چهل سال پرسش و پاسخ آیتالله خامنهای با دانشجویان
۴۰ سال پاسخگویی(1)
«یکى از بهترین ساعات، آن ساعتى است که با دانشگاهیان، مخصوصاً با دانشجویان روبهرو باشم، و با آنها سخن بگویم و از آنها بشنوم.» حضرت آیتالله خامنهای؛ ۱۳۶۸/۰۱/۱۶
سالهای پیش از انقلاب اسلامی
از سالهای پیش از پیروزی انقلاب، «سیدعلی خامنهای» در شمار روحانیونی قرار داشت که دانشجویان در هنگامهی تبلیغات ضد روحانیت دوران پهلوی و نیز فعالیتهای دامنهدار جریانات روشنفکر و متجددِ ضد دین، ارتباط و معاشرت با آنها را انتخاب میکردند. در آن دوره، هر روحانی و معمّمی نمیتوانست ذهن پویا و کاوشگر دانشجویان را درک کند و در تعامل خود با آنها، نوعی رفتار کند و نوعی از تعالیم دینی را ارائه کند که نشانههای تحجر و جمود و عقبماندگی از زمانه، از او متبادر نشود.
آیتالله خامنهای تأکید میکند که در دورهی پیش از انقلاب، با وجود تخریبها و سوءظنهایی که به قشر روحانی در دانشگاهها وجود داشت، هیچگاه دافعهای نسبت به حضور در میان دانشجویان نداشته است:
«با دانشگاه و دانشجو و دانشگاهی از قدیم ارتباط طولانیای داشتم. گاهی به یک مناسبتی در دانشگاه تهران کار داشتم، میآمدم دانشگاه تهران؛ احساس میکردم که به یک محیط خودمانی وارد شدم. با اینکه محیط از لحاظ ظواهر آن روز با لباس ما و عمامهی ما و اینها هیچ تناسبی نداشت، اما آدم احساس میکرد که یک محیط خودمانی است.» (۱)
اگرچه آیتالله خامنهای به دلیل فعالیتهای پُرشور و بیامان مبارزاتی و فرهنگی سالهای پیش از انقلاب، به بسیاری از شهرهای کشور سرکشی میکرد و به دانشگاههای مهم ایران رفتوآمد داشت، اما بهطور طبیعی، حلقهی ارتباطی ایشان با دانشجویان، بیش از هر جایی در مشهد متمرکز بود. ایشان در دیداری با دانشجویان فردوسی مشهد در سالهای پس از انقلاب، خاطرات آن حلقه را اینطور بیان میکند:
«خیلی شیرین و جذاب است برای من که در جمع دانشجویان این شهر و در دانشگاه فردوسی حضور پیدا کنم؛ و یاد و خاطرهی سالیان دوری را که در همین شهر با جمعی از دانشجویان همین دانشگاه در جلساتی گرم، پُرهیجان و درعینحال پُرخطر اجتماع میکردیم، در ذهن بنده دوباره زنده بشود... من به شما که نگاه میکنم -عزیزان جوان دانشجو- مسجد کرامت و مسجد امام حسن مجتبی را به یاد میآورم؛ که آنجا هم همین شماها -شماهای سیوپنج سال قبل- مینشستید و درس تفسیر قرآن و تفسیر نهجالبلاغه و مبانی نهضت اسلامی مذاکره و بحث میشد؛ نوشته میشد و گفته میشد. چوبش را هم میخوریم؛ هم شما میخوردید، هم ما میخوردیم. دستگاه جبارِ طاغوت، آن روز تحمل نمیکرد که یک طلبه با جمعی دانشجو بنشینند و از دین حرف بزنند؛ بخصوص که محفل دانشجویی ما آن روز، محفل گرمی هم بود؛ محفل پُرجمعیت و متراکمی بود.» (۲)
با این حال، روابط این روحانی انقلابی جوان با دانشجویان، به مشهد محدود نبود و وی یا به دیگر دانشگاههای کشور هم سر میزد(۳) و یا با دانشجوهایی که در آن دانشگاهها درس میخواندند رابطه داشت. یکی از مزایای این روابط، کسب اطلاع از وضعیت دانشگاهها، از طریق این مرابطین بود:
«در دانشگاهها و در همین دانشگاه شهید بهشتی، قبل از انقلاب چند جوان متدین بودند که اگر اسم بیاورم، بعضی از آنها را میشناسید. بعضی از آنها با بنده دوست و خویشاوند بودند؛ میآمدند از اینجا -که آن زمان اسمش دانشگاه ملی بود- مطالبی برای بنده نقل میکردند. اولاً مراسم مذهبی که هیچ، حتی یک محیط کوچک هم برای نماز خواندن نداشتند. خودشان دُور هم جمع شدند و با پول شخصی جای کوچکی را بهعنوان نمازخانه درست کردند. مگر دستگاه اجازه میداد؟ آن روز همین دانشگاه -که عمدتاً محل اعیان و اشراف و بچهپولدارها بود- اینگونه بود؛ مرکز چه فجایع و فسادهایی! دانشگاههای دیگر هم همینگونه بود. واقعاً استاد و دانشجوی متدین در دانشگاه زیر فشار بودند.» (۴)
بنابراین، وجود روحیهی معاشرتی و شجاعت حضور در محافلی مختلف و بعضاً نامأنونس با شأن روحانیت در عرف آن زمان، در برقراری روابط میان آیتالله خامنهای و دانشجویان نقش مهمی داشته است. در سوی مقابل، گِرد وی را عمدتاً دانشجویان نوگرا و مبارز گرفته بودند که در آن عصر، پیشروترین دانشجویان زمانهی خود به شمار میآمدند:
«قبل از انقلاب، در خیل مبارزات عظیم مردم، دانشجویان چشمگیر بودند؛ حضور داشتند و فعال مینمودند. من بیشترین مشاهدهام در این مورد، مربوط به مشهد است. در محیط دانشجویی مشهد، من فعال بودم؛ تهران هم که میآمدم، همینطور بود. در دانشگاههای مختلف میآمدم و میرفتم؛ دانشجویان با من ارتباط داشتند و از نزدیک میدیدم که چه خبر است. الان بعضی از همین مسئولان کنونی کشور، از دانشجویانِ آن روز ما هستند که با ما ارتباط داشتند.»(۵) مثلاً یکی از این دانشجویان مترقی و مبارز، مهدی باکری بود که از طریق دوستی با یکی از آشنایان آیتالله خامنهای، با ایشان آشنا شده بود و ارتباط گرفته بود:
«مرحوم شهید آقامهدی باکری را من از قبل از انقلاب میشناختم؛ ایشان دانشجوی دانشگاه تبریز بود، با یکی از دوستان ما که ایشان هم دانشجوی دانشگاه تبریز بود آمدند مشهد؛ اتفاقاً تابستان بود و من در یکی از همین ییلاقات اطراف مشهد بودم؛ آمدند آنجا و دیدم این جوان را. اهل کار بودند، اهل مبارزه بودند، فهیم بودند؛ مسائل کشور را، موقعیت کشور را میفهمیدند.» (۶)
به این ترتیب در سالهای پیش از پیروزی انقلاب، نوعی پیوند معنوی و تقارب ذهنی میان آیتالله خامنهای و دانشجویانی که در اطراف ایشان قرار داشتند به وجود آمده بود. البته «این ارتباطات، ارتباطات سازمانی نبود، ارتباطات تشکیلاتی نبود، ارتباطات در مسائل مبارزاتیِ تند نبود؛ ارتباط فکری و تبیینی بود؛ یعنی جلساتی داشته باشیم که دانشجوها در آنجا شرکت کنند، یا ما احیاناً در جلسهای از جلسات دانشجویی در دانشگاه شرکت کنیم.» (۷)
واپسین اقدامِ عمدهی آیتالله خامنهای و روحانیون مبارز در آستانهی پیروزی انقلاب، تحصن در دانشگاه تهران بود. مکانیابی این تحصن در دانشگاه، نشانهی دیگری از میل روحانیت برای وحدت با دانشگاهیان بود و البته با حضور آنها در بطن حوادث انقلاب در مرکزیترین نقطهی شهر تهران، آنها را به مجموعهی عظیم ملت انقلابی پیوند میزد. با پیروزی انقلاب، فصل جدیدی در روابط آیتالله خامنهای با دانشجویان آغاز شد.
**********************
۱. بیانات در دیدار وزیر علوم و اساتید دانشگاه تهران، ۱۳۸۸/۱۱/۱۳
۲. بیانات در دیدار با دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، ۱۳۸۶/۲/۲۵
آیتالله خامنهای نظر شهید باهنر را دربارهی جلسات دانشجویی پیش از انقلاب در مشهد هم اینگونه روایت کردهاند: «یک شب مرحوم شهید باهنر (رحمةاللهعلیه) مشهد بود، با من آمد مسجد ما. وضعیت را که دید، شگفتزده شد. حالا آقای باهنر کسی بود که در تهران با مجامع جوان و دانشجویی هم مرتبط بود. ایشان گفت که من به عمرم اینقدر جمعیت دانشجویی و جوان در یک مسجد ندیدهام.» ۱۳۸۹/۴/۲۰
۳. آیتالله خامنهای خاطرهی جالبی از بازدیدشان از دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران در سالهای قبل از انقلاب تعریف میکنند: «من که در میدان مبارزه بودم و زندان رفته بودم، حتی در دانشگاه به قدر ده دقیقه که جلوِ دانشکدهی حقوق میایستادم، مورد فشار نگاه سوءظنآمیز مأموران بودم. بنابراین، زندگی تلخ بود. من جلوِ دانشکدهی حقوق همین دانشگاه آمدم، منتظر برادری بودم؛ با هم قرار داشتیم که من بیایم و با هم برویم. شاید به اندازهی ده دقیقه من در اینجا منتظر ایستادم. احساس کردم از سوی عناصری که همهجا پُر بودند -عناصر ساواکی و مأموران اطلاعاتی و حراستی دانشگاهی- با چشم سوءظن به من نگاه میشود؛ چون من دانشجو که نبودم؛ با خود میگفتند این آقای معمّم در اینجا جلوِ دانشکدهی حقوق، با چه کسی کار دارد؛ چه کار دارد و هدفش چیست؟ مبادا کار سیاسی بکند!» بیانات در جلسهی پرسش و پاسخ دانشگاه تهران، ۱۳۷۷/۲/۲۲
۴. جلسهی پرسش و پاسخ دانشگاه شهید بهشتی، ۱۳۸۲/۲/۲۲.
آیتالله خامنهای دربارهی فشارهایی که بر دانشگاهیان وجود داشت و نقش آنها در مبارزه، جمله جالبی دارند؛ ایشان معتقدند که «روحانیون و دانشجویان، عمدهی زندانیها را تشکیل میدادند.» بیانات در دیدار اساتید و دانشجویان دانشگاه علم و صنعت ۱۳۸۷/۹/۲۴
۵. بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، ۱۳۷۸/۹/۱
۶. گزارش ساواک دربارهی محتوای توصیههای آیتالله خامنهای به شهید مهدی باکری: «۱. برای رفع اشکالات [=سؤالات دینی، فقهی] به حاجی نصرالله شبستری و شربیانی رجوع کنید؛ ۲. کتب شریعتی را بایستی بیشتر خواند و بررسی دقیق نمود؛ ۳. دانستن زبان عربی؛ ۴. کار روی موضوعهای مشروح و بسطدار از قبیل نوبت و بررسی بُعد تاریخی... [آنها]؛ ۵. برداشتهای خود را از قرآن استخراج کردن و حرکت مطابق شرایط موجود؛ ۶. بیشتر با حدیث آشنا شدن (کتاب تحفالعقول را بیشتر یاد کرد)؛ ۷. تماس با علما گرچه در سطح پایین باشند، برای انسگیری بیشتر؛ ۸. نداشتن تعصب و پیشداوری در تحقیق و بررسی؛ ۹. آشنایی با افکار و روشهای علمی و تحقیقی در سطح جهان و کلاً نتایجی که به آن رسیدهاند، در بررسی قرآن لازم است.»
۷. ۱۳۸۹/۴/۲۰