0

قصه کودکانه مسواک بی دندون

 
saraalighanbari1360
saraalighanbari1360
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1389 
تعداد پست ها : 9838
محل سکونت : fars

قصه کودکانه مسواک بی دندون
پنج شنبه 2 اسفند 1397  6:03 PM



قصه کودکانه مسواک بی دندون

 

قصه های کودکانه,مسواک

قصه کودکانه مسواک بی دندون

 

یک مسواک بود کوچولو وبی دندون!  صبح تا شب توی جامسواکی می نشست تا دندون ها بیایند و او تمیزشان کند؛ اما هیچ دندونی پیش او نمی آمد

هر دندونی که می آمد، پیش مسواک خودش می رفت.
 
یک روز مسواک بی دندون از آن همه نشستن خسته شد. گفت: « من دیگر از اینجا ماندن خسته شدم. هیچ دندونی من را دوست ندارد، من از اینجا می روم!»
 
  تا خواست برود، حوله گفت: « نه! نرو، اگر بری کثیف می شوی، دیگر هیچ دندونی تو را دوست ندارد.»


مسواک بی دندون گفت: « اشکالی ندارد، من که دندون ندارم! چقدر اینجا بیکار بمانم؟ خسته شده ام »


حوله گفت: « مگر نمی دانی؟ تو مسواک نی نی هستی.


نی نی الان کوچولو است، دندون ندارد اما چند وقت دیگر چند تا دندون در می آورد. اگر تو نباشی، چه کسی دندون های نی نی را مسواک کند؟»
 
مسواک بی دندون خوشحال شد،گفت:


من مسواک نی نی هستم؟چرا زودتر بهم نگفتید!  باشد، صبر می کنم تا نی نی دندون در بیاورد، آن وقت می شوم مسواک با دندون!

 

منبع:tebyan.net  


تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها