرسيد و پرده از ديدگانش برطرف شد و اشخاص و انوارى را مشاهده نمود.و خود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آن سال و ميلاد على عليه السلام در آن را به فال نيك مىگرفت،و در شب ولادت آن حضرت به خانواده خود فرمود:امشب مولودى براى ما زاده شد كه خداوند به بركت او درهاى بسيارى از نعمت و رحمت خويش را به روى ما خواهد گشود. (10)
10ـ عقاد گويد:على در دل كعبه زاده شد،و ميلاد او در آنجا نويد دوران نوينى را براى كعبه مىداد.و او مسلمان زاده شد،زيرا (نخستين بار) ديدگانش را به روى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گشود. (11)
11ـ عبد الكريم خطيب گويد:رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در شب هجرت على را فراخواند و از او خواست كه در جايى كه خود به عادت هميشگى در آنجا مىآرميد بخوابد و آن برد حضرمى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خود مىپيچيد به خود پيچيد،تا وقتى بينندهاى مىنگرد تصور كند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برد حضرمى را به خود پيچيده و در بستر خويش آرميده است.من گمان مىكنم تاكنون هيچ كسـحتى شيعيان على عليه السلام نيزـبدين نكته توجه نكرده،زيرا مىبينيم كه به اين حادثهالتفاتى ندارند،در حالى كه وقتى مىبينيم على در جامه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رفته و در بستر او خوابيده است خواهيم گفت:اين است كه جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است. (12)
12ـ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم داخل خانه فاطمه عليها السلام شد و فرمود:اى فاطمه،امروز پدرت ميهمان توست.فاطمه عليها السلام گفت:پدر جان!حسن و حسين از من خوراكى خواستهاند و من چيزى نداشتم كه براى خوردن به آنان دهم.سپس پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم داخل شد و در كنار على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام نشست و فاطمه سرگردان مانده بود و نمىدانست چه كند!پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم لختى به آسمان نگريست كه جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت:اى محمد،خداى برتر و والا سلامت مىرساند و تو را تحيت و گراميداشتى ويژه مىفرستد و گويد:به على و فاطمه و حسن و حسين بگو كه از ميوههاى بهشت چه ميل دارند؟پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يك يك آنان را صدا زد و فرمود:خداوند عزت دانست كه شما گرسنهايد،اينك از ميوههاى بهشت چه ميل داريد؟
آنان به خاطر شرم از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم لب فرو بستند و پاسخى ندادند،حسين عليه السلام گفت:پدرم اى امير مؤمنان،مادرم اى سرور زنان بهشت و برادرم اى حسن پاك،آيا اجازه مىدهيد كه من از ميوههاى بهشت برگزينم؟همه گفتند:اى حسين،بگو كه به انتخاب تو خشنوديم.حسين گفت:اى رسول خدا،به جبرئيل بگو:ما خرماى تازه ميل داريم.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:خدا اين را مىداند.آن گاه فرمود:اى فاطمه،برخيز و به داخل اتاق برو و آنچه آنجا هست بياور.فاطمه عليها السلام به داخل رفت،طبقى ديد از بلور كه حولهاى از سندس سبز بر روى آن كشيده شده و در آن خرماى تازه در غير فصل خود قرار دارد.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:اى فاطمه،اين از كجاست؟گفت:«از سوى خدا،كه خداوند هر كه را خواهد بىحساب روزىمىدهد» (13) همان گونه كه مريم دختر عمران گفت.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برخاست و آن را گرفت و نزد همه نهاد.سپس بسم الله گفت و يك دانه خرما برداشت و در دهان حسين نهاد و فرمود:گوارايت باد اى حسين.سپس دانه ديگرى برداشت و در دهان حسن نهاد و فرمود:گوارايت باد اى حسن.آن گاه دانه سوم را برداشت و در دهان فاطمه نهاد و فرمود:گوارايت باد اى فاطمه.و دانه چهارم را برداشت و در دهان على نهاد و فرمود:گوارايت باد اى على.آن گاه دانه ديگرى به على داد و مىفرمود:گوارايت باد اى على.آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برخاست و دوباره نشست،سپس همگى از آن خرما خوردند،چون دست كشيدند و سير شدند ظرف خرما به فرمان خدا به آسمان بالا رفت .
فاطمه عليها السلام عرض كرد:پدر جان،امروز كار شگفتى از شما ديدم!فرمود:اى فاطمه خرماى اول را كه در دهان حسين نهادم و گوارا بادش گفتم بدان جهت بود كه شنيدم ميكائيل و اسرافيل مىگفتند:گوارايت باد اى حسين،من هم با آنان موافقت كردم.خرماى دوم را كه در دهان حسن نهادم شنيدم جبرئيل و ميكائيل گوارا باد گفتند من هم به موافقت آنها گفتم.خرماى سوم را كه در دهان توـاى فاطمهـنهادم شنيدم كه حور العين با سرور و شادى در حالى كه از بهشت به سوى ما سركشيده بودند گوارا باد مىگفتند،من نيز به موافقت آنان گفتم.خرماى چهارم را كه در دهان على نهادم ندايى از سوى خداى سبحان شنيدم كه گوارا باد مىگفت،من نيز به موافقت او گفتم.سپس چند دانه پى در پى به على دادم و پيوسته صداى خداى سبحان را مىشنيدم كه گوارا باد مىگفت.به همين دليل براى تجليل پروردگار عزت برخاستم،و شنيدم كه مىفرمود :اى محمد،به عزت و جلالم سوگند كه اگر از اين لحظه تا روز قيامت به على دانه خرما مىدادى منهم بلاانقطاع به او گوارا باد مىگفتم. (14)
13ـ ابو القاسم در اخبار ابى رافع از سه طريق آورده است كه:پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگامى كه با خديجه ازدواج كرد به عموى خود ابو طالب گفت:من دوست دارم كه يكى از فرزندانت را به من بسپارى كه مرا يارى دهد و بارى از دوشم بردارد به پاس خدماتى كه به من داشتهاى.ابو طالب گفت:هر يك را كه مىخواهى برگزين.پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم على عليه السلام را برگزيد.
پس كسى كه رگ و ريشهاش از چشمه نبوت سيراب شده،درختش پستان رسالت را مكيده،شاخههايش از چشمه امامت باليده،در خانه وحى رشد يافته،در خانه قرآن تربيت شده و در حال حيات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تا دم مرگ حضرتش از او جدا نگشته است با ديگر مردمان قابل مقايسه نيست. (15)
14ـ على عليه السلام در سفرها با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مىخوابيد،يك شب او را تبى عارض شد كه خواب از ديدگانش ربود،در آن شب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز به خاطر على بيدار بود و تا صبح پيوسته به او مىنگريست. (16)
پىنوشتها:
========
1ـ بحار الانوار 38/ .294
2ـ بحار الانوار 38/297.و نيز رجوع به بحار 38/ .307
3ـ همان.
4ـ همان/ .296
5ـ بحار الانوار 38/ .296
6ـ همان/ .298
7ـ همان/ .299
8ـ بحار الانوار 39/ .121
9ـ بهتر است گفته شود«نبوت»،زيرا رسالت حضرتش در چهل سالگى يعنى ده سال بعد بوده است .اما نبوت كه شنيدن صداى فرشتگان و ديدن عوالم غيب باشد در سالهاى قبل بوده است. (م)
10ـ شرح نهج البلاغة 4/ .114
11ـ عبقرية الامام.
12ـ الامام على/103 و .105
13ـ اشاره به آيه 37 از سوره آل عمران.
14ـ بحار الانوار 43/ .310
15ـ همان 38/ .295
16ـ همان/ .299
امام على بن ابيطالب عليه السلام ص 148
احمد رحمانى همدانى