0

خاطرات جانباز آزاده ميكائيل احمدزاده( خاطرات واپسین روزهای جنگ تحمیلی و اسارتگاه مخوف تکریت)

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

تكريت زادگاه صدام حسين ::::::::::
جمعه 24 دی 1389  1:44 PM

از بيابانهاي وسيع عبور مي كرديم  جز خاك نا مرغوب و دشت وسيع چيزي ديده نمي شد و از ديدن آن مناظر حال آدم گرفته مي شد.شهر معروف تكريت را هم ديديم كه از سايه صدام به شهر آبادي تبديل شده بود اين شهر از هر چهار گوشه بوسيله انواع ضدهوائي ها و موشك هاي زمين به هوا آسمان شهر پوشش داده مي شود. و با خاكريزهاي بلند احاطه گرديده بود و مانند پادگاني محافظت مي شد.به خاك اين شهر كه فرزندي مانند صدام به ارمغان آورده لعنت فرستادم .

با لاخره به مقابل اردوگاه نگهداري اسراي ايراني در استان صلاح الدين رسيديم . همه از جاي خود بلند شدند تا زندان خود را از دور ببيند .

تعداد بسياري اردوگاه با تأسيسات مختلف و اشكال گوناگون در هر سو اين منطقه ديده مي شد محلي خشك عاري از آب و علف بود. و صحرائي بود كه تا چشم كار مي كرد كويربود.

خدايا اين جهنم كجاست ؟  چرا مارا اين جا آوردند؟ مگر ما اسراي عراقي را اينگونه نگهداري مي كنيم ؟

عراقي هاي محافظ اسراء اردوگاه ها با ديدن اتوبوس ها در جلوي درب ها صف مي كشيدند آنها چوب وچماق و كابل و شيلنگ و سيم خاردار و حتي لوله آب بدست داشتند .

اتوبوس ها كه توقف مي كرد تا تعدادي اسير به آن اردوگاه تحويل دهند سربازان عراقي اسراي تازه وارد را مجبور مي كردند از داخل دو صف 50 متري  كه به ( كانل مرگ ) معروف است بگذرد آنگاه با هر چه كه در دست داشتند برسرو روي و كول اسيرها مي زدند و به اصطلاح مي خواستند زهره چشم بگيرند .

      لحظه بسيار وحشتناك بود هر اسير در ابتداي ورود تا خروج از كانل بيش از 80 يا 100 ضربه مي خورد دست وپا ها مي شكست چشمها بيرون مي ريخت و عراقي ها هم بي توجه مي كوبيدند.و اين خوش آمد گوئي عراقي ها بودكه از خشم شكست هاي پي در پي در جبهه برسر ما تلافي مي كردند.

     همه بايستي كتك مي خوردند استثنائي نبود . ظرفيت هراردوگاه كه تمام مي شد به اردوگاه ديگري حركت مي دادند و فاصله اردوگاه ها از هم چند صد متر بيش نبود.

ساختمان هاي اردوگاه در سال 1965 هنگام آغاز جنگ اعراب و اسرائيل براي اسكان نيروها ساخته شده بود كه داراي پنجره هاي كوچك و داراي سقف و كف بتون مانند طويله براي اسكان اسراي ايراني اختصاص داده بودند.و محوطه عاري از درخت و روئيدني بود . تنها تانكر هاي بلند  آب اردو گاهها از هر سو جلب توجه مي كرد.

گروه گروه اسراي ايراني بين اردوگاه ها تقسيم مي شد . نوبت  اتوبوس ما كهرسيد اردوگاه هاي كوچك پر شده بودند لذا مارا به يك سري ساختمان هاي استفاده نشده تخليه كردند كه نه حصار داشت ونه امكانات رفاهي مانند آب و دستشوئي و حمام .

حدود 2500 نفر از مارا به اين قسمت بردند . تعدادي از دوستان براي هميشه از هم جدا شديم و هر كدام به اردوگاهيافتاديم .

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها