بیوگرافی عباس غزالی و همسرش
پنج شنبه 22 آذر 1397 4:33 PM
عباس غزالی متولد چهاردهم بهمن ماه 1363 در شهر تهران است و در یک خانواده مذهبی هشت نفره بزرگ شده است. پدرش سال ها قبل به دلیل بیماری فوت کرده و پنج برادر و یک خواهر دارد. عباس غزالی با برادر کوچکترش یونس غزالی در سریال وضعیت سفید همباری شده است و طرفدار تیم پرسپولیس است.
عباس غزالی در بیست و هفتم مهرماه 1393 ازدواج کرده و متاهل می باشد و همه اتفاقات خوب زندگی اش را مدیون دعاهای مادرش و همچنین پاقدمی همسرش می داند. همسر عباس غزالی شاغل است. تا به امروز اطلاعات بیشتری در مورد همسر عباس غزالی منتشر نشده است.
خیلی از همکاران من فکر می کند که اگه ازدواج کنند ادامه کار در این حرفه برایشان سخت می شود و ممکن است به مشکل بخورند. اما من به عنوان بازیگری که متاهل هستم هیچ وقت این موضوع را حس نکردم . اتفاقا همسرم انگیزه ام را برای ادامه کار و موفق شدن در این حوزه چند برابر کرده است و با ورودش به زندگی من ، موجب پیشرفت من در این حرفه شده است.
او از دوران کودکی عاشق هنر و فوتبال بود اما به خوبی می دانست برای موفق شدن باید یکی از این دو راه را انتخاب کند. به گفته خودش وزنه هنر سنگین تر بود چون احساس می کردم از جانب خداوند جوهره ای در وجود من ترزیق شده که می توانم در این حرفه موفق شوم و برای همین دنبال بازیگری رفتم.
عباس غزالی از سن 12 سالگی در کلاس های بازیگری و تئاتر کانون فرهنگی تربیتی حر شرکت می کند و علم و فنون بازیگری را یاد می گیرد. بعد از آن تئاتر های زیادی را جشنواره های مختلف در شهر تهران انجام می دهد و رتبه های خوبی هم کسب می کند و نهایتاً با بازی در سریال وضعیت سفید در نفش بهروز به شهرت می رسد.
به گفته عباس غزالی کلاس اول راهنمایی بودم که یک آگهی تئاتر دیدم و این آگهی مسیر زندگی من را به طور کامل تغییر داد. من برای تست دادن برای تئاتر رفتم و از بین 150 نفری که تست دادند اولش 30 نفر انتخاب شدند و بعد از تست دوباره 10 نفر انتخاب شد که من هم جزو آن ها بودم. بالاخره تئاتر را اجرا کردیم و من در استان جایزه گرفتم.
یادمه در آن زمان یکی از داوران به من گفت که هنرپیشه موفقی خواهی شد. الان هم از بازگیر شدنم به هیچ وجه پشیمان نیستم و اگر بازیگر نمی شدم حتما فوتبالیست می شدم و یا اینکه نقاشی می کردم.
به گفته خودش آدم بسیار احساسی هستم و گاهی وقت ها عجیب دلم می گیرد احساس می کنم پنج نفر آدم گنده مرا گرفته اند و فشارم می دهند و این وقت ها سعی می کنم در تنهایی گوشه ای را پیدا کنم و اگر شب باشد می روم جایی که آسمان بالای سرم باشد و رو به آسمان می کنم و با بغض حرف می زنم و آخرش گریه ام می گیرد و اشک می ریزم.
من در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم و یاد گرفته ام خدا بهترین دوست من است. عاشق خدا هستم و احساس می کنم خدا هم عاشق من هست. اگر بفهمم راضی نیست بازی کنم بازیگری را برای همیشه کنار می گذارم چون هدایت من در زندگی کاملا در دست خدا است و به من انرژی می دهد.