هر که شد محرم دل در حرم یار ........
چهارشنبه 30 مرداد 1398 5:44 AM
غزلیاتی از حافظ (هر که شد محرم دل در حرم یار بماند) |
' |
هر که شد مَحرَمِ دل، در حرم یار بماند | وآن که این کار ندانست، در انکار بماند | |||
اگر از پرده برون شد دلِ من، عیب مکن! | شُکرِ ایزد که نه در پردهی پندار بماند | |||
صوفیان واسِتُدند از گروِ مِی همهرَخْت | دَلقِ ما بود که در خانهی خَمّار بماند | |||
محتسب شیخ شد و فِسقِ خود از یاد ببُرد! | قصهی ماست که در هر سرِ بازار بماند | |||
هر میِ لعل کز آن دستِ بلورین ستدیم | آبِ حَسرت شد و در چشمِ گُهربار بماند | |||
جز دلِ من، کهزَ ازل تا بهابد عاشق رفت | جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند | |||
گشت بیمار که چون چَشمِ تو گردد نرگس | شیوهی تو نشدَش حاصل و بیمار بماند! | |||
از صدای سخنِ عشق ندیدم خوشتر | یادگاری که در اینِ گنبد دَوّار بماند | |||
داشتم دَلقی و صد عیب مرا میپوشید... | خِرقه رهنِ مِی و مُطرب شد و زُنّار بماند | |||
بر جمالِ تو چنان صورت چین حیران شد | که حدیثش همهجا بر در و دیوار بماند | |||
به تماشاگهِ زلفش، دلِ حافظ روزی، | شُد که بازآید و جاوید گرفتار بماند |