شبيه سازي منطقه رزم با همكاري اسراي عراقي
جمعه 24 دی 1389 10:34 AM
گروه گشتي هر شب تا صبح فعاليت هاي چشمگيري داشتند و هر شب اقدام به گشودن معبر مين و عبور از آن براي اخذ تماس با دشمن بود . سه معبر مهم توسط تكاوران باز شده چاشني ها انفجار مين ها خنثي مي شد و استتار شده بود كه دشمن متوجه موضوع نشود تا در هنگام حمله نيروها از اين معبر به داخل سنگر هاي دشمن يورش ببرند.
ساخت مدل منطقه را براي حمله ي آينده در روي ارتفاع مناسب و زميني بزرگ آغاز كرديم وبا اطلاعات رزمي يگان هاي همجوار، گشتي ها، گروه متخصصين اطلاعات ديدبانان خط مقدم كارهاي ساخت را به پايان مي رسانيديم كه ... .
در يكي از شبها حين اعزام گشتي شناسايي متوجه معابر وصولي دشمن به طرف نيروهاي خودي شديم كه شبانه براي سنگركني به جلو مي آمدند. به اتفاق گروه، تصميم بر آن شديم كه روز بعد از هنگام تاريكي تا روشن شدن هوا در بيابان كمين بزنيم و ضمن اطلاع از ترفند دشمن در صورت امكان نفراتي را از آنان جهت تخليه اطلاعاتي اسير بگيريم و براي تسهيل در هدف حمله ي آتي از آنها بهره بجوييم.
روز بعد در تاريكي هوا بصورت آرايش نظامي با گماردن نگهبانان صحرايي در دور تا دور پهلو ها و عقب و جلو به طرف محل مورد نظر حركت كرديم. بوي گند اجساد بجا مانده ي عراقي ها مشام همه را آزار مي داد كه بوسيله خمپاره ها تكه تكه در هر جا پخش شده بودند .
اصول رزم ايجاب مي نمايد جهت از بين نرفتن و غلبه بر دشمن ترفند هاي نظامي و تجهيزات مختلف را بكار ببريم. با توجه به كوهستاني بودن منطقه و سرماي شديد شبانه در آن هنگام از سال از لباس هاي سبز جنگلي كه در شب قابل ديد و تشخيص نمي باشند استفاده مي كرديم تا محل و مأموریت ما براي دشمن كشف نگردد.
مقررات نظامي هر فرد نظامي را ناخواسته از بي احتياطي باز مي دارد و بعد از رهايي از مرگ پي به مفید بودن آموزش و سختی دوره هاي طی شده مي برد و انسان را از خودسری باز مي دارد. اين گونه اعمال زمينه ساز يک ارتش مقتدر، منسجم و مدافع مي باشد. بالأخره ساعت 3 بامداد، 11 نفر از نيروهاي عراقي بصورت پاورچين و خميده به سوي مواضع ما مي آمدند و بعد از طي مسافتي به محل نگهباني خود راهي شدند.هوا بسيار تاريك بود و يگان از ما به علت خاموش كردن بيسيم ها جهت كشف نشدن موقعيت ما تا آن موقع بي اطلاع بودند و هر لحظه مي خواستند وضعيت ما را بدانند و همانا در انتظار موفقيت ما بودند و در صورت نياز جهت پشتيباني آتش و اعزام نيرو لحظه شماري مي كردند.
با استفاده از دوربين هاي مادون قرمز در تاريكي شب منطقه را مي پاييديم نا گفته نماند در كنار تپه آنتن رودخانه ي پر آبی بنام كنگاووش جاري مي شد و به خاك ايران سرازير مي گرديد و با صدا و غرش مهيب خود سكوت شب را مي شكست به علت اينكه امكان مين گذاري در آن نبود لاجرم هرشب براي غافلگير نشدن از سوي نيروهاي ايراني، عراقي ها چند نگهبان با سلاح ها و مسلسل هاي مختلف از نقطه ي حفاظت به آنجا اعزام مي کردند و در حقيقت تنها راه نفوذ به مواضع عراقي ها همان مكان بود.
بعد از لحظاتي كه همه آمادگي حركت داشتيم متوجه دو نفر عراقي شديم كه مشغول نگهباني در كنار رودخانه بودند. تكاوران با فنون رزمي و حركات تاكتيكي جهت دستگيري و يا كشتن عراقي ها آهسته آهسته به جلو حركت كردند لبه ي تيغه هاي كادر سنگري كه در تاريكي شب منظره خطرناكي را بازگو مي كردند آماده مي شدند تا گلوي يك متجاوز به خاكمان را با غرور صلابتي وصف ناپذير بدرند تا ترس را در بين دشمن زبان زد سازد و خواب و راحتي را از ديگران بربايد.
اين كاردهاي سنگري گلو ها و سرهاي بريده ي زيادي را در جنگ هاي داخلي مانند كردستان، نوسود، پاوه، پنجوين، جزاير مجنون، تجربه كرده بودند و هر كدام خاطره هاي ناگفته داشتند.اين سلاح هاي سرد كه بيش از 50 سال انتظار، هم اکنون به وظيفه ي خود با اراده ي تكاوران عمل مي كردند. به راستي كه سلاح در جاي خود تنها حربه و يار حق و حقيقت است و بايستي آن را پاس داشت.
دو نفر از تكاوران به طرف نگهبان رودخانه نزديك مي شد و4 نفر از ما هم به سوي سنگر استراق سمع عراقي ها بصورت سينه خيز كه هر خيز ما تقريباً دو سه دقيقه طول مي كشيد حركت كرديم و بقيه هر كدام به هر سوي مختلف آرايش گرفته و مسئوليت تأمين و حراست همديگر را داشتند.
زمان ديگر به تندي مي گذشت گويا براي لحظه خطرناك بي تابي مي كرد. تصميم گرفته شده بود ديگر نبايستي زمان را از دست مي داديم و در حين حال نيز عجله نبايد مي كرديم و قرار بود با هماهنگي ما به نگهبان تير استراق سمع تا حد ممكن نزديك شويم و در صورت نياز او را از پاي در آوريم و دو نفر ديگر مسئوليت دستگيري نگهبان رودخانه را به عهده داشتند.
لحظه اي ناهماهنگی و بي توجهي منجر به كشته شدن يكي از ما مي شد و حتي اجساد ما نيز در ميان عراقي ها باقي مي ماند.
هوا به علت كوهستاني بودن سرد بود و نزديكي هاي صبح سرما تحمل ناپذير مي شد، زماني كوتاه به آسمان پر ستاره نگاه مي انداختيم و زماني حركت كوتاهي به جلو داشتيم. در عين حال از تحرك و حركات كوچك عراقي ها غافل نبوديم؛ سرماي شب و تاريكي مطلق سبب شده بود عراقي ها به كنجي پناه آورده و چرت بزنند و سرو گوش خود را محكم بپوشانند و صداهاي احتمال ما را كمتر متوجه شوند. زمان مي گذشت ولي حركت ما نا چيز بود بالأخره بعد از يک ساعت و نيم حركت بسيار كوتاه ما در چند قدمي سنگر عراقي مستقر شديم كه با صداي شليك توپ يا يك خمپاره ي سرگردان در منطقه لحظاتي عراقي بلند مي شد و نگاه كوتاهي به اطراف مي انداخت مجدداً مي نشست و چرت مي زد. در آن هنگام كه به ما نگاه مي كرد موي بدنمان سيخ مي شد و فكر مي كرديم صداي ما را شنيده و هرآن ما را به تير بار خواهد بست. شليك گلوله هاي منور در آن ساعت شب قطع نمي شد، چون كار هرشب بود براي عراقي ها شب معمولي بود صداي نفسهايمان با نزديك شدن به سنگر دشمن بيشتر مي شد بطوريكه صداي قلب خود را مي شنيديم.
سلاحهاي خودكار و كوتاه خود را زير شكم مخفي كرده بوديم تا برق نزند و صدا هم نداشته باشد و نيز انگشتان ما ماشه ي مسلسل ها را مي ساييد كه اگر دشمن متوجه نزديك شدن ما شود قبل از كشته شدن بكشيم. به 5 متري دشمن رسيديم كه حتي با پرتاپ يك نارنجك سنگر وي با سلاح موجود به هوا برمي خواست .
لحظه ي موعود فرا رسيد، هم تيم ما و هم تيم رودخانه به محل مورد نظر رسيده بوديم؛ كم كم هوا مهتابي مي شد و بعد از ساعتي فجر طلوع مي كرد و كار مان دشوار مي شد هر چند گاهي صداي سگ هاي عراقي كه پارس مي كردند بگوش مي رسيد. شيار و آبروي بسيار كوچكي بود كه مي توانستم در حين تيراندازي احتمالي عراقي جان پناه بگيرم وجود داشت بزور هيكل خود را درآن جاي دادم نصف بدنم بيرون بود و مقداري علف هاي كوتاه كوهي در منطقه روييده بود كه ما را از ديد دشمن بصورت نسبي نگه مي داشت.
درآن هنگام حساس يك گربه ي وحشي بطرف ما حمله ور شد و صداي بسيار بلند و وحشتناك از خود در آورد. نفس ها در سينه حبس شد و بدنمان به لرزه افتاد. آن موقع عراقي از خواب پريد و با نگاه هاي وحشت زده و دريده ي خود منطقه را پاييد. به علت تاريكي و استتار ما نتوانست ما را تشخيص دهد و گربه نيز فرار كرد.
خواست خدا بود كه ما تيراندازي نكرديم، اگر چنين مي شد ديگر همگي از بين رفته بوديم. عراقي اين بار مدت طولاني به منطقه حساس شد و سعي مي كرد خوب زمين را تشخيص دهد. او پشت تير بار، ما هم در چند قدمي وي بوديم. همگي حركات سايه وار او را نگاه مي كرديم ودر صورت نياز باران از گلوله به شليك و فرار مي كرديم. انسان در آن لحظات خطرناك به هيچ چيز فكر نمي كند و اصولاً نمي تواند فكر كند. به غير از خدا و عنايات الهي و آن موقع است متوجه مرگ در كنار گوش خود مي شود .
سعي ما در غافلگيري دشمن بود تا معبر هاي گشوده كشف نشود و ديگر اينكه اگر تيراندازي مي شد جهنمي وحشتناك از دود و گلوله و خون بوجود مي آمد.در آن سو سربازان نگهبان عراقي بحالت دو زانو و اسلحه وسط دو زانو چرت مي زدند. دوستان به چند قدمي وي نيز رسيده بودند تا در يك لحظه او را دستگير و يا بكشند. يكي از همكاران از پشت به وي حمله كرده و كارد سنگري را در گلوي او فشار داده بود. عراقي نيز در اثر حركت سريع خواست كه داد زند اما تكاور شجاع با فشار مضاعف كارد به او فهماند كه كار از كار گذشته و بايستي خاموش بماند. او مثل بيد مي لرزيد و زبانش بند آمده بود. در اين لحظه در اثر خش خش ها نگهبان همجوار با صداي خفه صدا كرد جميل جميل با اين صدا ها نگهبان جلويي ما هم از خواب پريد و اسلحه ي خود را چسبيد و سراسيمه به طرف صدا نگاه كرد.
كنار رود خانه به علت دستگيري عراقي صدا ها زياد شد. ناگهان از داخل رود خانه تيراندازي شد، بله عراقي ها متوجه حضور ما شدند. نگهبان جلوي ما هم دست به اسلحه برد تا تير اندازي كند، ما با رگبارهاي كوتاه و متوالي خود او را از پاي در آورديم او فرياد مهيبي كشيد و جسد بي جان او مانند لاشه اي به گوشه سنگرش پرتاپ شد و چند عدد نارنجك صوتي و جنگي جهت ترساندن نگهبانان عراقي به داخل كانالهاي عراقي انداختيم انفجارات شديد و گرد و خاك فراوان باعث مي شد ما از فرصت استفاده كرده و عقب نشيني كنيم.تيراندازي از هر سو آغاز شد جهنمي بپا شد از هر سو بي هدف نگهبانان خواب آلود عراقي رگبار مي بستند صداي فرياد عراقي ها بگوش مي رسيد و هم قطاران خودرا به ياري مي طلبيدند. گرد و خاك و دود همه جا را فرا گرفت ما هم سریعاً با تيراندازي و حرکت سراسيمه و نگران دور مي شديم گلوله هاي رسام و منور از کنار گوش و سر و پاي ما مي گذشتند اما اصابت نمي کردند شاید خواست الهي بود و عجل فرا نرسيده بود مسافت طولاني را مي بايست تا رسيدن به مواضع خودي طي مي كرديم بسيار دشوار بود و خطرناك يكي از سربازان ما از كتف راست تير خورد و در اثر تير اندازي خمپاره ها كه آغاز شده بود يكي از درجه داران زبده از گونه و پيشاني مجروح شدند گروه ما طي نقشه قبلي كه مي بايست در حين كشف گشتي و يا خطر از مسير سري حرکت مي كرد تا مسير گشتي لو نمي رفت و هم تلفات کمتر بود. تيم ديگري ما اسير عراقي را بزور كشان كشان آورده بودند و در فاصله مناسب پشت تپه اي پناه گرفته بودند تا ما هم خود را به جمع آنها رساندیم آسمان منطقه غرق در آتش و دود بود بيّسيم را روشن كرديم سریعاً به يگان مادر كه در خط مقدم آماده بودند اطلاع داديم كه ما موفق بر مي گرديم شما پشت سرما يعني روي عراقي ها زير آتش بگيريد در آن وقت آتشبار هاي خود سنگر ها و مواضع عراقي را در هم كوبيدند و ما هم به طرف نيروهايمان حركت كرديم و به خاست خداي بزرگ همگي خسته و نفس زنان و زخمهاي بسيار زياد اما سطحي در اثر خار و خاشاك و زمين گير شدن و غلط خوردن هاي متوالي به اتفاق اسير دستگير شده خود را به خاكريز نيروهاي خودي رسانديم. ساعت 5/4 صبح بود كه با چند دستگاه خودروي نظامي به مقر تيپ راهي شديم و اسير را تحويل دژباني داده تا اطلاع ثانوي زنداني گردد.
آتش سلاحهاي مختلف جنگي لحظه اي خاموش نمي شد و از آنجائيكه عراقي ها فهميده بودند نفري از آنان اسير شده و تخليه اطلاعاتي خواهد شد و اين مي توانست مواضع و موقعيت عراقي ها را در اين منطقه با خطر جدي و نابودي مواجه سازد خشمگين در اثر اين حقارت مواضع ما زير توپ و تانك قرار داده بود. بي شك شب خوبي براي آنان نبود چرا كه براي مدتها خواب را چشمان آنها مي ربود و ترس و وحشت را به ارمغان مي آورد. همگي بعد از عوض نمودن ملبوس خود و مداواي زخمهاي بدن براي استراحت كوتاه به سنگرهايمان رفتيم .
بعد از صرف صبحانه مختصر و ادامه كار و مأموریت محوله از سنگر خارج شديم و به اتاق عمليات رفته دستور داده شد اسير را جهت تخليه اطلاعات به آنجا بیاورند. در اين جمع فرماندهان و مسئولین اطلاعاتي و عملياتي رده هاي بالا نيز حضور داشتند و اين پیشرفت را همگي تبريك مي گفتند و اعتقاد داشتند عملکرد ما بسيار عالی بوده و ثمرات خوبي بدنبال خواهد داشت. روحیه کارکنان بالا رفته بود و احساس غرور مي کردند با آن شرایط بسيار سخت كه امکان نزديك شدن غير قابل تصور بود ما در سنگر خودشان او را دستگير و چند نفر را به هلاکت برسانیم.