تهيه ي آب و آذوقه
جمعه 24 دی 1389 10:41 AM
بعداز طي مسافتي يك سري خانه هاي كاهگلي ديده شدند با دوربين نگاه كرديم سنگرهاي ايراني بود كه در حين عقب نشيني دست نخورده باقي مانده و به علت واقع شدن در وسط در منطقه دور از جاده از دسترس عراقي ها خارج بود و يا اينكه فعلاً عراقي ها به سمت ايران حرکت مي کنند شايد بعدا" به آنجا پا مي گذاشتند .
تصميم گرفتيم به داخل سنگر ها سر بزنيم ببينيم كدام واحد است و چيزي براي استفاده پيدا مي شود با گذاشتن مراقب به اطراف و با احتياط كامل نفر به نفر وارد محوطه شديم هيچ جنبنده ي پيدا نمي شد مانند يك روستای خالي از سکنه بود . وقتی وارد سنگر ها شديم و مدارک و اسناد بجا مانده را بررسي كرديم ديديم بنه احتياط گردان 158 چتر باز تيپ 55 هوابرد است . همه چيز در سنگر ها پيدا مي شد آب و نان و کنسرو انبار ها را باز كرديم ديديم پر از برنج و قند و چاي و مواد غذائي است بسيار خوشحال شديم چون مي توانستيم با اين غذاها قواي خودرا باز بيابيم و بهتر ادامه مسير بدهيم جند سنگر را باز كرديم پر از اسلحه و مهمات بود مقداري مهمات و اسلحه يوزي و كلاش و نارنجک برداشتیم و درهر سنگر هاي استراحت مقدار بسيار زياد پول نقد پيدا مي شد چون در آنزمان فوق العاده جنگي در منطقه پرداخت مي شد كه جا مانده اگر جمع مي كرديم دو يا سه گوني مي شد ولي ما درآن موقعيت جز رهائي و خارج شدن از محاصره به چيزي فكر نمي كرديم . پول ارزشی نداشت بچه ها رادیوئی را پيدا کردند اخبار عيد قربان را خبرمي داد و اشاره داشت رزمندگان اسلام پيشروي عراقي ها را گرفتند و كم كم به سمت مرزهاي بين المللي عقب مي رانند.
جاي تعجب پس چرا خبري از ايراني ها نبود ؟چرا حتي يك جنگنده ايراني در آسمان ديده نشده ؟ علارغم اعلام راديو هنوز دشمن در خاك ما بسر مي برد.
مسئله پيچيده شده بود بچه ها مقداري آب و آذوقه جمع آوري کردند تا از آن محل سريعاً دور شويم چون احتمال وارد شدن عراقي ها بر اي پاکسازی به آنجا بسيار بود و مصلحت نبود در آن محل بمانیم بايد اضافه کنم ما هيچ خودروئي در واحد نديديم تا با آن ادامه مسير دهيم يكي از اشتباه هاي رزمندگان اين بود كه آن محل را منهدم نكرده بودند .
موضوع را با دوستان مشورت كرديم تا آن مكان و آن همه امكانات نظامي را سالم بدست دشمن نسپاريم . لذا بايد با مواد منفجره و انواع مين ها و گلوله هاي اجتماعي گردان 158 هوابرد را منهدم كنيم. آنها هم قبول كردند زيرا حيف بود اين همه بيت المال مردم بدست عراقي ها بيفتد و از آنها براي از بين بردن نيروهاي ما استفاده نمايد.
مقدار قابل توجه تي ان تي از اسلحه خانه برداشتيم در عرض مدت كم به سنگر هاي مهم و انبار ها و جنگ افزار خانه ها و ستاد فرماندهي مواد منفجره كار گذاشتيم و بعضي از سنگر ها را تله كرديم تا در حين ورود عراقي ها در اثر دست كاري منفجر شوند. همه از محل دور كرديم سيم ماشين انفجار را به محل مناسب كشيده و فشار دادن آن تمام سنگر ها با همه ادوات به هوا برخاست آتش سوزي بزرگي اتفاق افتاد ما سريعاً از محل دور مي شديم نا گهان يك هلي كوپتر عراقي احتمالا" براي كاوش محل و جويا شدن علت انفجار آمده بود ظاهر شد ما پراكنده شديم يك هلي كوپتر هجومي سبز رنك بود آنها ما را ديده بودند وتشخيص داده بودند كه ايراني هستيم لذا از هوا مارا به تيربار بستند ما به هر سو فرار مي كرديم ولي هلي كوپتر دست بردار نبود و عرصه را بر ما تنگ كرده بود با داد و فرياد به همديكر حالي كرديم تيراندازي كنبم همه به هلي كوپتر تيراندازي مي كرديم در اثر اصابت تير به پشت كمر يك سرباز بنام سعيد عرب در جا شهيد شد ما هم بي امان جهت خلاصي از وضع موجود تيراندازي مي كرديم هلي كوپتر جهت در امان ماندن از تير هاي سرگردان ما بالا كشيد و در ارتفاع بسيار بالا پرواز مي كرد و ما را دنبال مي نمود يكي از كادري ها بنام عزيزي گفت هلي كوپتر حتماً محل مارا به واحد هاي زميني خبر خواهد داد تا مارا درآنجا دستگير و يا بكشند براي اين است كه هلي كوپتر مارا دنبال مي كند پس به شيار ها فرار كنيم تا درامان باشيم فكر جالبي بود همه به شيار ها پراكنده شديم ما يك شانس خوبي داشتيم اينكه تا تاريكي هوا چيري نمانده بود و هلي كوپتر مارا رها مي ساخت و ما از ديد خلبان و نفرات زميني تا حدودي مصون خواهيم ماند.
همه خسته شده بوديم و در مورد شهادت سرباز سعيد عرب اشك در چشمان همه حلقه بسته بود او سربازي شجاع بود و زحمات زيادي را متحمل شده بود.هر كس سوئي دراز كشيده بود تا هوا كاملا" تاريك گردد. همه جاي بدن مان پوشيده از خا ر و خاشاك بود زانوها و ساعد دستهاي بعضي ها در اثر غلط خوردن ها و حركات رزمي زخمي شده بود . نفس نفس مي كشيدم و انتظار تاريك شدن هوا داشتيم تا تغير مكان دهيم.
چند دقيقه نشده بود هلي كوپتر از محل دور شد ما نيز بلافاصله حركت كرديم اين بار حركات ما بسيار تند بود تا جبران تاخير گردد و هم مورد تعقيب واقع نشويم راديو را باز كرده بودم خبر قابل توجهي نداشت فقط مارش نظامي مي زد با اين وجود روحيه بچه ها بالا مي رفت من و ساير كاركنان كادر از سربازان دلجوئي و تشكر كرديم و نويد پيروزي و بازگشت به يگان هايمان را داديم .
روز بسيار سخت و در عين حال موفقيت آميز براي ما بود وما راضي بوديم بخصوص كه مواد غذائي و وسايل ديگر تجهيز شده بوديم وآذوقه كوله پشتي ها مار ا چند روزي زنده نگه مي داشتند.
دشمن زبون از ترس به كمين افتادن به مناطق دور تراز جاده سركشي نمي كردند و مي دانستند هنوز افرادي از ايراني ها در منطقه پخش هستند ما در آن شب راه پيمائي كرديم و عجله داشتيم به يك محل مناسب تغير مكان دهيم. شايد در بيابان هاي اطراف افرادي مانندما تا آن لحظه زنده ماندند و در جستجوي ايراني ها و خروج از محاصره دشمن تلاش مي كردند.