داستانهای کوتاه از عاشورا ، گفتگوی امام حسین(ع) با ام سلمه
پنج شنبه 14 شهریور 1398 5:21 PM
هنگامی که امام حسین (ع) تصمیم گرفت از مدینه خارج شود، امّ سلمه نزد آن حضرت آمد و گفت « پسرم! با رفتن به عراق من را محزون و غمگین مکن، از جدت رسول خدا (ص) شنیدم که میفرمود «فرزندم حسین (ع) در سرزمین عراق در محلی به نام کربلا کشته می شود»
امام حسین (ع) فرمود « مادر! بخدا سوگند من هم این را میدانم، و میدانم که کشته خواهم شد، و چارهای جز این ندارم، به خدا قسم روزی را که کشته میشوم میدانم و کسی که مرا میکشد میشناسم و محلی را که در آن دفن میشوم میدانم و میدانم چه کسانی از اهل بیت و نزدیکان و شیعیان من کشته میشوند، مادر! اگر بخواهی قتلگاهم را به تو نشان میدهم.
سپس حضرت به طرف کربلا اشاره کرد و زمین را هموار کرد و قتلگاه و محل دفن و لشگرگاه خود را به او نشان داد.
امّ سلمه شدیداً گریه کرد و کار امام حسین(ع) را به خدا واگذار نمود.
حضرت به او فرمود «مادر! مشیّت خدای عزّ وجلّ بر این است که مرا بر اثر ظلم و دشمنی، کشته و بیسر ببیند و اهل بیت و اقوام و زنان مرا آواره ببیند و فرزندانم را سر بریده و مظلوم و اسیرِ در بند ببیند در حالی که طلب یاری میکنند اما کسی را برای یاری نمییابند.
موسوعه کلمات الامام الحسینع ص۲۹۱ ج۶۶