پاسخ به:هر روز یک حکایت آموزنده(12)
دوشنبه 17 دی 1397 9:39 AM
داستان ها و پندها ۶۴
آیه ها و آینه ها
:
اگراز فقر همسایه مطلع بودی و شام میخوردی کافر بودی!
خداوند متعال در قرآن می فرماید:
وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ... وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ. نساء: 36
و به پدر و مادر... و به همسایه نزدیک و همسایه دور احسان کن.
حکایت؛ شبی جناب آقا سید جواد عاملی مشغول خوردن شام بود که کسی در خانه را زد، سید جواد متوجه شد که سید بحر العلوم آمده، خودش شتابان نزد او آمد، چون چشم بحرالعلوم به سید افتاد شروع کرد به عتاب کردن و گفت خجالت نمیکشید و از خدا نمیترسید، عرض کرد:مگر چه شده؟ فرمود:مردی از برادران تو هر شب و روز باخرمای زاهدی (نوعی خرمای درجه پایین) زندگی میکند آن هم با قرض و نسیه گرفتن و هفت روز هفته اینچنین برایشان میگذرد و طعم برنج و گندم نچشیده است و چیزی غیر خرمای زاهدی نخورده است، امروز به جهت شام رفته از بقال محل خرما بگیرد که بقال جواب کرده و گفته قرض شما زیاد شده است پس با دست خالی برگشته و خود و عیالش امشب بی شام مانده اند و تو جور دیگر میگذرانی و غذا میخوری و حال آنکه خانه او به خانه تو متصل است و تو او را میشناسی.
سید جواد گفت: والله از حال او مطلع نبودم، بحرالعلوم فرمود: اگر به حال او مطلع بودی و شام میخوردی یهودی و کافر بودی، این غضب من بر تو برای این است که چرا از احوال همسایه هایت بی اطلاعی و خبراز احوال او نداری پس این غذاها را بگیر و با خادم من ببر بر در خانه او و به او بگو خوش داشتم که امشب شام را با هم میل کنیم و این مقدار پول را در زیر فرش یا حصیر او بگذار و باقی غذاها را هم برای او بگذار و برمگردان و آن مجموعه بزرگی بود که در آن طعام و گوشت و غذاهای لذیذ گوناگون گذاشته شده بود، فرمود:من شام نمیخورم تا تو برگردی و خبر بیاوری که او شام خورده و سیر شده است.
پس جناب سید جواد و خادم با مجموعه طعام رفتند به خانه آن مومن، سید مجموعه را از دست خادم گرفت و خادم برگشت، سید در را زد، مرد بیرون آمد، سید گفت خوش داشتم امشب شام را با شما میل نمایم، چون خواستند شام را میل کنند، آن مرد گفت ای آقا این غذای تو نیست زیرا این غذائیست نفیس و خوش طعم که عرب نمیتواند غذای به این خوبی درست کند و من نمیخورم تا خبر دهی که از کجا آورده ای! هر چه سید اصرار نمود او نخورد و آخرالامر مجبور شد قضیه را برایش تعریف کند. 1
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد2
1.با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در دنیای عمل
2.سعدی