شرح نامه 31 نهج البلاغه: طلب خير از خدا
دوشنبه 4 شهریور 1398 7:42 PM
"و أكثِرِ الإستِخارَة"
'و (در کارها از خدا) بسيار طلب خير كن'
انسانى كه فهميد كه همه امور در دست خداوند است، بطور طبيعى چشم به دربار او خواهد دوخت و عاجزانه رو به ملجأ و پناهگاه خود، خداى عالم قادر آورده و از صميم قلب خير خود را از او مى طلبد. و قهرا خداوند متعال هم كه صاحب رحمت واسعه است، از تقدير خير براى او دريغ نخواهد فرمود.
اما اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد: رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا به يمن فرستادند و در وصيت خود به من فرمودند: «يا علىُ ما حَارَ مَن إستَخَارَ وَ لا نَدِمَ مَن إستَشَارَ».(1)
يا على سرگردان نشد كسي كه استخاره و طلب خير از خدا كرد و پشيمان نگشت كسي كه مشورت نمود.
مطلب قابل توجه اين است كه آيا مقصود از استخاره همان معنى كلى طلب خير است كه با توجه قلبى به ضميمه يك دعا صورت مي گيرد و ظاهر معنى لغت استخاره هم همين است، يا اينكه استخاره هاى متداول را هم شامل مى شود؟
ابن ابى الحديد در اينجا از اول مى گويد: مقصود امام از استخاره آنچه كه مردم امروز انجام مى دهند نيست بلكه مقصود اين است كه در همه ى امور طلب خير از خدا كنند.(2)
استخاره هر چند به معنى طلب خير از خداوند است و ليكن استخاره هاى متداول نيز شعبه اى از همان حقيقت و مصداقى از همان كلى است و نفى اين گونه استخاره وجهى ندارد.
انسانى كه به پناه استخاره مى رود، در حقيقت يك نحوه توسل به ذات لا يزال الهى پيدا كرده و از ميان دو طريقى كه قهرا يكى را انتخاب مى كرد، همان يك طريق بر سر دو راهى را با توسل و روى آوردن به خداى تعالى به دست مى آورد.
چه مانعى دارد كه انسان دلداده اى رو به سوى خدا بياورد و بدين طريق متوسل به معبود يگانه آنهم معبودى كه رحمتش همه اشياء را زير پر و پوشش گرفته بشود و خداوند متعال هم نظر لطف كند و خير او را از اين رهگذر تعيين نمايد.
بنابراين استخاره نه تنها شرك نيست، بلكه خود عين توحيد و توكل و اعتماد به ذات لا يزال الهى است و شعبده نيست، بلكه امرى عقلائى و خردمندانه و واقعيت دار مى باشد. و چه جريانى با واقعيت تر از اين است كه انسان به پناه خدا برود و از عالم به اسرار و خفايا استمداد كرده و راهنمائى بخواهد و از اين رهگذر خود را از تردد برهاند، خواه اين عمل با تسبيح انجام شود و يا با قرآن كريم. اين برنامه تازگى هم ندارد، بلكه امرى سابقه دار است و قدمت آن طورى است كه به عصر ائمه علیهم السلام مى رسد و روايات وارده در كيفيت استخاره اين حقيقت را ثابت مى نمايد. كما اينكه بعضى از اخبار كه در اصل استخاره آمده است، بحسب ظاهر ناظر به همين معنى يعنى كيفيت متداول مى باشد.
بنابراين، استخاره يك نوع توسل و التجاء به دربار الهى است و فقط در مقام ترديد به كار برده مى شود كه راههاى عادى و طبيعى بسته باشد، وگرنه كارى كه راه مخصوص دارد بايد از راهش وارد شد و با وجود طريق واضح و راه طبيعى، مجالى براى استخاره نيست و چنانكه گفتيم انسان در سر دو راهى قرار گرفته باشد، كه اگر استخاره هم نمى كرد عملا يكى از دو طريق را انتخاب مى نمود. اكنون با استخاره آن طرف رجحان دار را تعيين و اختيار مى كند و چون مأثور از ائمه طاهرين و مخازن وحى خداست، اشكال شرعى هم ندارد، بلكه عمومات آيات كريمه هم شرعيت آن را اثبات مى كنند. البته ارشادات و ارائه طريقهايى كه با استخاره ها، بالخصوص استخاره با قرآن كريم شده و بعينه تطابق داشته و تحقق يافته، به اندازه اى است كه از حد احصا و شماره بيرون است و در اين جا به دو مورد اشاره می شود:
سلطان مراد عثمانى هنگام ورود به نجف چون ديد كه وزير شيعه او به احترام اميرالمومنين علی علیه السلام پياده شد، او هم پياده گرديد. يك نفر ناصبى گفت: احترام تو كه زنده اى، بيشتر از على است كه مرده! سلطان گفت: تفأل مى زنيم. قرآن را گشودند سر صفحه اين آيه آمد: «فَاخلَع نَعلَيكَ إنّكَ بِالوادِ المقدّسِ طُوَى»: كفش خود را درآور، كه تو در وادى مقدس طوى مى باشى'. سلطان پياده شد و امر كرد گردن آن ناصبى را زدند.(3)
در حالات مرحوم شيخ مرتضی انصارى اعلى الله مقامه آمده كه: سال 1240 به عزم زيارت امام هشتم از دزفول حركت نمود. مادر شيخ، راضى نبود چون چند سال مى گذشت كه فرزندش را نديده بود و حاضر نبود دوباره به فراق او مبتلا شود. شيخ در اين باب با مادر، سخنها گفت و خواهشها نمود و مادرش راضى نشد. پس از اصرار زياد، بنابر استخاره شد. شيخ، با نيت آن محترمه قرآن را گشود، در سر صفحه كه محل استكشاف خوب و بد استخاره است اين آيه شريفه آمد : «لا تَخافِى وَ لا تَحزَنِى إنّا رادّوهُ إليكَ و جاعِلوهُ مِن المُرسَلين».(قصص، 8): 'نترس و اندوهگين مباش كه ما او (موسی) را البته به تو بر مى گردانيم و او را از پیامبران قرار خواهيم داد'.(4)
اين آيه شريفه، اندوه آن بانو را تخفيف داد و آينده شيخ را هم كاملا روشن ساخت. پس مادر شيخ قدرى گريست و اجازه مسافرت را به او داد.
__________________________
پی نوشت:
1. امالى شيخ طوسى، ص 136
2. شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 65
3. وقايع الايام، محدث قمى، ص 305
4. شخصيت شيخ انصارى، ص 87
منبع: به سوى مدينه فاضله، على كريمى جهرمى
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست