0

خاطرات جانباز آزاده ميكائيل احمدزاده( خاطرات واپسین روزهای جنگ تحمیلی و اسارتگاه مخوف تکریت)

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

كمين عراقي ها در انتظار ستون
جمعه 24 دی 1389  10:39 AM

ستون نيروهاي خودي ازسربالائي كه حركت خودروها را بسيار كند مي كرد به بال مي رفت ساعت اينك 23 شب بود آسمان بسيار تاريك شده بود كه حتي تا چند قدمي ما نيز ديده نمي شد طول ستون بسيار زياد بود بطوريكه سر ستون بالاي تپه بزرگي رسيده بود عقب ستون گردنه يك كوه رارد نكرده بودند در اين حالت نصف ستون نمايان و نيمي ديگر در پشت ارتفاعات دبده نمي شدند.

موقعيت جاده طوري بود طرفي از جاده خاكي باريك بسمت زمينهاي باز و سمت ديگر به دره هاي عميق كه عمق آن به 150 متر هم مي رسيد منتهي مي گرديد.

دشمن فرصت طلب با ادامه در گيري ما در خط مقدم نيروهاي خودرا از سومار به پشت سر ما يعني مكان فعلي انتقال داده بود و در زمان كوتاه بهترين محل را براي كمين ستون ما انتخاب كرده و اجازه داده بودند ستون هرچه مي توانست به نوك تپه برسد و آنها از ارتفاعات سركوب ستون ماراتارومار سازند ودرمحلهاي مناسب سنگر گيري و مخفي شوند آنها منتظر پذيرائي ازما به تلافي تلفات چشمگير عراقي ها در خط مقدم بودند.

سر ستون كه مي خواست به بالاي ارتفاع با سرعت قدم انساني برسد در يك لحظه نور افكن هاي زره پوش هاي عراقي آسمان منطقه را نورباران كرد و هم زمان شليك تيربارها و ضد هوائي ها برروي ستون پياده آغاز شد به خودروها و نفرات تيراندازي مي كردند گلوله هاي آرپي جي ضدنفر به بالاي سر ما شليك مي كردند آنها با خمپاره وموشك به ادوات شليك نمي كردند شايد دوست داشتند همه تجهيزات را سالم به غنيمت بگيرند.

در اثر تير اندازي عراقي ها خودرا از روي خودروها به پائين انداختيم و در كو چكترين شيار هاي زمين و جاده زمين گير شديم ما هم در پاسخ به عراقي ها و كاستن از حجم آتش آنها اقدام به تيراندازي با هر نوع سلاح را كرديم . موضع آنها سركوب تر و آمادگي كامل را داشتند و از داخل زره پوش ها مارا هدف گرفته بودند نفرات جلوئي ستون به شهادت رسيدند. يك نفر در تاريكي فرياد كشيد نور افكن ها بزنيد آنگاه به آن سمت تيراندازي شد و نورافكن ها از كار افتاد و فرصت خوبي براي جابجا شدن و موضع گرفتن بوجود آمد ماندن در آن شرايط مرگ حتمي بود سمت راست كه زميني باز بود فرار از محل ديده مي شد لذا با چند نفر كه در اطراف من پراكنده زمين گير شده بودند تصميم گرفتيم از سمت دره فرار كنيم اين مسير بسيار خطرناك بود ولي عوارض موجود مي توانست عده ازمارا فراري دهد از خودروها به آن سمت جاده غلط خورديم واز كنار دره به طرف عقب ستون و پيچ موجود كه امكان ديد وتير نبود فرار كرديم دشمن داخل شياررا با تيربارهاي خود به آتش كشيده بود من شخصاً به عقب نگاه نمي كردم فقط مي دويدم گلوله ها به هرسوي من اصابت مي كرد و يا از بالاي سرم رد مي شدند دقيقاً نمي دانستم از نفرات پشت سرم چند نفر شهيد شده وبه ته دره ها پرت شدند .به پشت تپه كه رسيدم چند نفر از فرماندهان دسته را ديدم و گفتم جلو ستون بسته شده و امكان خروج نيست بايد از دره ها و شيار ها عبور كنيم ولي اول بايستي تمام تجهيزات را به دره بريزيم آنگاه با كمك همديگر هرچه مي توانستيم از لودر و دستگاه هاي شنود و تله تايپ و خوردوهاي نو و توپ ها و موشك اندازهاي كششي را به پائين دره ريختيم تا دشمن نتواند از امكانات ما استفاده كند.همانجا از دوستان و افرادي كه همديگر را مي شناختيم دور هم جمع شديم آنها گفتند شما كه مسئول اطلاعات و عمليات هستيد حتما" به جاي جاي منطقه آشنائي داريد پس با همديگر از پشت ستون از داخل شيارها حركت كنيم تا خودمان را به قرارگاه لشگر كه در نزديكي گيلانغرب برسانيم آنگاه به اتفاق ساير نيروها از پشت به عراقي ها حمله كنيمو راهي جز اين هم نداشتيم نيروها هركدام به سوئي حركت مي كردند درآن تاريكي امكان پيدا كردن همديگر بسيار سخت بود خالي از اسلحه و مهمات در زمين پخش شده بود.و يگان ها انسجام خود را از دست داده بودند باران گلوله از آسمان مي باريد. من و تعداد سه نفر از كادري ها و 9 نفراز سرباز ان زبده كه ما را بخوبي مي شناختند بصورت خيزو خزيده و دولا و دوان دوان از آن محل دور شديديم من ديگر از سرنوشت ستون خبري نداشتم كه بعدها از دهان هم رزمان خاطراتي  شنيدم كه باز گو خواهم كرد.

ديگر آرامش قبل را نداشتيم هر لحظه انتظار ظاهر شدن كمين هاي عراقي را داشتيم بسيار احتياط مي كرديم و اكنون كه به داخل دره هاي گمنام و شيارها رفته بوديم در صورت كشته شدن سالها اجساد مار ا هم نمي توانستند پيدا كنند و طعمه درندگان مي شديم عمق دره ها به 200 يا 300متر هم مي رسيد سعي داشتيم كوچكترين صدائي نكنيم وبسيار مراقب حركات همديگر و همچنين اطراف بوديم.

حدود ساعت 30/2 بامداد بود كه متوجه صداي چند نفر در داخل دره شديم همه ما بحالت خزيده منتظر نزديك شدن آنها شديم و هر كس سعي داشت جان پناهي براي ديدن و ديده نشدن پيدا كند صداها بيشتر و نزديك تر مي شد همه ماشه اسلحه هارا لمس مي كرديم تا قبل از عمل تازه وارد ها از خود دفاع كنيم ما فكر مي كرديم عراقي ها جهت گشتي و كاوش منطقه در حال حركت هستند تا اينكه نفرات ديده شدند يكي از افراد كه جلو تر قرار داشت  با صداي نيمه بلند گفت تيراندازي نكنيد خودي هستند .

آنها بسيار ترسيده بودند فكر مي كردند ما عراقي هستيم آنها وضعيت خوبي نداشتند چند سرباز و چند كادري بودند كه بعلت پيشروي دشمن در منطقه سلمان كشته و ارتفاعات 402 در اثر درگيري شديد وفشار دشمن به عقب آمده بودند و يگانهاي خودراهم گم كرده بودند و ندانسته بسوي نيروهاي عراقي حركت مي كردند . دو نفر از آنها هم مجروح شده بود آب و غذا نداشتند وتعدادي مجبور شده بودند ادرار خود را بخورند، با قمقمه هاي خود آنهارا سيراب كرديم و مانع حركت اين گروه به سوي دشمن شديم و موقعيت خودمان را باز گو كرديم و آنها هم ديده ها و وضعيت يگانهاي خود را تشريح كردند.

آنگاه تصميم گرفتيم تا رسيدن به يك منطقه بهتر و خروج از محاصره دشمن با هم ديگر حركت كنيم مشروط براينكه هدايت افراد با گروه ما خواهد بود چون همه گروه ما جندين ماه در اين مناطق ماموريت داشتيم و بهتر مي توانستم از منطقه آلوده خارج شويم.تعداد ما به 36 نفر رسيده بود كه 13 نفر از افراد جمعي تيپ 40 سراب بودند كه به ما ملحق شدند.با توجه به اينكه دشمن به يگانهاي آنها حمله كرده بو دداراي روحيه پائين و بسيار خسته بودند.

با قطب نما جهت را بررسي كرديم بسمت جاده خاكي گيلانغرب حركت كرديم  تا نزديكي هاي صبح در حال حركت بوديم و همگي ضمن راه رفتن چرت مي زديم ولي بايد ادامه راه ميداديم چون هرچه فرصت را از دست مي داديم دشمن بيشتر ما را به حلقه محاصره خود مي انداخت و امكان رهائي تقريبا" غير ممكن مي شد.

ساعت تقريباً 6 صبح بود كه به قرار گاه لشگر به اميد ملحق شدن به ساير هم رزمانمان و كسب تكليف از فرماندهي لشكر رسيديم خوشحال بوديم آهنگ حركت راتندتر نمو ديم فكر مي كرديم ديگر رنج آواره گي تمام شده و اينك خواهيم توانست با سازماندهي مجدد هويت خودرا پيدا كنيم دو نفر از سربازان كه پيشرو براي غافلگير نشدن در جلو حركت مي كردند و فاصله 50 متري ما بودند خيلي سريع از تپه بالا رفتند كه ستاد فرماندهي لشگر بود چند ثانيه نكشيد صداي رگبار اسلحه ها از هر سو بگوش رسيد و سفير گلوله ها خواب را چشمان ما ربود مات و مبهوت مانده بوديم چي شد .نا گهان متوجه شديم عراقي ها مانند مور و ملخ از تمام تپه ها سرازير مي شوند آري قرارگاه لشگر نيز علارغم تصور ما بدست واحد هاي هلي برد عراق افتاده بود و عراقي ها آنجارا مركز فرماندهي خود قرار داده بودند سرو صداي عراقي ها كه فرياد مي زدند و عربي حرف مي زدند بگوش مي رسيد ما سريعا" در داخل شيار ها پخش شديم و اقدام به تيراندازي متقابل كرديم عراقي ها با خمپاره هاي هجومي خود داخل شيار ها را به گلوله بستند سه نفراز سربازان ما فجيعانه مجروح شدند بطوريكه شكم يكي از آنها به بيرون ريخت ولي هنوز نمرده بود و مي گفت جيب مرا خالي كنيد يكي از افراد جيب اورا خالي كرد كه عبارت بود از چند نامه و آدرس او مي خواست بعد از شهادتش جسد وي مفقود الاثر نشود و مشخصات او به دست خانواده اش برسد ما براي كاهش تلفات به بالاي تپه ها رفتيم و به سوي عراقي ها تيراندازي كرديم و عراقي ها ديگر نتوانستند مارا دنبال كنند .در روي تپه تقريباً ما مسلط شديم ولي انسجام خودرا از دست داده بوديم و كنترل كافي بر همديگر نداشتيم در حال تيراندازي از عراقي ها دور شديم و چند نفراز عراقي ها هم در اثر درگيري تلفات داشت.

مقداري كه از آن نقطه دور شديم نگران و خشمگين اين مسئله براي ما مشخص شد كه عراقي ها بيشتر از تصورما پيشروي داشتند و از سقوط قرارگاه لشگر بسيار ناراحت و مايوس شديم و دانستيم كه راه دشوار و خطر ناكي در پيش داريم لذا تصميم گرفتيم آن گروهي كه به گروه ما پيوسته بودند از هم ديگر جدا شويم زيرا هم تلفات كمتر مي شد و هم تند تر حركت مي كرديم و در درگيري ها كنترل بهتر مي گردد. آن گروه هم قبول كردند و گفتند ما هم همين خيال را داشتيم زيرا مي خواهيم از شيار هاي اطراف راه گيلانغرب را طي كنيم .

در صورتي كه ما به علت اشغال گيلان غرب توسط عراقي ها تصميم گرفتيم راه خود را به سمت      جاده ي اصلي و آسفالته ي سومار به ايوان تغير دهيم و تلاش خودرا جهت خروج از محاصره بيشتر كنيم. بعد از خداحافظي كوتاه با گروه تيپ 40 سراب و استراحت كوتاه در محل از همديگر جدا شديم وهر گروه به مسير خود ادامه داد .

 هوا ديگر كاملاً روشن شده بود و احتمال كشف ما توسط هلي كوپتر هاي عراقي زياد بود به هر سو كه نگاه مي كرديم وسائل و تجهيزات نظامي پخش شده بود و تعدادبيشماري از خودروهاي خودي كه همگي توسط رزمند گان تار ومار شده بود تا سالم بدست دشمن نيافتد ما مقداري مهمات جمع آوري كرديم و در هرگوشه ي نيز پيكر شهيدي افتاده بود به راه خود ادامه داديم.

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها