مهربانی با نامهربانان
جمعه 18 مرداد 1398 8:04 PM
مردی از اهل شام به مجلس حضرت امام باقر (سلام الله علیه) می آمد و سخنان ایشان را می شنید. روزی به امام گفت: «محبت و دوستی با شما مرا به این مجلس نمی آورد؛ چون اطاعت از خدا و رسول او، در دشمنی کردن با شما است؛ ولی چون تو را مردی فصیح و عالم می بینم، به مجلس شما می آیم.»
امام باقر (علیه السلام) در حالی که تبسم بر لب داشت، فرمود: «لن تخفی علی الله خافیه». «هیچ چیز از خدا پنهان نیست.»
پس از مدتی مرد شامی بیمار شد. یکی از دوستان خود را طلبید و گفت: «هنگامی که من از دنیا رفتم و جامه بر روی من کشیدی، نزد محمد بن علی (سلام الله علیهما) برو و از او بخواه که بر من نماز بگذارد.» همان شب، مرد شامی به اغماء رفت.
دوست او بامدادان به مسجد رفت و به امام باقر (علیه السلام) گفت: «آن مرد شامی که به مجلس شما می آمد، در حال مرگ است. وصیت کرده است که هنگام مرگ، شما بر بالینش باشید و بر او نماز بگزارید.»
امام (سلام الله علیه) فرمود: «او نمی میرد؛ آن گاه دوباره وضو گرفت، دو رکعت نماز خواند و دعا کرد. هنگامی که آفتاب بر آمد. به منزل مرد شامی رفت و به اهل خانه فرمود: «این مرد، از سرزمین سردسیر شام است و حجاز گرمسیر است، او را خنک کنید تا بهبود یابد.» سپس به خانه خود برگشت.
آن روز، مرد شامی از بستر احتضار برخاست و بی درنگ نزد امام باقر (علیه السلام) رفت. گفت: «در عالم احتضار دیدم که شما را نزد خدا چه مقام و منزلتی است. شهادت می دهم که تو حجت خدا بر مایی.»
امام فرمود: «اما علمت ان الله یحب العبد و یبغض عمله و یبغض العبد و یحب عمله.» «آیا نمی دانی خداوند برخی بندگانش را دوست دارد، در حالی که عمل آنان را نمی پسندد و برخی را دوست ندارد، در حالی که عملشان را می پسندد؟»