0

مامان پیشی و پنج تا بچه اش

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

مامان پیشی و پنج تا بچه اش
دوشنبه 24 دی 1397  4:56 PM

 مامان پیشی قصه ی ما سعی می کنه تا بچه هاش بخوابند و از روش های مختلفی استفاده می کنه، با ما همراه شوید و این داستان زیبا را بخوانید..

 مامان پیشی و پنج تا بچه اش

مامان پیشی خسته بود. می خواست بخوابد. اما اول باید پنج تا بچه اش را می خواباند. با خودش گفت: برایشان قصه می گویم تا خوابشان ببرد. قصه اش را گفت و تمام کرد، اما پیشی ها خوابشان ببرد.

مامان پیشی فکر کرد: اول  باید بازی کنند تا خسته شوند و بخوابند.
بعد پنج تا سنگ ریزه به بچه هایش داد و گفت: با این ها، قل قل بازی کنید.

پیشی ها با سنگ ریزه ها بازی کردند، اما خسته نشدند، خوابشان نبرد.
مامان پیشی فکر کرد: باید بدو بدو کنند تا خسته شوند.

بعد پروانه ها و ملخ های توی باغچه را نشانشان داد و گفت: ببینم کی از ملخ بلندتر می پرد، کی از پروانه تندتر می رود!
پیشی ها دنبال پروانه ها و ملخ ها دویدند و پردیدند، اما خسته نشدند. خوابشان نبرد.

مامان پیشی فکر تازه ای کرد: اگر چشم هایشان خسته شود، بسته می شود، آن وقت خوابشان می برد.
بعد روی زمین دراز کشید و به پیشی ها گفت: بیایید با هم بازی کنیم. به ابرها نگاه کنیم و به نوبت بگوییم که شکل چی هستند.

پنج تا پیشی آمدند. کنار مامانشان دراز کشیدند. به ابرها نگاه کردند و یکی یکی گفتند:
شکل موش... شکل کلاغ....، سگ....بره....گنجشک...

نوبت مامان پیشی بود که بگوید. اما نگفت. چون خوابش برده بود.
پیشی ها ریز ریز، میو میو خندیدند.

بعد هم سرشان را گذاشتند کنار سر مامانشان. به خُرخُرش گوش کردند و خوابشان برد.
تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها