على در«اصلاب شامخه و ارحام مطهره»
پنج شنبه 23 دی 1389 8:19 PM
على در«اصلاب شامخه و ارحام مطهره» يكى از فضائل مهم انسان،فضيلت پدران و مادران است،كه مساله«وراثت»را تشكيل مىدهند و كليه خصائص و شمائل آنان طبق«قانون وراثت»از طريق«ژن»ها به فرزندان منتقل مىگردد.و اين حقيقت را قرآن مجيد نيز تاييد نموده،و نقش پدر و مادر را يكى از دو عامل (1) مهم سعادت و يا شقاوت مىخواند. (2)
به اعتقاد ما«شيعه»ها حضرات معصومين صلوات الله عليهم از نظر پدر و مادر در تمام زمانها در«اصلاب»و«ارحام»پاك بودهاند،يعنى آباء و اجداد آنان هرگز در غير مسير اديان آسمانى نبودهاند،آن بزرگواران هم از طرف پدر و هم از طرف مادر پاك و مطهر مىباشند...
امير مؤمنان«على بن ابى طالب عليه السلام»از جهت پدر و مادر تا حضرت«عبد المطلب»با پيامبر خدا در يك شاخه قرار گرفتهاند،و نور آنان از هنگام خلق شدن،پيوسته در«صلب»انبياء الهى و مادران پاك بترتيب از حضرت«آدم»تا جد بزرگوارشان منتقل شده است،و همه امتيازاتى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله داراست، «على بن ابى طالب عليه السلام»نيز دارا مىباشد،و اين موضوع را ما در بحثهاى گذشته،به ويژه در فصل يك همين كتاب ثابت كرديم.بنا بر اين ما،در مورد اجداد«على عليه السلام»تاحضرت عبد المطلب عليه السلام بحثى نداريم. (زيرا حضرت«عبد الله»و حضرت«ابو طالب»عليهما السلام كه به ترتيب پدران رسول خدا و امير مؤمنان مىباشند از يك پدر و مادر به دنيا آمدهاند،و در فضائل«وراثتى»يكسان مىباشند) و فقط با اشاره به چند حديثى توجه شما خوانندگان عزيز را بار ديگر معطوف مىداريم:
«جابر بن عبد الله انصارى»مىگويد:در مورد ميلاد«امير المؤمنين عليه السلام»از پيامبر خدا سؤال نمودم،آن حضرت در جوابم فرمودند:
«لقد سالتنى عن خير مولود ولد شبيه المسيح (ع) ،ان الله تبارك و تعالى خلق عليا من نورى،و خلقنى من نوره! و كلانا من نور واحد!ثم ان الله عز و جل نقلنا من صلب«آدم (ع) »فى اصلاب طاهرة الى ارحام زكية فما نقلت من صلب الا و نقل على معى،فلم نزل كذلك حتى استودعنى خير رحم و هى امنة،و استودع عليا خير رحم و هى فاطمة بنت اسد...» (3)
از من از بهترين مولودها سؤال نمودى،مولودى كه از جهاتى شبيه«مسيح»است،خداوند على را از نور من و مرا از نور على آفريده است،ما با هم از يك نور آفريده شدهايم،خداوند نور ما را از«صلب»حضرت«آدم»در اصلاب پاك و ارحام پاكيزه قرار داده،و همينطور بودهايم تا اينكه من در بهترين...رحمها رحم«آمنه»و على نيز در بهترين رحمها رحم«فاطمه دختر اسد»قرار گرفتيم...
قابل توجه است كه در اين حديثشريف،هم به يكسان بودن على عليه السلام با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اشاره گرديده،و هم اينكه اجداد و آباء آنان پاك بوده،و در رحم پاكيزه قرار گرفتهاند،تصريح شده است و اين همان اعتقاد شيعه و ادعاى ما است كه به آن اشاره نموديم.
و«ابن ابى الحديد»در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مىكنند كه فرمودند:«نقلنا من اصلاب الطاهرة الى الارحام الزكية»ما از پدران پاك به مادران پاكيزه منتقل گرديدهايم. (4)
و در زيارت«وارث»و احاديث ديگرى كه از طريق اهل سنت و تشيع به دست ما رسيده است،كم و بيش به اين حقيقت اشاره كردهاند،و ما بيش از اين به يك مطلب واضح و اتفاقى نمىپردازيم. (5)
ايمان و فضائل ابو طالب (ع) تاريخ زندگى حضرت«ابو طالب»سراسر پر از افتخارات بى نظير است،مردى كه پناهگاه دردمندان و محرومان بود،مردى بود كه ايثار و اخلاص در وجود او تجسم پيدا كرده بود،ابر مردى كه«تاريخ»فداكارى و استقامت وى را در كسى جز فرزندش«امير المؤمنين»سراغ ندارد!!
همچنانچه امام اهل«سنت»مىگويد: (6) «ابو طالب»و پدرش«عبد المطلب»بزرگ«قريش»و امير و سرور«مكه معظمه»بودند و مردم آن سامان و مهاجرين و مسافرين اين شهر تاريخى و زائران بيتخدا را پذيرائى و رهبرى مىكردند.
او يك لحظه از خدا غافل نبود،بلكه او از جانشينان حضرت ابراهيم قهرمان توحيد بود،و طبق پيشگويىهاى انبياى الهى منتظر نبوت خاتم پيامبران«محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله و سلم بوده است.از اين جهت رسول خدا پيش از آنكه از مادرش متولد گردد،حضرت ابو طالب عليه السلام به رسالت وى ايمان داشت و هنگام تولد آن حضرت،چون«فاطمه بنت اسد»همسر ابو طالب تولد پيامبر اسلام را به اطلاع شوهرش رسانيد، و از غرايب امرش در هنگام زايمان او سخن گفت،«ابو طالب»فرمودند:از اين كارها و چنين نوزادى تعجب مىكنى؟صبر كن،سى سال ديگر تو نيز همانند وى را كه وزير و وصيش خواهد بود به دنيا مىآورى!!! (7)
چون رسول خدا به دنيا آمد پدرش«عبد الله»از دنيا رفته بود،و لذا كفالت وى را جدش«عبد المطلب»به عهده گرفت،و هنوز بيش از هفتبهار از عمر وى نگذشته بود،كه حالت اختصار به جدش پيش آمد،و در لحظات پايان عمر«عبد المطلب»كه فرزندانش دور او را گرفته بودند،حضرت«ابو طالب»سرپرستى«محمد صلى الله عليه و آله»را به عهده گرفت.
حضرت«ابو طالب»كه از سن هشتسالگى رسول خدا را به خانه خويش منتقل ساخت،و تا سن پنجاه سالگى آن سرور كه در قيد حيات بود،لحظهاى از يارى و حمايت وى دستبر نداشت،و او را بر خود و فرزندانش مقدم مىداشت!!و خطرهاىاحتمالى را كه متوجه رسول خدا مىگرديد،خود و فرزندانش با جان و دل مىخريدند،و آنچنان فداكارى و ايثار مىنمودند كه ملائكه و جبرئيل بر آنها مباهات مىكردند!!كه اينك توجه شما را به چند نمونه حديثى و تاريخى جلب مىكنم:
ايثار و فداكارى ابو طالب 1-عن ابن عباس و غيره:«كان ابو طالب ع يحب النبى (ص) حبا شديدا لا يحب اولاده مثله!!و يقدمه على اولاده، و لذا لا ينام الا الى جنبه،و يخرجه معه حين يخرج» (8)
«ابن عباس»و ساير صحابه مىگويند:حضرت ابو طالب رسول خدا را فوق العاده دوست مىداشت،به طورى كه او را از فرزندانش بيشتر دوست داشته،و بر آنان مقدم مىنمود!!!
و لذا هر گز از وى دورتر نمىخوابيد،و خود هر كجا مىرفت او را نيز با خود مىبرد.
«علامه مجلسى»ره در اين باره نقل مىكند:
«و كان النبى اذا اخذ مضجعه و نامت العيون،جاءه ابو طالب فانهضه عن مضجعه و اضجع عليا مكانه و كل عليه ولده و ولد اخيه...» (9)
هر گاه رسول خدا در رختخوابش مىخوابيد،حضرت«ابو طالب»پس از آنكه مردم مىخوابيدند،يواشكى او را بيدار مىكرد،و رختخواب على را با وى جابجا مىنمودند،و فرزند خود و برادرانش را براى حفاظت وى مامور مىساخت!
خوانندگان محترم توجه دارند كه حضرت ابو طالب تا چه اندازه به رسول خدا علاقه دارد؟و خود و فرزندانش را فداى او مىنمايد؟!و عنايت دارند كه هيچ انسانى بدون اخلاص و ايمان به خدا،تا اين حد فداكارى و از خود گذشتگى نشان نمىدهد؟!
در تاريخ آمده است كه كفار قريش بارها به حضرت«ابو طالب»مراجعه نموده،و از وى خواستند كه جلو تبليغات پيامبر اسلام را كه بنظر آنان اهانتبه آئين و مقدساتبت پرستى بود بگيرد،پس از چندين بار تذكر،سرانجام با اخطار و هشدار شديدتر پيش آمدند،كه جان پيامبر عزيز و حضرت ابو طالب مورد تهديد جدى قرار مىگرفت، كه باعث اشك چشم رسول خدا گرديد،در چنين موقعيتى او گفت:
«اذهب يابن اخى فقل ما احببت فو الله لا اسلمك لشىء ابدا» (10)
تو نگران و دلهره نداشته باش و به دنبال ماموريت الهى خود انجام وظيفه كن،سوگند به خدا به هر قيمتى تمام شود (و لو جان من در خطر باشد) دست از حمايت تو بر نمىدارم!!
«ابن ابى الحديد»مىنويسد!
«ابو طالب»هو الذى كفل رسول الله (ص) صغيرا،و حماه و حاطه كبيرا،و منعه من مشركى قريش،و لقى لاجله عنتا عظيما،و قاسى بلاءا شديدا،و صبر على نصره و القيام بامره،و جاء فى الخبر انه لما توفى ابو طالب اوحى اليه عليه السلام و قيل له:اخرج منها فقد مات ناصرك» (11)
ابو طالب كسى است كه پيامبر خدا را در دوران كودكىاش كفالت نموده،و در بزرگىاش او را حمايت فرموده،و از شرارت كفار قريش جلوگيرى كرد،و در اين راه به انواع سختىها و گرفتارىها تحمل نموده،و بلاها را با جان و دل خريد،و در يارى و نصرت پيامبر و تبليغ آئين وى با تمام وجود قيام كرد!و آنچنان ايثار نمود كه«جبرئيل»در هنگام وفاتش به پيامبر اسلام نازل شده و خطاب كرد:«ديگر از مكه خارج شو،زيرا ياور و كمك تو از دنيا رفته است!!»
در اين زمينه محدثين و مورخين«تشيع و تسنن»هر دو اين فداكارىها را از ابو طالب ثبت كردهاند،و احاديثى را در همين رابطه نقل نمودهاند،از آن جمله آوردهاند كه:
«قريش»از ابو طالب مىترسيدند،و احترام وى را نگه مىداشتند،و تا او زنده بود خطر جدى رسول خدا را تهديد نمىكرد،ولى پس از وفات وى جسارت و خلافكارىها به جايى رسيد كه خاك بر سر مبارك رسول خدا مىريختند!!و شكمبههاى گوسفندان را بر سر و شانهاش مىانداختند!!و در حال نماز و عبادت به وى اذيت نموده،و از آزار خود كوتاهى نمىكردند تا جايى كه رسول خدا فرمودند:«ما نالت قريش منى شيئا اكرهه حتى مات ابو طالب»
كفار قريش نتوانستند با وجود عمويم«ابو طالب»كارهاى نا مطلوبى به من انجام دهند،تا اينكه او وفات كرد.
ولى پس از وفات ابو طالب آنچنان صحنه را بر پيامبر خدا تنگ كردند كه رسول خدا سال وفات«ابو طالب»را«عام الحزن»يعنى سال غمها و اندوهها ناميد... (12)
بحث و تحليل در ايمان ابو طالب در مورد«ايمان ابو طالب عليه السلام»كتابهاى مستقلى نوشته شده است،و علماى بزرگ اهل«تشيع و تسنن»نيز اين موضوع را مورد توجه قرار داده،و بطور مبسوط آن را بحث نمودهاند،و بدون اغراق صدها حديث و نظرات مثبت در ايمان آن حضرت به دست ما رسيده است.
مرحوم علامه مجلسى رضوان الله عليه بيش از يكصد و پانزده صفحه،و با آوردن هشتاد و پنجحديث در اين زمينه،اين مساله مسلم تاريخى را مورد توجه قرار داده،و نظرات و منابع علماى بزرگ اهل سنت را نيز نقل نموده است. (13)
«علامه امينى»اعلى الله مقامه الشريف،در جلد هفتم و هشتم«الغدير»صدها حديث از منابع معتبر«شيعه و سنى»،همراه با اعترافات محققين و مورخين آنان نقل نموده،و بيش از يكصد و ده صفحه به تحقيق اين مطالب پرداخته است،و با تمام آگاهى و محققانه از مظلوميت پدر بزرگوار امير المؤمنين عليه السلام دفاع فرموده است (14) و علما و دانشمندان و محققين اهل«سنت»نيز كم و بيش و بطور پراكنده در كتابهاى خود به ايمان حضرت«ابو طالب»اشاره نموده،و معمولا نتيجه مثبت گرفتهاند،هر چند برخىها نتوانستهاند بغض و دشمنى خود را به ولايت على و پدر بزرگوارش ناديده بگيرند.
در اين ميان«ابن ابى الحديد»بنظر نگارنده بهتر از ديگران به اين مطلب پرداخته،و احاديث و قضاياى بسيار جالبى را نقل نموده،كه براى مغزهاى بيدار و افراد حقجو سودمند است،اگر چه او نيز جزو افراد«متوقف»و سرگردان مىباشد!!! (15)
در واقع اين نويسنده نامى و محقق از بزرگان اهل سنت و عاشقان امير المؤمنين است اگر چه متعصب است. گويا بيش از سه هزار بيتشعر ابو طالب در مدح رسول خدا و رسالت آن حضرت،آقايان متعصب و يا گروه مبغضين را در مورد ايمان آن حضرت قانع نساخته است!!و صدها حديث از رسول خدا و ائمه اطهار عليهم السلام در مورد ايمان ابو طالب آنان را كفايت نكرده است!!و فقط به يك حديث ضعيف كه مرد فاسق و زناكارى آن را از پيامبر نقل كرده تمسك نموده،و ابو طالب را اهل آتش مىدانند!!
آن هم خودشان اعتراف مىكنند كه راوى حديث«مغيرة بن شعبه»است كه مردى فاسق و مبغض اهل بيت و به ويژه امير المؤمنين على است كه همه راويان ديگر به او بر مىگردند!! (16) علاوه بر علمائى كه بر اسامى آنها اشاره گرديد،و كتابهايى كه در ايمان ابو طالب بطور مستقل نوشته شده است،ساير بزرگان و محققين معاصر و گذشته هر كدام زحماتى كشيدهاند،كه اشاره به تك تك آنان باعث اطاله كلام و خستگى خوانندگان خواهد بود.
و ما نيز اگر بطور تفصيل و تحليل بيشتر وارد بحثشويم قهرا كتاب مستقلى را لازم دارد،لذا با نقل احاديثى،و سپس با تحليل مختصرى اين موضوع را پى مىگيريم،انتظار مىرود خوانندگان عزيز با دقت لازم و تعمق در متون روايات به نتايج عالى دستيابند:
احاديثى در ايمان ابو طالب 1-عن ابى عبد الله (ع) :«ان فاطمة بنت اسد جاءت الى ابن ابى طالب لبشره بمولد النبي (ص) فقال ابو طالب: اصبرى سبتا ابشرك بمثله الا النبوة...» (17) امام صادق عليه السلام مىفرمايند:چون مادر امير المؤمنين تولد رسول خدا را به همسرش ابو طالب مژده داد،او نيز متقابلا فرمودند:من هم به تو مژده مىدهم كه بعد از سى سال همانند او را كه فقط پيامبر نخواهد بود به دنيا مىآورى.
و در حديث ديگرى مىفرمايند:«تتعجبين من هذا انك تحبلين و تلدين بوصيه و وزيره»يعنى تو نيز«وصى»و«وزير»او را به دنيا مىآورى. (18)
از اين حديثها استفاده مىگردد كه«ابو طالب عليه السلام»بيش از آنكه رسول خدا متولد گردد،به رسالت وى ايمان داشته است و از مقدار فاصله تولد او با وزيرش با خبر بوده است،و بدين طريق امامت فرزندش على عليه السلام را نيز تاييد مىنمايد.
2-قال على بن الحسين (ع) :«لو وضع ايمان ابو طالب في كفة ميزان،و ايمان هذا الخلق فى الكفة الاخرى لرجح ايمانه...» (19) از حضرت امام سجاد عليه السلام سؤال كردند:اين كه مىگويند:حضرت ابو طالب در آتش جهنم خواهد بود!چطور است؟حضرت فرمودند:«اگر ايمان آن حضرت را در يك كفه ترازو قرار دهند،و ايمان اين خلق خدا را در كفه ديگر،حتما ايمان وى سنگينتر خواهد بود!!آيا شما اطلاع نداريد كه حضرت امير المؤمنين على عليه السلام دستور مىداد از طرف پدرش اعمال و مناسك حج را بجا آوردند؟و هنگام شهادتش وصيت كرد:باز هم براى ابو طالب مناسك حج را انجام دهند؟!
اگر ابو طالب ايمان نداشت چگونه ايمان وى بر تمام خلق خدا برترى داشته؟و امير المؤمنين على عليه السلام براى او اعمال حج انجام مىداد؟!ناگفته نماند كه نظير اين حديث نيز از حضرت امام باقر عليه السلام نقل شده است. (20)
3-عن ابى عبد الله الحسين ع:«عن امير المؤمنين انه كان جالسا فى الرحبة و الناس حوله،فقام اليه رجل فقال: يا امير المؤمنين!انك بالمكان الذي انزلك الله و ابوك معذب فى النار!فقال (ع) :مه فض الله فاك،و الذى بعث محمدا بالحق نبيا لو شفع ابى فى كل مذنب على وجه الارض لشفعه الله فيهم،ابىمعذب فى النار و ابنه قسيم النار و الجنة...؟! (21)
حضرت امام حسين عليه السلام از پدر بزرگوارش نقل مىكند كه روزى او در كنار خانهاش با جمعى نشسته بود، ناگاه مردى نادان سؤال كرد:يا امير المؤمنين!شما همچو مقام والايى داريد،در حاليكه پدرتان در آتش است!!
حضرت با تمام خشم فرمودند:خفه شو خدا دهانت را بشكند اين چه سخنى است؟سوگند به رسالتبحق پيامبر، اگر پدرم در مورد هر يك از تمام گناهكاران روى زمين شفاعت كند،خدا از وى مىپذيرد!آيا پدر من در آتش است كه سرنوشت مردم در بهشت و جهنم به اختيار فرزندش موكول شده است؟!!!
4-در تواريخ و سيرههاى«سنى و شيعه»آمده است كه حضرت پيامبر اسلام با خديجه و امير المؤمنين عليهم السلام مشغول خواندن نماز مستحبى بودند (22) ،«ابو طالب»با فرزندش«جعفر»به نماز آنان تماشا مىكردند،در اين هنگام ابو طالب به جعفر گفت:«صل جناح ابن عمك»برود در طرف راست پيامبر خدا نماز بگذارد،و سپس به على عليه السلام سفارش كرد:اما انه لا يدعو الا الى خير فالزمه»:رسول خدا جز به راه نيك دعوت نمىكند از او دستبرندار (23)
5-عن على بن موسى الرضا ع:«انك ان لم تقر بايمان ابى طالب كان مصيرك الى النار» (24)
«ابان بن محمود»به امام رضا عليه السلام عرض كرد:فدايتشوم!گاهى در ايمان ابو طالب دچار شك و ترديد مىگردم حضرت فرمودند:اگر به ايمان آن حضرت اعتراف نكنى جايگاهت در آتش جهنم خواهد بود.
آرى انكار«ايمان ابو طالب»انكار فرمايشات رسول خدا و ائمه اطهار در اين زمينه است كه نتيجهاش شك و ترديد در رسالت و امامت آنان است.-عن ابى عبد الله ع:«كذب اعداء الله ان ابا طالب من رفقاء النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين...» (25) حضرت امام صادق در برابر شايعان بى اساس برخى مردم فرمودند:اين دشمنان خدا دروغ مىگويند،همانا حضرت ابو طالب از همنشينان پيامبران و امامان و شهداء و اولياء الله در بهشتبرين خواهد بود،چه نيكو همنشينان و دوستانى هستند.
7-قال ابو بكر بن ابى قحافة:«اما و الذي بعثك بالحق لانا كنت اشد فرحا باسلام عمك«ابى طالب»منى باسلام ابى...»و فى قول آخر عنه:«ان ابا طالب ما مات حتى قال:«لا اله الا الله محمد رسول الله.» (26) ابو بكر در سال هشتم هجرت در حالى كه دست پدر نابينايش را گرفته بود،او را به حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله آورده، و پس از گذشتن بيست و يك سال از رسالت آن حضرت ايمان آورد، (27) ابو بكر از ايمان پدرش خوشحال گرديد و گفت:اى پيامبر خدا!سوگند به آن خدايى كه تو را بحق مبعوث فرموده است من به اسلام و ايمان عمويت«ابو طالب»بيش از اسلام پدرم خشنود گرديدم.
و در يك سخن ديگرى كه از او نقل شده است،گفته است:ابو طالب پيش از وفاتش شهادتين خود را گفت و سپس دار دنيا را ترك كرد.
خوانندگان محترم توجه داشته باشند كه اين فراز از خليفه اول اهل سنت در كتاب خود آنان آمده است و در كنار دهها حديث مبنى بر ايمان«ابو طالب عليه السلام»آن را نيز نقل كردهاند.
8-عن على ع:«اخبرت رسول الله (ص) بموت ابى طالب»فبكى ثم قال:اذهب فاغسله و كفنه و واره غفر الله له و رحمه» (28) على عليه السلام مىفرمايند:چون وفات پدرم ابو طالب را به رسول خدا ابلاغ نمودم،آن حضرت شروع به گريه كرد،و سپس دستور داد:برو او را غسل داده وكفنش كن،خداوند او را ببخشيد و رحمت كند.
آنگاه آن بزرگوار خود تشريف آورده و در كنار جسد«ابو طالب»قرار گرفته و فرمود:«اى عموى بزرگوار!تو مرا در يتيمى كفايت نمودى،و در صغيرى تربيت فرمودى،و در بزرگىام يارى دادى،خداوند پاداش و جزاى خوبى به تو مرحمت فرمايد.» (29)
«ابن ابى الحديد»پس از درج مطلب فوق اضافه مىكند كه رسول خدا فرمودند:«اما و الله لاستغفرن لك و لا شفعن فيك شفاعة يعجب لها الثقلان»
من در مورد تو آنچنان از خدا طلب مغفرت و شفاعت مىنمايم كه جن و انس از عظمت آن تعجب مىنمايند (30)
و در همين مورد جبرئيل به محضر پيامبر خدا شرفياب گرديده و خطاب كرد:
خداوند شفاعت تو را در مورد شش نفر پذيرفته است:1-مادرت«آمنه»كه تو را به دنيا آورده است.
2-پدر گرامىات كه تو از صلب او متولد گرديدهاى.
3-مرد بزرگوارى چون«ابو طالب»كه تو را مورد حمايتخويش قرار داد.
4-جد پدرىات«عبد المطلب»كه پرستارى تو را عهدهدار شد.
5-«حليمه بنت ابى ذويب»كه دايگى تو را به عهده گرفت.
6-دوست دوران جاهليت تو كه مردى سخى و پناهگاه محرومان بود. (31)
نتيجهگيرى از اين احاديث در اينجا از نقل احاديث و فرازهاى تاريخى بيشتر خوددارى نموده،و نتيجه مىگيريم كه:ايمان ابو طالب طبق نقلها و فرازهاى تاريخى،به ويژه احاديث متواترى كه از طريق سنى و شيعه نقل شده است،موضوعى است مسلم،كه براى اهل تحقيق و تدبر كوچكترين شبههاى باقى نمىگذارد،زيرا:اولا:آن حضرت هنگام تولد رسول خدا سخن از نبوت و رسالت وى،و جانشينىفرزندش كه هنوز سى سال ديگر به هنگام ولادت وى باقى مانده بود،به ميان آورده است،چگونه پس از بعثت«نبى اعظم»ايمان نياورده است؟
ثانيا:در دو حديث جداگانه آمده بود كه ايمان وى بر تمام خلق خدا رجحان دارد،و اين مساله با بىايمانى او چگونه سازگار است؟
ثالثا:امير المؤمنين و ساير فرزندان معصوم آن حضرت كه قول و فعلشان براى ما حجت است،از تشكيك ايمان ابو طالب شديدا ناراحت مىشدند،و عكس العمل تندى نشان مىدادند،آيا آنان بدون حقيقت از«ابو طالب»دفاع مىفرمودند؟
رابعا:در اين سخنان و فرازها آمده بود:كه ابو طالب اگر شفاعت كند،مىتواند تمام خطاكاران را مورد فاعتخود قرار دهد!!جاى سؤال است كه فرد بىايمان (بر فرض مبغضين) چگونه مىتواند شفاعت كند؟!!
خامسا:ابو طالب بطور صريح به فرزندانش سفارش مىكند كه با پيامبر خدا نماز بخوانند،و از آئين او دفاع كنند و خود نيز تا پاى جان در اين راه ايثار و فداكارى كرد،اگر بىايمان بود چگونه اين همه فداكارى و دفاع از رسالت پيامبر مىنمود؟!
سادسا:تشكيك در ايمان ابو طالب موجب دوزخ و انكار رسالت و يا اقلا شبهه در سخنان پيامبر خدا و ائمه اطهار مىگردد،اگر ابو طالب ايمان نداشت،اين نوع تهديدهاى بدون واقعيت چه معنى دارد؟!سابعا:در احاديث آمده است كه ابو طالب با پيامبران و شهداء و امامان و اولياء در بهشت همنشين خواهد بود،اگر آن حضرت ايمان نداشت چگونه وارد بهشت مىگردد؟آنهم در كنار انبياء و بزرگان؟!
ثامنا:آقايان اهل سنت معمولا صحابه را معصوم مىدانند،و بدين جهتخلافهاى آنان را توجيه مىنمايند!چه عجب برخىها در مورد ايمان ابو طالب كه خليفه اول آنان نظر مثبت داده است را نمىپذيرند؟!
تاسعا:در احاديثى كه از طريقين نقل شده،رسول خدا در مرگ ابو طالب ناراحت گرديده،و اشك چشم ريخته،و دستور داده است او را غسل دهند،و كفن كنند...اگر ابو طالب ايمان نداشت اينگونه مراسم اسلامى چه معنى دارد؟!
عاشرا:در احاديثى از جبرئيل و پيامبر خدا آنهم از سوى اهل سنت كه نقل نموديم آمده بود:پيامبر خدا از ابو طالب شفاعتخواهد كرد،شفاعتى كه از نظر عظمت موردتعجب جن و انس خواهد بود،جاى سؤال است كه اگر ابو طالب مؤمن و مسلمان نبوده است،شفاعت در مورد كفار جائز نيست و قرآن آن را ممنوع ساخته است؟!
احد عشرا:قرآن مجيد از يكطرف علاقه و محبتبه دشمنان خدا را حرام كرده است، (32) و افراد بىايمان نيز كافر و دشمن خدا هستند،و از سوى ديگر ملاحظه مىكنيد كه رسول خدا فوق العاده به ابو طالب علاقه داشت،در فوت او گريه مىنمود،و به فرزندش عقيل مىگفت:من تو را دوست مىدارم،و بخشى از علاقهام به جهت علاقهاى است كه ابو طالب تو را دوست مىداشت!! (33)
اگر ابو طالب بىايمان بود،علاقه و محبت پيامبر چگونه توجيه مىگردد؟
اثنى عشرا:مىدانيم كه«فاطمه بنت اسد»يازدهمين نفرى است كه به پيامبر خدا ايمان آورده است،و از طرفى مىدانيم كه هيچ زن مسلمانى نمىتواند در اختيار شوهر كافر و غير مسلمان قرار گيرد،اگر ابو طالب ايمان نداشت ادامه زندگى آنان چگونه مورد تصديق پيامبر خدا بوده است؟
خلاصه دهها سؤال ديگر باقى است در مورد عناد و دشمنى دشمنان اهل بيت كه به ايمان ابو طالب به ديده تشكيك مىنگرند.اين دون صفتان نه تنها ابو طالب را بىايمان مىدانند حتى مىگويند!پدر و مادر پيامبر خدا نيز بىايمان از دنيا رفته و در دوزخ«جمره»آتشند!! (34) در حالى كه ما ثابت كرديم كه هيچ يك از پدران و مادران معصومين مشرك نبودهاند،و دهها حديث اين مساله را ثابت مىكند،از آن جمله على عليه السلام مىفرمايند:«و الله ما عبد ابى و لا جدى عبد المطلب و لا هاشم و لا عبد مناف...صنما قط» (35) سوگند به خدا كه نه پدر و نه اجدادم«عبد المطلب و هاشم و عبد مناف»هرگز بت را نپرستيدند بلكه آنان به سوى«كعبه»نماز خواندند،و به آئين ابراهيم قبل از اسلام عمل مىكردند.
نمونهاى از اشعار ابو طالب در مورد رسالت رسول خدا چنانچه قبلا اشاره گرديد حضرت«ابو طالب»بيش از سه هزار بيت در مورد پيامبر خدا و آئين او سروده است،و همگى حاكى از ايمان وى به آن حضرت است،كه چگونه او را همانند موسى و عيسى و ساير پيامبران،پيامبر خدا مىداند...
و«ابن ابى الحديد»مىگويد:اين اشعار بطور متواتر رسالت پيامبر خدا را تصديق مىكنند،و كسى در آن شبهه ندارد (36)
الا ابلغا على ذات بينها لؤيا و خصا من لؤى بنى كعب الم تعلموا انا وجدنا محمدا رسولا كموسى خط فى اول الكتب و ان عليه فى العباد محبة و لا حيف فيمن خصه الله بالحب ان ابن آمنة النبي محمدا عندي يقوق منازل الاولاد لما تعلق بالزمام رحمته و العيش قد قلصن بالازواد نحن و هذا النبي ننصره حتى اغيب فى التراب دفينا حميت الرسول رسول الاله ببيض تلا لامثل البروق اذب و احمى رسول الا له حماية عم عليه شفوق امين حبيب فى العباد مسوم بخاتم رب قاهر فى الخواتم يرى الناس برهانا عليه و هيبة و ما جاهل فى قومه مثل عالم نبى اتاه الوحى من عند ربه و من قال لا يقرع بها سن نادم اوتؤ منوا بكتاب منزل عجب على نبى كموسى او كذى النون اتامرنى بالصبر فى نصر احمد و و الله ما قلت الذي قلت جازعا و لكنني احببت ان ترى نصرتى و تعلم و انى لم ازل لك طائعا ساسعى لوجه الله فى نصر احمد نبى الهدى المحمود طفلا و يافعا
اين اشعار بطور مختلف از كتابهاى:الغدير ج 7 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 14 و بحار الانوار ج 35 انتخاب شد و همگى حاكى از ايمان و اخلاص و اعتقاد آن حضرت به رسالت پيامبر خدا و آئين مقدس اسلام است.
تذكر در اينجا سؤالى پيش مىآيد كه چه عاملى باعثشده استبعضى از مبغضين نسبتبه حضرت ابو طالب عليه السلام اسائه ادب نموده،و در ايمان و اعتقاد او دچار شك و ترديد گردند؟
جوابش روشن است كه آن حضرت على رغم آن همه فداكارىها و ايثارگرىهايش...در ميان زعماى قريش خود را در آئين حضرت ابراهيم نشان مىداد،و چنين به نظر مىرسيد كه وى به آئين جديد اسلام ايمان نياورده است،تا مشركين را بتواند از ضربه زدن به اسلام و مسلمين و به ويژه،رسول خدا جلوگيرى كند.
«ابن ابى الحديد»در اين زمينه مىنويسد:
«و انما لم يظهر ابو طالب الاسلام و يجاهر به؟لانه لو اظهره لم يتهيا له من نصرة النبي (ص) و كان كواحد من المسلمين الذين اتبعوه...» (37)
«ابو طالب»بدين جهت ايمانش را در ميان دشمنان اسلام اظهار نكرد،تا آمادگى دفاعى بيشترى در يارى رسول خدا فراهم سازد،و چنانچه خود را مسلمان نشان مىداد،همانند«ابو بكر و عبد الرحمن»و ساير صحابه مىگرديد و نمىتوانست در برابر خيانتهاى قريش كارى پيش برد...
البته اين نوع حركتها در جاهايى كه انسان در اقليتباشد،يك قانون كلى و عقل پسند است كه انسان در لباس طرف مخالف بتواند براى اهداف خود،كاربرد بيشترى داشته باشد چنانچه حضرت«شمعون»وصى حضرت«عيسى»از همين طريق به يارى فرستادگان آن حضرت شتافتند،و شهر«انطاكيه»را از شر ضلالت و گمراهى نجات داد،و خود را در لباس صحابه و ياران پادشاه آن محل در آورد... (38)
و«مؤمن آل فرعون»در لباس فرعونيان و طاغوتهاى آن عصر به يارى حضرت موسى عليه السلام شتافته،و در برابر تصميم به قتل آن حضرت بپا خاسته،و آنان را از اين فكر جفاكارانه منصرف كرد (او گفت:اتقتلون رجلا ان يقول ربى الله و قد جاءكم بالبينات من ربكم...) (39)
خلاصه اينگونه حركتها نه تنها مذموم نيست،بلكه در صورت لزوم و تناسب وقتيك ضرورت عقلى و قرآنى و اجتماعى است،كه خوشبختانه احاديث زيادى در اين زمينه آمده است كه نقل همه آنها موجب اطاله سخن مىگردد،و فقط به يك حديثبسنده مىكنيم:قال رسول الله ص:«ان اصحاب الكهف اسروا الايمان،و اظهروا الكفر فاتاهم الله اجرهم مرتين،و ان ابا طالب اسر الايمان و اظهر الشرك فاتاه الله اجره مرتين»رسول خدا مىفرمايند:«اصحاب كهف»ايمان واقعى خود را مخفى نگهداشته،و خود را كافر تلقى مىنمودند،لذا خداوند دو پاداش به آنان مرحمت فرمود،و همين طور عمويم«ابو طالب»در كنار قريش خود را با آنان هم كيش معرفى نمود و ايمان واقعىاش را پنهان داشت،خداوند به او نيز دو پاداش عطا خواهد كرد. (40) در پايان اين قسمت نتيجه مىگيريم كه حضرت ابو طالب از مؤمنين با اخلاصى است كه در اولين مرحله بعثت رسول خدا به آن حضرت ايمان آورده،و براى مصالح اسلام و مسلمين از گروه قريش ايمانش را مكتوم داشته است.
شخصيت فاطمه بنت اسد در عالم اسلام از زنان جز حضرت«فاطمه زهرا»كسى كه در عظمت و فضائل به«فاطمه بنت اسد»نمىرسد!!او زنى است كه در ولادت«امير المؤمنين على عليه السلام»ديوار«كعبه»با دعاى وى باز شد!و در درون آن سه شبانه روز ميهمان خدا بود،و از غذاهاى مخصوص الهى بهرهمند گرديد،و خداوند متعال او را بر زنان نگذشته برترى داد،حتى«آسيه»و«مريم»را جلو زد!! (41) مادر امير المؤمنين طبق نوشته مورخين اهل«تسنن و تشيع»نخستين زنى استبعد از«خديجه»كه به پيامبر خدا ايمان آورده و با وى بيعت كرده است و نخستين زنى است كه از مكه به مدينه مهاجرت نموده،و از نظر رتبه در كل،يازدهيمن فردى است كه از ميان همه مردم كه رسالت رسول خدا و آئين مقدس اسلام را پذيرفته است. (42)
اين زن با ايمان آن چنان در پرورش دوران كودكى پيامبر خدا متحمل زحمات گرديده،و ايثارگرىها نشان داده است كه رسول گرامى اسلام او را مادر خود مىخواند،و در وفاتش گريه مىكرد،و در نماز ميت و تشييع و تدفينش طورى رفتار كرده است كه نظير آن احترام را به كسى انجام نداده است!! (43)
«فاطمه بنت اسد»چون از دنيا رفت،رسول خدا به شدت شروع به گريه كرد،و دستور داد«پيراهن و رداى»آن حضرت را بر وى كفن كنند!و خود آن حضرت بر پيكر پاك او نماز ميتخواند،و جبرئيل امين با هفتاد هزار ملائكه در اين نماز شركت كردند،و او را اهل بهشتخواندند.سپس رسول خدا خود داخل قبر فاطمه گرديد،و مدتى در آن خوابيد،و با خدا به مناجات پرداخت،و فاطمه دختر اسد را دعا كرد...
در اينجا توجه شما را به چند حديث در اين زمينهها معطوف مىدارم:
قال رسول الله (ص) :«رحمك الله يا امى!كنت امى بعد امى تجوعين و تشبعيننى و تعرين و تكسينى و تمنعين نفسك طيبا و تطيبينى...»
رسول خدا پس از وفات«فاطمه بنت اسد»در كنار پيكرش قرار گرفته و خطاب به وى فرمود!رحمتخدا بر تو باد اى مادر!تو مادر من بودى پس از مادرم،خود گرسنه مىماندى و مرا سير مىفرمودى!و خود از لباس و لذائذ زندگى محروم مىشدى،در حالى كه مرا بهرهمند مىساختى.. (44) در حديث مفصلى از طريقين آمده است كه چون مادر امير المؤمنين وفات كرد،على عليه السلام با چشمان اشكبار خبر ناگوار در گذشت مادرش را به پيامبر خدا خبر داد،رسول خدا شروع به گريه كرد،و فرمود:فاطمه مادر من نيز بود،آنگاه دستور داد:زنان بر جسد آن بانوى معظمه«غسل»دادند،و سپس پيراهن و رداى آن بزرگوار را به دستور وى بر فاطمه كفن كردند.
رسول خدا با پاى برهنه در حاليكه هفتاد هزار ملائكه و مسلمانان مهاجر و انصار وى را همراهى مىكردند، تابوت فاطمه را به دوش گرفت و تا لب گور همچنان او را تشييع كرد،و در«مصلى»با چهل تكبير بر وى«نماز ميت»خواند، (45) و سپس خود داخل گور شده،و در آن خوابيد،و با خدا مناجات نموده،و فاطمه را دعا كرد.
آنگاه پيكر پاك آن بانوى معظمه را در قبر گذاشت،و با وى به صحبت پرداخت و سؤالات و جوابهايى رد و بدل گرديد،و باعث تعجب و تحير اصحاب و ياران گشت،زيرا نظير اين همه احترام در مورد هيچكس عملى نگرديده بود،لذا بر مقام سؤال بر آمده،و از آن حضرت علت اين كارها و احترامات نائقه را جويا شدند پيامبر خدا در جواب آنان فرمودند:
«اين كه من لباس و پيراهنم را به وى پوشاندم،روزى من در احوال قيامت و محشر صحبت مىكردم و گفتم كه مردم عريان محشور خواهند گشت،او صيحهاى كشيد و ناليد...من بدين جهتخواستم وى با لباس«وحى»و«رسالت»مبعوث گردد،و از خدا خواستم كه اين لباسها نپوسد و وى با آنها داخل بهشت گردد.
و اما اينكه من در قبر او خوابيدم...او از قبر وحشت مىكرد،و از سؤال«نكير و منكر»مىترسيد،بدين طريق خواستم«قبر»وى را فشار ندهد،و از سؤالات نكير و منكر نترسد...او بر تمام سؤالات آنان جواب گفت،و در مورد امام و جانشين من سؤال كردند كمى تاخير كرد (گويا شرم داشت كه فرزند خود را اعلان نمايد) من به او گفتم پسرت«على بن ابى طالب»است.
فاطمه به من خيلى مهربان بود،پس از عمويم«ابو طالب»هيچكس به اندازه وى به من نيكى نكرده است او مرا بر خود و شوهر و فرزندانش مقدم مىداشتخدا او را رحمت كند،و در بهشتبرين جايش دهد.در اينجا از آوردن احاديث ديگر خوددارى نموده،و نتيجه مىگيريم كه دوست و دشمن در عظمت و شخصيت و ايمان فاطمه سر تعظيم فرود آورده،و از ايثار و فداكارى وى به رسول خدا صلى الله عليه و آله و صبر و استقامتش در راه دين و جلب رضاى الهى تحسين كردهاند.و شبيه اين حديث را در منابع زيادى نقل كردهاند كه خوانندگان عزيز خود مىتوانند مراجعه فرمايند. (46) .
پىنوشتها:
1) دو عامل«وراثت»و«محيط و مربى»است
2) سوره«نوح»آيه 26 و 27 رب لا تذر على الارض من الكافرين ديارا.انك ان تذرهم يضلوا عبادك و لا يلدوا الا فاجرا كفارا
3) الغدير ج 7 ص 347،و با مختصر تفاوتى بحار الانوار ج 35 ص 10 ح 12،جلاء العيون ج 1 ص 237
4) شرح نهج البلاغه ابى ابى الحديد ج 14 ص 67
5) علاوه بر احاديث فصل يك كه از طرفين نقل كردهايم،مجمع البيان ج 9 ص 28 و 29،بحار الانوار 35 از ص 1 تا 44 شامل چندين حديث،حق اليقين ج 1 ص 155،ابن ابى الحديد ج 14 ص 67
6) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 4 مقدمهاش
7) اصول كافى ج 1 ص 452 ح 1 و 3،روضة المتقين ج 12 ص 221،بحار الانوار ج 35 ص 77 ح 14
8) الغدير ج 7 ص 376
9) بحار الانوار ج 35 ص 93
10) كامل ابن اثير ج 2 ص 64،تاريخ ابن جرير طبرى ج 2 ص 67 الغدير ج 7 ص 359 و 360
11) شرح نهج البلاغه ج 1 ص 29 و ج 14 ص 70
12) تاريخ كامل ابن اثير ج 2 ص 91.شرح من لا يحضره الفقيه ج 12 ص 222 الغدير ج 7 ص 376-373
13) بحار الانوار ج 35 ص 68 تا 183
14) ج 7 از ص 331 تا 413 پايان كتاب و ج 8 ص 1 تا ص 31
15) شرح نهج البلاغه ج 14 ص 82
16) و اما حديث الضحضاح من النار فانما يرويه الناس كلهم عن رجل واحد و هو«المغيرة بن شعبة»و بغضه لبنى هاشم و على الخصوص لعلى (ع) مشهور و معلوم و قصته و فسقه امر غير خاف ابن ابى الحديد ج 14 ص 70
17) اصول كافى ج 1 ص 452 ح 1 و 3،شرح من لا يحضره ج 12 ص 221،بحار الانوار ج 35 ص 77 ح 14
18) اصول كافى ج 1 ص 452 و 454 حديثهاى 1 و 3،شرح من لا يحضر ج 12 ص 221،بحار ج 35 ص 77 ح 14
19) شرح ابن ابى الحديد ج 14 ص 68
20) الغدير ج 7 ص 390
21) بحار الانوار ج 35 ص 110 ح 39
22) نمازهاى واجب پس از هجرت نبوى تشريع شده است...
23) تاريخ طبرى ج 2 ص 314،كامل ابن اثير ج 2 ص 58،ابن ابى الحديد 13 ص 199 و ص 200،الغدير 7 ص 396،بحار ج 35 ص 80 ح 20
24) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 14 ص 68
25) الغدير ج 2 ص 391 و 392
26) شرح ابن ابى الحديد ج 14 ص 69 و ص 70
27) در مورد اسلام پدر ابو بكر به الغدير ج 7 ص 312 مراجعه فرمائيد
28) طبقات ابن سعد بنقل الغدير ج 7 ص 372
29) بحار الانوار ج 35 ص 68 ح 1
30) شرح ابن ابى الحديد ج 16 ص 76
31) بحار الانوار ج 35 ص 108 ح 35،شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 14 ص 67
32) سوره مجادله آيه 22،و سوره ممتحنة آيه 1 و صدها آيه ديگر
33) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 14 ص 70،الغدير ج 7 ص 386 و ص 376،بحار الانوار ج 35 ص 75 ح 9 و ج 42 بحار ص 110 ح 1
34) شرح ابن ابى الحديد ج 14 ص 66 و 67 در حديث مجعول از پيامبر خدا ص
35) الغدير ج 7 ص 387،بحار الانوار ص 81 ح 22
36) ج 14 ص 78:فكل هذه الاشعار قد جاءت مجىء التواتر...فمجموعها يدل على امرو احد مشترك و هو تصديق محمد صلى الله عليه و آله
37) شرح نهج البلاغه ج 14 ص 81
38) سوره يس آيه 14 و تفسيرهايش به ويژه مجمع البيان مراجعه فرمائيد
39) سوره مؤمن غافر آيه 28
40) شرح ابن ابى الحديد ج 14 ص 70،الغدير ج 7 ص 380،بحار ج 35 ص 72 ح 7
41) به فصل اول اين كتاب،و بحار الانوار ج 35 ص 36 و 37 ح 37 مراجعه فرمائيد
42) شرح نهج البلاغه ج 1 ص 14،اصول كافى ج 1 ص 453 ح 2
43) كنز العمال ج 13 ص 635 و 636 ش 37606 و 37607 و 37608،و سفينة البحار ج 2 ص 376،بحار الانوار ج 35 ص 81 ح 23
44) كنز العمال ج 12 ص 147 ش 34425
45) در نسخه«كنز العمال»هفتاد تكبير آمده است.
46) اصول كافى ج 1 ص 453 ح 2 از باب مولد امير المؤمنين ع،شرح ابن ابى الحديد ح 1 ص 14،فرائد السمطين ج 1 ص 378 ش 308 و ص 425 و 426 و 462 ش 354،مستدرك الحاكم ج 3 ص 108،كنز العمال ج 13 ص 635 و 636 ش 37606 تا 37608 و ج 12 ص 147 ش 34424 و 34425،سفينة البحار ج 2 ص 375 و 376، بحار الانوار ج 35 ص 81 ح 23 و چندين حديث ديگر
آفتاب ولايت ص 153