سخنان امام حسن(ع)در جنگ جمل 2
یک شنبه 9 تیر 1398 9:43 AM
هنگامی که به حضرت علی (ع) خبر رسید که ابو موسی اشعری مردم کوفه را از یاری برحذر می دارد، امام حسن (ع) و مالک اشتر و عمار یاسر را به سوی او فرستاد. هنگامی که داخل مسجد شدند امام بالای منبر رفت، و چنین فرمود: ای مردم! علی (ع) راه هدایت است هر که داخل آن شود، هدایت یافته است و هر که مخالفت کند هلاک می گردد.
روایت شده: هنگامی که علی (ع) از مدینه حرکت کرد به نزدیک شهر کوفه رسید، امام حسن (ع) و عمار و ابن عباس را برای جلب حمایت مردم به کوفه فرستاد، هنگامیکه داخل مسجد شدند امام بالای منبر رفت و حمد و ثنای الهی را گفت. آنگاه نام پیامبر را ذکر کرد و بر او درود فرستاد و فضیلت پدرش و سابقه او در اسلام و نزدیکی اش به پیامبر را یادآوری نمود و اینکه او به خلافت از همه شایسته تر است.
آنگاه گفت: «ای مردم! طلحه و زبیر آزادانه و بدون اجبار و اکراهی بیعت کردند. آنگاه کوچ کرده و بیعتشان را شکستند. خوشا به حال آن که در نبرد با کسانی که به مبارزۀ با او آمده اند، سبکبال حرکت کند؛ چرا که جهاد با او، جهاد با پیامبر است.
هنگامی که سخنان عبدالله بن زبیر (در مورد نسبت دادن قتل عثمان به امام) به حضرت علی (ع) رسید، به امام حسن (ع) فرمود: «ای پسرم! برخیز و خطبه ای بخوان.» امام پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
ای مردم! «سخن عبدالله بن زبیر بما رسید و سوگند به خدا آنگاه که شهرها بر عثمان تنگ گردیده بود، پدرش گناهانی را بی دلیل به او نسبت می داد تا اینکه کشته شد، در حالیکه طلحه در زمان او پرچمش را در بیت المال او قرار داده بود.
اما سخن او: علی امور مردم را متشتت ساخت، این مطلب بزرگترین حجت بر پدر اوست، می پندارد که با دست بیعت کرده ولی با قلب بیعت ننموده است، در حالی که به بیعت اقرار کرده و ادعای دوستی نموده است. باید برای سخنش دلیل بیاورد و چگونه قادر بر این کار خواهد شد؟
و اما تعجب او از اینکه مردم کوفه بر مردم بصره غالب شوند، پس چه تعجبی است از اینکه اهل حق بر اهل باطل غالب شوند؟ و به خدا سوگند، به جانم قسم می خورم که مردم بصره حق را خواهند دانست. وعدۀ ما و آنان روزی است که ما در پیشگاه خدا آنان را به محاکمه می کشانیم و خداوند با حق حکم می کند و او بهترین حکم کنندگان است.
هنگامی که امام علی (ع) از جنگ جمل فارغ شد، بیمار گردید، روز جمعه و انجام نماز جمعه فرا رسید، از اینرو به پسرش امام حسن (ع) فرمود: ای پسرم نماز جمعه را همراه مردم به جای آور، امام به مسجد رفت، آنگاه که بر منبر قرار گرفت، حمد و ثنای الهی گفت و بر پیامبر درود فرستاد، سپس فرمود:
«ای مردم! خداوند ما را برای خود اختیار کرد و برای دینش به ما خشنود شد و بر مخلوقاتش ما را برگزید و کتاب و وحیش را بر ما نازل فرمود و سوگند به خدا کسی از حق ما چیزی را نخواهد کاست، جز آنکه خداوند در این دنیا و در جهان دیگر از حقش می کاهد. دولتی بر علیه ما حکومت نمی کند، جز آنکه سرانجام به نفع ما خواهد بود و خبر آنرا بزودی خواهید دانست.»
آنگاه نماز جمعه را خواند، سخنان ایشان به گوش پدرش هنگامی که بازگشت و چشمان پدرش به او افتاد، نتوانست خود را کنترل کند و چشمانش پر از اشک شد و او را در آغوش گرفت و بین چشمان آن حضرت را بوسید و گفت:پدر و مادرم فدایت باد.«فرزندانی که بعضی از بعضی دیگرند، و خداوند شنوا و دانا است-34/آل عمران-»