0

خاطرات جانباز آزاده ميكائيل احمدزاده( خاطرات واپسین روزهای جنگ تحمیلی و اسارتگاه مخوف تکریت)

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

اسير شماره 32884 صليب سرخ جهاني
جمعه 24 دی 1389  2:01 PM

بالاخره نمايندگان صليب سرخ به اردوگاه وارد شدند. وشروع به ثبت نام اسامي ما در ليست صليب سرخ كردند ، و شماره اسارت من 32884 در پرونده صليب درج گرديد.

 آنها به زبان فارسي كاملاً مسلط بودند ، خانم شانزلي مارتين سرپرست گروه اعزامي اعلام كرد ما نمايندگان صليب سرخ جهاني هستيم وداراي اختيارات تام جهاني مي باشيم شما اسراي صبور براي كشورتان جنگيديد واكنون هم اينجا هستيد ، ما براي رهائي اسراي هردو كشور و ساير كشورهاي در گير جنگ تلاش هاي زيادي كشيديم ، ما بايد گزارشي از رفتار مسئولان عراقي از شما تهيه كنيم لذا از شما مي خواهم بدون واهمه هر آنچه را كه مي دانيد بگوئيد و حتماً از دوستان و ياران كه كشته شدند و كسي از سرنوشت آنها خبر ندارد بگوئيد. تبادل اسرا ادامه دارد وما هم براي رهائي شمنا اينجا هستيم، وقول مي دهم تمام توان خويش را براي تسريع روند تبادل بكار ببرم ودر ضمن گفت كه ما ماموريت داريم هر كدام از شما كه خواهد به ساير كشورهاي جهان كه عضو سازمان ملل هستند و كنوانسيون ژنو را امضاء كردند براي زندگي جديد ، شغل جديد ، در موطن جديد ثبت نام كنيم وبه آن كشور اعزام كنيم ، و اضافه كرد كه اين پناهندگي نيست بلكه يك امتياز براي اسراي تمام جهان مي باشد و هيچ كشور متخاصم هم نمي تواند اعتراض داشته باشد نه عراق و نه ايران ، شما در كشور جديد تبعه آن كشور مي شويد و با اخذ ويزا به وطن خودتان هم سفر خواهيد داشت ، اگر از شما كسي دوست دارد بلند شود نام اورا بنويسيم و فردا ترتيب سفر اورا بدهيم .

سكوت همه جارا فرا گرفته بود اين خانم همه را به فكر واداشته بود كه اين خانم چه مي گويد ، اگر به ساير كشورها برويم چگونه خواهد بود ؟ آيا امكان چنين چيزي هست ؟ تكليف ما چيست ؟

تعدادي كه وسوسه شده بودند توسط دوستان توجيح شدند كه نبايد از آرمان خودمان دور شويم ما سختي هاي بسياري را متحمل شديم آكنون مردم و خانواده ها انتظار ديدن فرزندان شان را دارند ، زندگي در كشور بيگانه شايسته ما ها نيست مابايد به آغوش ملت خود برگرديم و قدر مملكت خودرا بدانيم .

نمايندگان صليب هرچه پرسيدند كسي داوطلب نشد . لذا گفتند : هر گزارشي كه داريد بگوئيد  ، اين حق تمامي اسراي جنگي دنيا مي باشد ، تقاضا مي شود از گزارشات كذب و خصمانه خودداري كنيد.

فرماندهان بلند رتبه عراق كه اين تيم را همراهي مي كردند در اثر قدرت جهاني اين خانم مانند موش آب كشيده ملتسمانه مارا نگاه مي كردند.

براي عراق در آن لحظات بحراني هرگونه قلم منفي موجب ضرر به منافع ملي و سياسي آن كشور قلمداد مي شد، آنها دوست داشتندگذشته ها فراموش بكنيم و تنها به بازگشت به كشور و نزد خانواده مان فكر كنيم، عراقي ها چند روز پيش تهديد كرده بودند كه در صورت گزارش نمودن رفتار شان به صليب سرخ از تبادل اسرا ممانعت بعمل خواهد آمد، واينگونه مي خواستند مارا بترسانند.

عده اي از اسرا از جا برخاستند اجازه صحبت گرفتند و پرسيدند اگر ما همه مسائل را گزارش كنيم ْآنگاه عراقي ها مي توانند جلوي تبادل را بگيرند.؟

خانم شانزلي مارتين به زبان فارسي گفت : به شما قول مي دهم كه نه نمي توانند

آنگاه همه يكي پس از ديگري از جا بلند شدند تمام جنايات عراقي ها را بازگو كردند، مجروحين جاي زخم هاي متورم شده را نشان دادند ، تعدادي اثر كابل هارا روي بدن شان نشان دادند ، شهدائي كه غريبانه در اثر تشنگي و گرسنگي و شكنجه كشته شدند براي آنها گزارش داده شد، اسرا در صف هاي طولاني براي افشاي جنايات عراقي ها ايستاده بودند و هركدام خبري و يا جاي شكنجه و هر آنچه كه عراقي ها با ما كرده بودند، مي گفتند و نمايندگان تند تند مي نوشتند .

عراقي ها از اين عمل ما بسيار خشمگين شده بودند و سربازان از هرسو اسرا را فرامي خواندند كه دست از اين كارها برداريد ، فرماندهان نيز تاب و قرار نداشتندو حتي سعي كردند كه جلو اينكار را بگيرند و يا دلايل واهي سرهم كنند كه خانم شانزلي مارتين با تذكرمحكم وكوتاه آنهارا سرجايشان نشاند.

آمار گيري تمام شد، چون هرروز مي بايست تعداد990 نفر تبادل مي شد ، عراقي ها اقدام به خواندن اسامي 990 نفر اول كردند ، نام هركس كه خوانده مي شد كف مي زدند، و قرار شد از فرداي آنروز اسراي اردوگاه ما يعني اردوگاه مخوف 15 تكريت تخليه شود

آن شب تمام نمي شد همه بيدار بودند ، به هر سو نگاه مي كرديم تا اردوگاه را فراموش نكنيم ، ديوارها و سقف و آسمان اردوگاه خاطره هاي بزرگ مردان دربند را كه مظلومانه كشته شدند و اكنون پيكرشان در ديار غربت باقي مي ماند .

 همانگونه كه امام خميني فرمود:

تربت پاك شهيدان تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود

 به ياد دارد. ديوارها سرنهادن و گريه وزاري جانسوز روزهاي سخت و فراق رهبر و ياران را به خوبي ياد داشت ، زمين تفيده و خاكي اردوگاه زخم دستهاي پينه بسته و رنجور اسرارا فراموش نمي كرد، و  بالأخره سلول هاي انفرادي كه در هيچ جاي دنيا استفاده نمي كردند گريه ها و دردهاي جانكاه و عرق كردن ها و يخ بستن هاي سرفرازان را فراموش نكرده بود، به هر سو نگاه مي كرديم ، به سيم خاردار ها كه مونس ما در آن همه سال فراق بودند، دل كندن از آنها خاطرات تلخ ولي افتخار آميز بسيار سخت بودزيرا كه ما همه وجود مان انس گرفته بوديم.

اسرابه فرمانده اردوگاه التماس مي كرديم كه حالا صلح شده مارا از زيارت كربلا محروم نكنيد ، ما آرزوئي جز اين نداريم ، درجواب مي گفت :  ديروز يادتان رفته كه چه گزارشاتي به صليب سرخي ها مي داديد برويد دور شويد ، تازه فرصت هم نداريم ، كشور ما در حال آماده باش مي باشد شما تقاضاي زيارت رفتن مي كنيد؟

صبح زود بعد جند سال كه اتوبوس ها مارا پياده كرده بودند، همانجا اتوبوس ها براي برگرداندن ما حاضر بودند ، براي هراسير يك دست لباس سربازي به رنگ خاكي دادند تا بپوشيم و  صدام حسين نيز براي ظاهر سازي يك جلد قرآن براي هريك از اسرا فرستاده بود كه حين سوار شدن به اتوبوس تحويل مي دادند

از دوستان خود خداحافظي مي كرديم و شماره تلفن مي داديم و آدرس مي گرفتيم تا آنها كه چند روز قبل از ما به ايران مي روند به خانواده هاي ما هم اطلاع بدهند.

در هرگوشه اي همديگر را در آغوش مي گرفتيم و گريه مي كرديم و ضمن خوشحالي از آزادي براي دورافتادن از هم نيز گريه مي كرديم ، صحنه هاي بسيار عاطفي ديده مي شد كه خود سربازان عراقي هم اشك مي ريختند.

دوستان كه رفتند همه جاي اردوگاه ساكت بود و محوطه انباشته از لباس هاي كهنه و ليوان و ظرف غذا و لنگه كفش هاي پاره پاره بود.

روز آخر يعني روز سوم بود در تبادل گروه هيجدهم من نيز به اتفاق ساير دوستان سوار بر اتوبوس ها شديم ، هيچكدام باور نمي كرديم كه دوباره از سيم خاردار خارج بشويم ، اتوبوس ها كه به راه افتادند از شيشه اردوگاه را نگاه مي كرديم كه سربازان عراقي تنهاي  تنها در وسط آن محوطه بزرگ دور شدن مارا نظاره مي كنند.

 ما در حال حركت به ساير اردوگاه هاي اسرا كه با فواصل كوتاه ولي مرزي به بزرگي ظلم وستم از هم قرار داشتيم نگاه مي كرديم واز دور اردوگاه هاي خالي شده  و اردوگاه هائي كه فعلاً نوبت آنها نشده و اسرا ازدور ما را با حسرت نگاه مي كردند نظاره مي كرديم .

ستون اتوبوس ها حامل اسراي اردوگاه شماره 15 از پادگان صلاح الدين خارج شدند، به اتوبان وارد شديم هوا گرم بود همه غرق در افكار دور ودراز و دوري از ياران سالهاي انتظار بودند ، از كنار شهرهاي عراق يكي پس از ديگري عبور مي كرديم تا اينكه به شهرهاي مقدس كربلا و كاظمين و سامرا رسيديم ، ديدن آن كنبد هاي طلائي رنگ و آن گلدسته هاي بلند غم سالهاي سخت را از بدنمان زدود آري ما از جوار حرم شش گوشه عزيز زهرا حسين تنها مي گذشتيم و از اينكه نمي توانستيم زيارت كنيم اشك ازچشمان جاري بود ، يكي دو نفر كه صداي زيبائي براي مداحي داشتند چند بيتي در مدح امام مداحي كردند .

شهر ها هيچ فرقي نكرده بودند همان  سيستم نظامي بر اطراف شهرها حاكم بود و نشان از اتفاق بسيار مهم در آينده را داشت ، همه مارا تشنه و گرسنه بسرعت به سمت مرزها حركت مي دادند، مي خواستيم همه چيزرا ببينيم ، ديگر نگهبانان عراقي گستاخي نمي كردند، شايد آنها هم از زوروستم صدام به تنگ آمده بودند.عراقي ها اعلام كردند آماده باشيد به مرز خسروي رسيديم .اتوبوس ها يكي پس از ديگري واردمحوطه اي شدند كه مملو از خبر نگاران و عكاسان و فيلمبرداران عراقي و خارجي بودند ، دور تا دور آن محل پر از نظاميان عراقي و نفر بر و زره پوش بود كه آن مكان را تامين مي مردند.

برابر تصميمات قبلي عراق تعداد 990 نفر اسير با هماهنگي نمايندگان صليب سرخ به ايران تحويل        مي داد و بعد از آن همان مقدار اسير عراقي را از ايران گرفته وبه عراق تحويل مي داد.

از دور نظاميان كشورمان را ديديم كه با لباس هاي فرم خود منتظر آمدن ما بودند ، در آن محل يك اتفاقي افتاد كه چيزي نمانده بود تبادل را قطع كنند ، ماجرا از اين قرار بود حين ايستادن اتوبوس ها چند نفر پاسدار بعنوان نمايندگان ايراني ضمن ديدن صحت موضوع از نزديك در پوشش احوالپرسي مقداري عكس و پوستر مخفيانه به اسرا مي دادند ، و گفتند شعار از ياد نرود چون تمام دوربين هاي جهان از شما فيلم تهيه مي كنندو نبايد زمين را ببوسيد چون هنوز در خاك دشمن هستيم وبايد 50 متر عبور كنيد بعد ، و عنوان كرد خبر گزاري هاي عرب از بوسيدن زمين عراق بهره برداري سياسي راه انداختند كه آنقدر به اسراي ايراني در عراق خوش گذشته بود كه در حين ترك عراق زمين و خاك عراق را به پاس قدرداني مي بوسند.غافل از اينكه اسرا نمي دانند كه هنوز بايد چند متري به طرف ايران حركت كنند.اين برادر مي خواست مسئله را براي ما مشخص كند ، كه بهره برداري سياسي از اين عمل صورت نگيرد.

يكي از عراقي ها عكس ها و پوستر ها حين در آوردن از زير لباس توسط پاسداري و حين دادن آن به ما ديد، فوراً به فرمانده اش خبر داد ،يك سرهنگ عراقي همراه چند نفر سررسيدند وبه طرف آن برادر پاسدار حمله ور شدند ومي خواستند درگير شوندكه چرا اسرا را توجيه مي كنند و عكس و پوستر پخش مي كنند.

در بيرون سرو صدا ها بالا گرفت و در گيري پيش آمد ما هم در حمايت از هم وطن خود از اتوبوس ها به زور پياده شديم وبه عراقي ها هورا كشيديم وبه سوي آنها حمله ور شديم . تمام عراقي ها با اسلحه هاي خود سررسيدند ، تعدادزيادي از اتوبوس ها را به داخل عراق باز گرداندند و در فاصله بسيار دور نگهداشتند. همه ناراحت و عصباني شده بوديم ، همه تصميم گرفتيم در آن محوطه در حضور دوربينهاي سراسر جهان يك شورش به راه بياندازيم و به سوي مرز خودمان فرار كنيم چون 200 متر بيشتر فاصله نداشتيم. كمي مانده بود كه منجر به درگيري خونين تبديل شود و بدنبال آن روند تبادل اسرا به تعويق بيفتد

نمايندگان صليب سرخ ميانجيگري كردند و از هر دو طرف خواستند سريعاً دور شوند . نماينده صليب سرخ به افسر عالي رتبه عراق فرياد كشيد چرا مانع تراشي مي كنيد ؟ من اين عمل شما را گزارش خواهم كرد

فرماندهان عراقي با شرمندگي و چاپلوسي كه مي خواستند افكار خبرنگاران و صليبي ها را متقاعد كنند كه ايراني ها ناقض تبادل هستند و اين ايراني ها هستندكه سنگ اندازي مي كنند .

اما نمايندگان صليب سرخ جهاني بي اعتنا به عراقي ها فقط دستور مي دادند سريعاً كارتبادل را شروع كنيد و ما اين حركت شما را منعكس خواهيم كرد، زيرا اين اولين بار نيست كه شما در نقطه صفر مرزي و بعد از آن همه تلاش و زحمت كه ار آزاد سازي اسراي هر دو كشور به اينجا ختم شده موجب درگيري و خشونت بي مورد مي شويد ، تعدادي از شما افرادي هستند كه نا آگاهانه روند تبادل را كند مي كنند ، و دنبال بهانه جوئي هستند ، كه اين رفتار در اين برهه از زمان و وضعيت كنوني شايسته انسان هاي فهيم و با تمدن نيست

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها