پاسخ به:بشردوستی در فرهنگ ایران
یک شنبه 30 تیر 1398 10:37 AM
ابتدا به اهمیت صلح در فرهنگ ایرانی و نفی جنگ پرداخته میشود و سپس اهمیت رعایت قواعد بشردوستانه در جنگ بررسی میشود. البته در این باره توضیح دو نکته ضرورت دارد:
۱- بررسی ارزشهای بشردوستانه در فرهنگ ایرانی و استفاده از اصطلاحات مربوط به اصول اساسی حقوق بشردوستانه در این بررسی، بدین معنا نیست که ارزشهای کهن بشردوستانه با اصول امروزین حقوق بشر دوستانه یکسان فرض شود، بلکه به دلیل همانندیهایی که بین این ارزشهای کهن و اصول امروزین وجود دارد و با توجه به این موضوع که آنها دو چیز جداگانه هستند از اصلاحات و عناوین امروزین برای تبیین هرچه بهتر ارزشهای بشردوستانه بهره گرفته شده است.
۲- بررسی ارزشهای بشردوستانه در فرهنگ ایران به بررسی موردی شاهنامه فردوسی محدود شده است. این بدین معنا نیست که این ارزشها در تاریخ و فرهنگ ایرانی محدود به شاهنامه فردوسی باشد، بلکه در تاریخ ایران نمونههای مشهوری از احترام به کرامت انسانی و ارزشهای بشردوستانه همچون کوروش بزرگ پادشاه ایران ( متوفی- ۵۲۹ ق.م)وجود دارد که عملکرد وی در جنگ با بابل و لیدی خود میتواند موضوع بررسی مستقلی در رعایت ارزشهای بشردوستانه در جهان باستان باشد (۱۱). بنابراین بررسی شاهنامه تنها از این روست که از گستردگی حجم مطالب جلوگیری شدهاست و به بررسی موردی شاهنامه فردوسی که آینه تمامنمای فرهنگ ایرانی است، اکتفا شود. شایان ذکر است که شاهنامه فردوسی یک مجموعه بزرگ شعر است که در بیش از هزار سال پیش به وسیله فردوسی طوسی شاعر ایرانی در مورد تاریخ استورههای ایران پیش از اسلام سروده شده است. بنابراین تاریخ تدوین این کتاب به هزار سال پیش بر میگردد، اما وقایعی که به آنها اشاره شدهاست مربوط به سدههای پیش از میلاد مسیح و یا سدههای ابتدایی میلادی است، ضمن اینکه برخی از این رویدادها جنبه استورهای دارد و تاریخ دقیقی برای آنها نمیتوان متصور بود. گرچه استورهشناسان، شکلگیری این استورهها را به هزاره نخست پیش از میلاد نسبت میدهند.
الف- صلح در فرهنگ ایرانی «بررسی موردی شاهنامه فردوسی»
بخش بزرگی از شاهنامه به جنگها و نبردهای میهنی اختصاص دارد. با این وجود هماره بر اولویت داشتن صلح بر جنگ و بیان ناپسندی و زشتی جنگ تأکید شدهاست. در برخی ابیات شاهنامه با دیدگاهی خردگرایانه به ناپسندبودن جنگ و سودمندبودن صلح اشاره شده است. از جمله در سخن سیاوش استوره صلحطلبی و جنگستیزی شاهنامه، بیان شدهاست:
سیاوش چنین گفت کاین رای نیست همان جنگ را مایه و جای نیست(۱۲)
در جایی دیگر، رستم بزرگترین پهلوان شاهنامه در ستایش صلح و نکوهش جنگ می گوید:
کسی کآشتی جوید و سور و بزم نه نیکو بود تیز رفتن به رزم
همه یافتی، جنگ، خیره مجوی دل روشنت زآب تیره مشوی(۱۳)
در سخنی دیگر از رستم، تأکید شده است که ناپسندبودن جنگ تا آنجا آَشکار است که حتی درندگان یا سنگ و کوه نیز به این موضوع آگاه هستند:
پلنگ این شنا سد که پیکار و جنگ نه خوبست و داند همی کوه و سنگ(۱۴)
یکی دیگر از پهلوانان نیکاندیش شاهنامه که تباری تورانی دارد، « پیران» است که درباره اولویتداشتن صلح بر جنگ میگوید:
مرا آشتی بهتر آید ز جنگ نباید گرفتن چنین کار تنگ(۱۵)
در شاهنامه جدای از آنکه صلح بر جنگ اولویت دارد، دستیازیدن بیهوده به جنگ به سان ننگی غیر قابل چشمپوشی بیان شده است:
بگوهر بر آن رو زننگ آورم که من پیش شه هدیه جنگ آورم(۱۶)
در موارد دیگر در شاهنامه تنها به نفی کلی جنگ و بیان این نکته که صلح بر جنگ برتری دارد، اکتفا نشده است، بلکه به پیامدهای زیانبار جنگ نیز اشاره شده است، از جمله در جایی از زبان افراسیاب که البته پهلوانی جنگطلب بودهاست ولی در برهههایی از رفتار خود پشیمان میشدهاست، ابراز شده است:
«بسی نامداران که بر دست من تبه شد به جنگ اندر آن انجمن
مرا سیر شد دل زجنگ و بدی همی جُست خواهم ره ایزدی
کنون دانش و داد باز آوریم بجای غم و رنج ناز آوریم»(۱۷)
یکی از مهمترین پیامدهای زیانبار جنگ، خونریزی است. در شاهنامه با بیان این نکته که جنگ با خونریزی در پیوند است به نکوهش جنگ پرداخته شده است، از جمله ایرج نخستین پهلوان شاهنامه که در راستای صلحطلبی و جنگ ستیزی، جان خود را از دست میدهد، خطاب به برادران جنگطلب خود میگوید:
«جهان خواستس یافتی خون مریز مکن با جهاندار یزدان ستیز
پسندی و همداستانی کنی که جانداری و جانستانی کنی»(۱۸)
در جایی دیگر از زبان « سیندخت» همسر پادشاه کابل(افغانستان امروزی) در نکوهش جنگ و خونریزی بیان شده است:
تو دانی نه نیکوست خون ریختن ابابی گناهان بر آویختن(۱۹)
در قسمتی دیگر از شاهنامه و از زبان سیاوش در نکوهش جنگطلبی پدر وی « کیکاوس» و با تأکید بر پرهیز از خونریزی بیان میشود:
ور اگر ز بهر فزونیست جنگ چو جنگ آمد و کشور آمد به چنگ
چه باید همی خیره خون ریختن چنین دل بکین اندر آویختن (۲۰)
در شاهنامه فردوسی، جنگ افزون بر آنکه از ماهیتی خردستیزانه برخوردار است، سرشتی ضدخدایی نیز دارد. به دیگر سخن دستیازیدن به جنگ تجاوزکارانه در شاهنامه به معنای پیکار با خدا و برگزیدن روشی است که در ستیز با اراده خداوندی قرار دارد، نمونههای بسیار زیادی در این باره وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
از زبان سیندخت در سرشت ضدالهی جنگ:
از آن ترس کوهوش و زور آفرید درخشنده ناهید و هور آفرید
نیاید چنین کارش از تو پسند میانرا بخون ریختن برمبند
خداوند ما و شما خود یکیست بیزدانمان هیچ پیکار نیست (۲۱)
از زبان سیاوش در بیان ناسازگاری جنگ تجاوزکارانه با خواست خداوند:
«ورایدونکه جنگ آورم بی گناه چنین خیره با شاه توران سپاه
جهاندار نپسندد این بَدزمن گشاید برمَن زبان انجمن» (۲۲)
مواردی که بیان شد، نمونههایی از اهمیت صلحطلبی در شاهنامه فردوسی بود و مصادیق فراوانی دیگری نیز در این باره وجود دارد که از بیان همگی آنان صرف نظر شده است. در ادامه این گفتار به موضوع اهمیت رعایت قواعد بشردوستانه در جنگ از دیدگاه شاهنامه پرداخته خواهد شد.