خطبه 1 نهج البلاغه
پنج شنبه 23 دی 1389 9:31 PM
خطبه 1 نهج البلاغه
پس خداى سبحان آدم را در خانهاى آرام داد، جايگاهى در امان و بىبيم، با زندگى فراخ و پر نعيم، و او را از شيطان بترسانيد كه دشمنى است لئيم. اما دشمن او برنمىتافت كه آدم با نيكوكاران در بهشتبه سر برد، كوشيد تا او را از راه به در برد. او را بفريفت تا يقين را به گمان فروخت و آتش دو دلى بروبار عزم او را بسوخت. شادمانى بداد و بيم خريد، فريب خورد و پشيمانى كشيد. سپس خداى سبحان در توبه را به روى او گشاد، و كلمه رحمتبر زبان او نهاد، بدو وعده بازگشتبه جنت داد; و او را كلمه رحمتبر زبان او نهاد، و بدو وعده بازگشتبه جنت داد; و او را بدين سراى فرود آورد كه خانه رنج و امتحان است و زادن فرزندان; و خداى سبحان از فرزندان او پيامبرانى گزيد، و از آنان بزبان وحى پيمان ستد - و هر پيامبر آنرا شنيد -، كه امانت او نگاه دارد و حكم خدا را به ديگران برساند، و اين پيامبر آنرا شنيد، كه امانت او نگاه دارد و حكم خدا را به ديگران برساند، و اين هنگامى بود كه بيشتر آفريدگان از فطرت خويش بگرديدند و طومار عهد در نورديدند، حق او را نشناختند و برابر او خدايانى ساختند.شيطانها آنان را از خدا شناسى به گمراهى كشيدند، و پيوندشان را با پرستش خدا بريدند.
پس هر چند گاه پيامبرانى فرستاد و به وسيله آنان به بندگان هشدار داد تا حق ميثاق الستبگزارند، و نعمت فراموش كرده را به ياد آرند. با حجت و تبليغ، چراغ معرفتشان را بيفروزند تا به آيتهاى خدا چشم دوزند. از آسمانى بالا برده و زمينى زيرشان گسترده، و آنچه بدان زندهاند و چسان مىميرند و نا پايندهاند، و بيماريهاى پير كننده و بلاهاى پياپى رسنده، و هيچگاه نبود كه خدا آفريدگان را بى پيامبر بدارد، يا كتابى در دسترس آن نگذارد، يا حجتى بر آنان نگمارد، يا از نشان دادن راه راست دريغ دارد. پيامبران كه اندك بودند و مخالفشان بسيار، و در دام شيطان گرفتار، در كار خويش در نماندند و دعوت حق را به مردم رساندند -. گاه پيامبر پيشين نام پيامبر پس از خود را شنفته، و گاه وصف پيامبر پسين را به امتخويش گفته. زمان اينچنين گذرى شد، و روزگارى سپرى. پدران رفتند و پسران جاى آنان را گرفتند تا آنكه خداى سبحان محمد (ص) را پيامبرى داد تا دور رسالت را به پايان رساند و وعده حق را به وفا مقرون گرداند، طومار نبوت او به مهر پيامبران ممهور، و نشانههاى او در كتاب آنان مذكور، و مقدم او بر همه مبارك و موجب سرور; حالى كه مردم زمين هر دسته به كيشى گردن نهاده بودند، و هر گروه پى خواهشى افتاده، و در خدمت آيينى ايستاده; يا خدا را همانند آفريدگان دانسته، يا صفتى كه سزاى او نيستبدو بسته، يا به بتى پيوسته و از خدا گسسته. پروردگار آنان را بدو از گمراهى به رستگارى كشاند و از تاريكى نادانى رهاند.
سپس ديدار خود را براى محمد (ص) گزيد - و جوار خويش او را پسنديد - و از اين جهانش رهانيد. او را نزد خود برد تا در فردوس اعلى نشيند، و بيش سختى اين جهان نبيند.
پس بزرگوارانه او را ديدار ارزانى داشت و او ميراثى كه پيامبران مىنهند براى شما گذاشت، چه آنان امتخويش را وانگذارد مگر با نشان دادن راهى روشن و نشانهاى معين:
و ص 139
خدا پيامبرانش را برانگيخت و وحى خود را خاص ايشان فرمود; و آنان را حجتخود بر آفريدگانش نمود، تا برهانى يا جاى عذرى نماند براى آفريدگان. پس، آنان را به راه حق خواند به زبانى راست - زبان پيامبر -. خواست تا درون بندگان آشكار كند، و - و آنچه در دل دارند پديدار كند -. نه آنكه بر اسرار پوشيده آنان دانا نبود و بر آنچه در سينههاى خود نهفتهاند بينا نبود، بلكه خواست آنان را بيازمايد تا كدام يك از عهده تكليف، نيكوتر برآيد تا پاداش، برابر كار نيك بود; و كيفر، مكافات كار بد.
و ص 142
پس خدا، محمد (ص) را به راستى برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بتان برون آرد، و به عبادت او وادارد، و از پيروى شيطان برهاند، و به اطاعتخدا كشاند; با قرآنى كه معنى آن را آشكار نمود، و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان بدانند - بزرگى پروردگار خود را كه داناى آن نبودند، و بدو اقرار كنند، از پس آنكه بر انكار مىفزودند، و او را نيك بشناسند، از آن پس خود را ناآشنا بدو مىنمودند. پس خداى سبحان، در كتاب خويش - قرآن -، بى آنكه او را ببيند خود را به ايشان آشكار گرداند، بدانچه از قدرتش به آنان نماياند، و از قهر خود ترساند. و اينكه چگونه با كيفرها، آن را كه بايد نابود گردانيد، و با داس انتقام خرمن هستى شان را درويد.
نهج البلاغه
منجی عالم میاید