به سوي اردوگاه ها ي دائمي
جمعه 24 دی 1389 1:43 PM
آن روز ،روز پاياني براي دشمنان كشور و براي ما آخرين روز وداع با وطن و آغاز اسارت بود. وديگر اينكه آ ن روز ارودگاه راتخليه مي كردند بدينگونه كه ما وارد سوله ها شديم دو ساعت نگذشته بود كه بچه ها خبر دادند تعداد بسيار زيادي اتوبوس وارد اردوگاه شد. همه از لاي درزها به بيرون نگاه مي كرديم آري راست مي گفتند . اما هنوز نمي دانستيم چه مي شود. طولي نكشيد عراقي ها درب هاي سوله ها را باز كردند و ماها را به محوطه ريختند يك سرگرد در جمع حاضر شد و سخنان او به فارسي براي همه ترجمه مي شد با عجله و دستپاچگي گفت :
ايران قطعنامه 598 را نپذيرفته ليكن ما مجبور شديم به ايران حمله كنيم و بسياري از شهرها را تصرف كنيم . السيد صدام نظرشان اين است حالا كه شما تا اينجا آمديد ما شمارا به زيارت كربلا خواهيم برد و از آنجا از مرز بصره شمارا به ايران خواهيم فرستاد لذا اتوبوس ها به اين منظور در اينجا حاضر شدند ما انتظار داريم از مهمان نوازي ما راضي باشيد و كاري انجام ندهيد كه پشيمان شويد چون جنگ تمام شده وما مسئول هستيم شمارا به وطن خودتان بفرستيم . و اگر شرايط اينجا خوب نبود بعلت كمبود امكانت است .
آنگاه مارا به ستون يك سوار اتوبوس ها كردند . سخنان سرگرد عراقي همه دروغ بود او مي خواست ما تا ارودگاه دائمي خود حركات نسنجيده انجام ندهيم و مشكل ايجاد نكنيم . و علت دستپاچگي او هم بعلت آغاز عمليات ايران عليه عراق بود كه ضربات سنگيني را متحمل شده و در آن لحظات كه براي ما سخنراني مي كرد، نيروهاي عراقي در حال فرار بودند.
عده اي از ايراني ها حرف هاي عراقي ها را باور مي كردند و مي گفتند راست مي گويد قرار داد598 امضاء شده و ديگر جاي بحثي باقي نيست .اما من و چند نفر ديگر سخنان عراقي را موذيانه و دروغ مي دانستيم و فوراً به ياد آن گردان تكاور لشگر 77 خراسان افتادم كه با اين ترفند زيارت به اسارت كشيدند.
اما از اينكه از ارودگاه وحشتناك خارج مي شديم راضي بوديم مي دانستيم هر جا ببرند بهتر از اين مكان خواهد بود.