قرآن
پنج شنبه 23 دی 1389 9:12 PM
دانستن قرآن و شان نزول آن عترت رسول الله صلى الله عليه و آله همانند قرآن منبع و كوثر معارف زلال حق و رهنمود انسان به مقصد نهايى مىباشد.اين دو ميراث نبوت مصون از هر كژ راههاند.
قرآن همان گونه كه به مصونيتخود از تحريف اصرار دارد،و خود را حبل الله و عروة الوثقى مىنامد به تثبيت و بيان ويژگىهاى عترت نيز پافشارى دارد.
رسول الله صلى الله عليه و آله نيز به همان مقدار كه به قرآن اهتمام ورزيد،اهميت عترت را به امت اسلامى گوشزد نمود و در يك سخن اين دو را همتراز يك ديگر به عنوان ميراث نبوت معرفى نمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتىما ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدى ابدا (1) .«من كتاب خدا و عترتم را دو ميراث در نزد شما مىنهم اگر به اين دو چنگ آويز شديد هرگز گمراه نخواهيد شد».
در اين حديث مبارك كه الفاظ و واژههاى آن هم به تواتر از رسول الله صلى الله عليه و آله رسيده است،مقام و منزلت عترت همتاى قرآن عنوان شده است و حضرت هشدار مىدهد كه رهنمود به مقصد در پيروى از اين دو است.اين دو با هم رهنمون به حق هستند.اگر عترت بدون قرآن رهنمود نيست،قرآن بدون عترت هم خطرها در پى دارد.زيرا كه عترت زبان مقصود قرآن مىباشد.اگر قرآن كتاب صامت است عترت قرآن ناطق است.كژ انديشى و كج راهگى از قرآن و صراط مستقيم را تبيين مىكنند و سوء برداشت از مفاهيم قرآن را عترت مفسر است.البته عترت كه سخنگوى قرآن است،معناى محاورهاى و مفهوم واژگانى قرآن را تبيين نمىكند زيرا عترت همانند كتاب فرهنگ و لغت نيست.عترت مفهوم و مقصود و مراد و باطن قرآن را مبين است.عترت لسان الاسلام و سخنگوى قرآن است نه لسان العرب.در فهميدن مفهوم واژگانى قرآن به غير قرآن نيازى نيست.در بدست آوردن مقصود قرآن به عترت نياز است،كه شرح اين مطلب در كتاب«پژوهشى در علوم قرآن»به طور تفصيل آمده است. (2) عترت مبين مراد و مقصود قرآن است كه پيمودن راه عترت در تبيين و بهرهورى از قرآن مصونيت از خطر تفسير به راى و تحميل پيش داورىها به قرآن است. (3) قرآن و عترت،دو تعبير از يك عنوان مىباشند،در واقع يك حقيقتند كه به دو شكل تجلى يافتهاند.قرآن و عترت هر دو وحيند كه روز و شب با مردم سخن مىگويند.گرچه يكى صامت و ناطق و ديگرى ناطق معرفى شدهاند!در واقع قرآن و عترت هر دو سخن الهى و هر دو وحى خدا مىباشند.به همين جهت همان گونه كه سخن قرآن حجت و معتبر استسخن عترت،سيره عترت، حتى سكوت و تقرير عترت حجت و معتبر است كه:(ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى) (4) . تنها در مورد قرآن نيست.عترت نيز وحى زلال و خالص است هر دو سخن و رهنمود حق،هر دو يك عروة الوثقى،هر دو يك صراط مستقيم هستند،كه مفهوم حديث ثقلين همين است كه قرآن و عترت با هم صراط مستقيم هستند.بى هم صراط مستقيم نمىباشند.محورهاى وحدت قرآن و عترت عبارتند از:صراط مستقيم بودن،وحى بودن،عروة الوثقى بودن،حق محور بودن،كوثر معارف بودن كه توضيح اين محورها نيز در همان نوشتار مطرح مىباشد.(5)
بنابراين عترت كه سخنگوى قرآن است.راه عترت اصلاح كژ راهههاى خطر است.عترت خود در اين باره مىگويد:ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن اخبركم عنه. (6) «قرآن را به سخن در آوريد،ليكن با شما سخن نمىگويد من آن را به سخن در مىآورم من از آن سخن مىگويم».با اين بيان اهتمام راه عترت بهتر روشن مىشود كه عترت صراط اقوم است همان گونه كه قرآنصراط اقوم مىباشد و مقام رفيع عترت آشكار مىگردد و انگيزه رسول الله صلى الله عليه و آله كه در فرصتهاى گوناگون و مناسب هماره سخن از عترت داشتشفاف مىشود.
اما اين كه منظور از عترت و اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله چه كسانى مىباشند.اين مطلب چون آشكار و مستند است كه منظور از عترت بر اساس شواهد قطعى رواياتى و تاريخى على و فاطمه و يازده فرزند عليهم السلام اين دو شجره طيبه مىباشد.اين بحثيك بحث كلامى است.تناسب با نوشتارهاى اعتقادى دارد.
قرآن ثقل اكبر طرح اين بحث اين سوال را ممكن است مطرح كند كه اگر قرآن و عترت همتاى يكديگرند و در واقع يك حقيقت هستند و هيچ كدام بر ديگرى برترى ندارد.چرا در آثار عترت از قرآن با عنوان ثقل اكبر،و از عترت با عنوان ثقل اصغر ياد شده است مانند؟همان گونه كه امام على عليه السلام مىفرمايد:الم اعمل فيكم بالثقل الاكبر و اترك فيكم الثقل الاصغر. (7) آيا همين تعبير دليل برترى قرآن بر عترت نيست؟
در پاسخ اين سؤال مىتوان گفت اين تعبير در صدد بيان برترى قرآن بر عترت نيست.قرآن و عترت هر دو وحى و منبع معارف الهى هستند.و هر دو از ويژگىهاى همتراز بهرهورند.اين تعبير كه قرآن را ثقل اكبر مىنامد در مورد سند و اعتبار عترت است.قرآن چون كلام خداست اعتبارش
بالذات است،نياز به تاييد ديگرى ندارد.اما اعتبار ديگران نياز به تاييد معتبر بالذات مانند
1.نهج البلاغه ابن ميثم،ج 1،ص 412،خطبه 84.
قرآن را دارد.عترت اعتبارش به اعتبار قرآن است.زيرا قرآن است كه سخن رسول الله صلى الله عليه و آله را اعتبار مىدهد و مىفرمايد:(ما آتيكم الرسول فخذوه و ما نهيكم عنه فانتهوا) (8) «آنچه رسول بدان امر مىكند،برگيريد و از آنچه شما را بر حذر مىدارد،دورى كنيد.»قرآن با اين بيان سخن رسول الله صلى الله عليه و آله را اعتبار داد و رسول الله صلى الله عليه و آله هم فرمود:انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى.از اين دو مقدمه اين نتيجه حاصل مىشود كه عترت همانند و همتاى قرآن معتبر است.گرچه اعتبار سخن رسول الله صلى الله عليه و آله به تاييد قرآن است.به همين جهت قرآن ثقل اكبر و عترت ثقل اصغر عنوان شده است،ليكن اين تعبير با همترازى قرآن و عترت در فضايل ناسازگارى ندارد.
على عليه السلام اساس عترت در هر صورت در اين بخش ويژگى مهم عترت تبيين شد.اهتمام راه عترت آشكار گشت و على عليه السلام به عنوان محور و اساس عترت والاترين ويژگىاش همتاى قرآن بودن است.فضيلتى برتر از وحى بودن و ظرفيت تعليم حقايق الهى را داشتن و مسجود برترين موجودات جهان«فرشتگان»قرار گرفتن تصور نمىشود.از همين نكته خطر انحراف از راه عترت و خطر دست رد زدن به سينه عترت آشكار مىشود كه نابسامانىهاى امت اسلامى از اين سمتسو سويه مىگيرد.عترت سيل خروشان معارف است:ينحدر عنى السيل«از من معارف الهى چون سيل خروشان سرازير است.»عترت بلند مرتبهاى است كه كسى را توان اوج آن نيست:و لا يرقى الى الطير (9) «هيچ پروازى به اوج من نمىرسد».عترت مفسر و مبين مطمئن قرآن است.عترت كوثر معارف الهى است عترت قرآن متمثل است.همان گونه كه قرآن حق محور است و باطل در آن راه ندارد:(لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه) (10) .عترت نيز حق محور استباطل در گفتار و رفتار و موضعگيرى عترت راه ندارد:على مع الحق و الحق مع على يدور حيث دار (11) .كه رسول الله صلى الله عليه و آله خصوص على را حق محور معرفى نمىكنيد على نماد و مثال سخن است همه عترت حق محور هستند:فاطمة مع الحق و الحق مع فاطمة يدور حيثما دارت.و نيز ساير عترت. اگر راه غير از راه قرآن بىراهه است،راه جداى از راه عترت نيز بىراهه است:(ماذا بعد الحق الا الضلال). (12) عترت و قرآن يك صراط مستقيم و بزرگراه مىباشند.و غير از اين بزرگراه،راه ديگرى وجود ندارد.صراطهاى مستقيم پندارى بيش نيست.راه مردم هنگامى كه راه قرآن و عترت باشد صراط مستقيم است و به همين سبب فرض صحيح دارد كه كسى از صراط بىراهه شود.اگر صراط مستقيم متعدد بود و همگان سهمى از صراط مستقيم داشتند،كژراهگى از آن فرض نداشت،نكوب از صراط فرض نداشت،قرآن گمراهان را ناكب از صراط معرفى مىكند كه آنان از صراط مستقيم سرنگون شدهاند:(عن الصراط لناكبون). (13) با اين بيان كثرت گرايى در صراط مستقيم و پلوراليزم سخنى بى برهان خواهد بود.
پىنوشتها:
1.بحار،ج 23،ص 106.
2.پژوهشى در علوم قرآن،ص 295 و 303.
3.فالقرآن آمر زاجر و صامت و ناطق(نهج البلاغه،خطبه 183،ص 265)دو معنا مىتوان از اين تعبير بيان كرد يكى منظور از صامت اين باشد كه قرآن در عين حال كه ناطق است و با همگان سخن مىگويد چون سخن مكتوب است صامت و ساكت است.دوم اين كه منظور از صامت قرآن مكتوب نيستبلكه حقيقت قرآن است واژگان قرآن كه هر روز و شب با مردم سخن مىگويد و همواره تلاوت مىشود،مفهوم واژگانى آن بر همگان روشن است و از اين جهت ناطق است.اما مفاهيم عميق آن،مقصود اصل آن،و باطن آن بر همگان آشكار نيست.از اين جهت صامت است.و براى تبيين اين جهت عترت سخن گوى قرآن است.
4.نجم،4.
5.پژوهشى در علوم قرآن،ص 301.
6.نهج البلاغه،خ 158،ص 222.
7.نهج البلاغة ابن ميثم،ج 1،ص 412،خطبه 84.
8.حشر،7.
9.نهج البلاغه،خ 3،ص 48.
10.فصلت،42.
11.الغدير،ج 3،ص 177.
12.يونس،32.
13.مؤمنون،74.
امام على (ع) الگوى زندگى صفحه 73
منجی عالم میاید