0

خاطرات جانباز آزاده ميكائيل احمدزاده( خاطرات واپسین روزهای جنگ تحمیلی و اسارتگاه مخوف تکریت)

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

درگيري و اسير نمودن سرباز عراقي
جمعه 24 دی 1389  10:43 AM

  از آنجا نيز دور شديم از ارتفاعي گذشتيم ديديم يك پل را بوسيله تي ان تي منفجر كردند و امكان عبور از آن محل و از كنار ه ها وجود نداشت ناچاراً مجبور شديديم جيپ ها را به دره هل دهيم و پياده مسير را ادامه دهيم . مقداري از راه را آمده بوديم  كه جاده آسفالته سومار به ايلام نمايان شد از كنار جاده رودخانه رودي مي گذشت و ما تقريباً امتداد بيمارستان صحرائي ارتش  سه راهي كاشي پور قرار داشتيم كه ديديم دو نفر عراقي در كنار رود سرگرم شستن دست و صورت خود هستند و يك نفر عراقي ديگر هم در پشت تيربار بسمت ديگر نشسته است . و ماموريت آنها هم بستن جاده فرعي كه ما مي آمديم به جاده آسفالته بود.

ما سريعاً هركدام به سوئي پخش شديم تا از ديد عراقي ها پنهان بمانيم . ما مي بايست از اين جاده عبور مي كرديم چون چاره ي ديگر وجود نداشت. فاصله ي ساير عراقي ها هم تقريباً در فاصله قابل توجه داخل كاميون ها و روموك هاي كششي در حال استراحت بودند.

با مشورت و تبادل نظر تصميم گرفتيم حيله ي براي عراقي ها بكار بنديم .ما دو نفر از سربازو يك درجه دار را با اسلحه خالي در روي جاده عبور داديم تا عراقي ها آنها را ببينند ودر حين دستگيري دوستانمان ما از مواضع خود به آنها حمله كنيم تا ببينيم كه بعداً چه اتفاقي خواهد افتاد.لذا ما براي مسلط شدن بر عراقي ها آهسته دور از چشم عراقي ها به جلو رفتيم و در محلهاي مناسب و داراي ديد و تير موضع گرفتيم.و آنگاه به دوستان اشاره كرديم حركت كنند.اين دوستان شجاع ايثار نموده بودند چون احتمال داشت عراقي ها آنها را دستگير نكنند و تر جيح دهند بوسيله تير بار دوستان را به شهادت برسانند.با اين وجود هم رزمان جان خود را براي رهائي سايرين فدا مي كردند.

آنها كه با سر و صدابه پائين جاده حركت مي كردند تا عراقي ها متوجه آنها باشند و دستگير كنند و چنين هم شد تير بار چي قبل از همه متوجه موضوع شد و با صداي بلند داد مي زد ايراني ايراني كه دو عراقي كنار رود هم متوجه شدند دوستان ما با وانمود نمودن اينكه ناگهاني عراقي ها را ديدند دست ها را بالا بردند  امان امان گفتند.هر سه عراقي به سمت دوستان ما دويدند و تنها يكي اسلحه همراه آورد به چند قدمي كه رسيدند با صداي بلند فرياد زدند: وقف (ايست) و با اشاره فرمان دادند اسلحه هارا دور بيندازند و بنشينند.دوستان دستورات آنها را اجرا كردند واين در حالي بود كه با ما فاصله چند قدمي داشتند عراقي ها جهت گرفتن غنيمت به سوي دوستان دويدند به جند قدمي آنها نرسيده بودند كه ما با رگبار هاي كوتاه و متوالي خود دو نفر از آنها را از پاي در آورديم و عراقي سوم مات و مبهوت در وسط جاده افتاد همه ابن كارها در عرض چند ثانيه اتفاق افتاد دوستان ما سريع آن عراقي را دستگير كردند در اثر تير اندازي ها ساير عراقي ها كه فاصله اي با ما در آن سمت جاده استراحت مي كردند متوجه حضور ما شدند و از دور بدون هدف مارا به رگبار بستند ماهم سريع به اتفاق عراقي از محل به عقب برگشتيم و عراقي ها با سرو صدا فرياد مي زدند و مي خواستند مارا در جاده خاكي تعقيب كنند اما جاده ي كه ما در آن قرار داشتيم سربالائي بود و ما مسلط به آنها بوديم لذا جرات نكردند راه را ادامه دهند ما در جلوي چشمان آنان يكي از عراقي ها اسير كرديم و با خود برديم و دو نفر را به هلاكت رسانديم.

خوشحال بوديم كه اين نقشه ما كار ساز بود و اينكه تلفاتي نداشتيم . از سمت راست جاده به ارتفاعات مجاور به سمت سومار تغيرمحل داديم و از ديد عراقي ها دور شديم .

عراقي را با بند پوتين بستيم او سن زيادي نداشت و ظاهري آراسته داشت و ديدن كشته ها مي لرزيد و توان كلام نداشت گريه مي كرد و تقريباً زبانش بند آمده بود.

در حال حركت سرباز عرب زبان ما به عربي تفهيم مي كرد سريع حركت كند و از ما نترسد .

به محل مناسبي رسيديم جيبهاي اورا گشتيم مدارك وي را برداشتيم و مشخصات ديگر عراقي را پرسيديم او خودرا حسن عديل رحمان معرفي كرد و گفت شيعه است و اهل روستائي از توابع كاظمين . دو فرزند دارد مدت هفت سال است كه خدمت كند و جمعي تيپ 455 مكانيزه است بعثي ها اورا مجبوراً به جنگ آوردند و اگر نمي آمد بستگان اورا مي كشتند. و يگان او در حال پيشروي به سمت ايلام است و نيروهاي عراقي تا نزديكي سه راهي ايوان حركت كردند. و عراق به پيروزي بزرگي دست يافته است. ما همگي ناراحت شديم و فهميديم كه در پشت عراقي ها قرار گرفتيم و فاصله ما با نيروهايمان بسيار زياد مي باشد و بايستي از نيروي كمكي قطع اميد كنيم.

با دوستان مشورت كرديم كه چه بايد كرد هركس نظري داشت در آخر تصميم بر ادامه راه و در صورت برخورد در گيري تا نفس آخر ادامه داشته باشد.

با عراقي با مهرباني رفتار مي كرديم آب و غذاي كنسرو به او داديم  وبه او فهمانديم صدام نقض كننده آتش بس بوده و باعث آوارگي و بي خانماني هزاران تن و كشته شده بهترين جوانان شده و دست آخر هم شكست خواهد خورد چون ملت ايران مردمي متعصب به خاك و ناموس خود بوده و هر گز لكه ننگ چيره شدن عراق بر ايران را قبول نخواهند كرد.

اسير عراقي گفت ما به كمك مجاهدين خلق ( منافقين خلق ) وارد خاك ايران شديم و در هر واحد رزمي عراق تعدادي منافق فارس زبان وجود دارد كه براي گمراه كردن ايران ها و تبليغات استفاده مي گرددو كمك بزرگي به عراقي ها نمودند . و اينكه اكثر نيروهاي عراقي از شهر سومار خارج و به سمت داخل ايران حركت كردند. با اين توصيف كار ما مشكل مي شد ما مي بايست آمادگي لازم را جهت غافل گير نشدن و فريب نخوردن داشته باشيم.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها