0

بخشندگى و جوانمردى امام‏ صادق(علیه‎السلام)

 
hojatpoor
hojatpoor
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : دی 1387 
تعداد پست ها : 661
محل سکونت : اصفهان

بخشندگى و جوانمردى امام‏ صادق(علیه‎السلام)
چهارشنبه 22 مهر 1388  6:21 PM

گل

1- سعید بن بیان گوید: روزى مفضل بن عمر به من و خواهرم برخورد كرد و ما در باره میراثى مشغول گفتگو و مشاجره بودیم. مفضل ساعتى ‏نزد ما درنگ كرد و آنگاه گفت: بیایید به خانه. ما به خانه او رفتیم و او با پرداخت 400 درهم میان ما سازش برقرار كرد. وى این مبلغ را از نزد خود پرداخت و آنگاه كه از هر یك از ما در مورد طرف مقابلش وثیقه ‏گرفت گفت: بدانید كه این مبلغ از مال من نبود بلكه ابوعبدالله الصادق ‏مرا فرمود كههرگاه دو تن از یاران ما با یكدیگر به نزاع پرداختند میان‏ آنان سازش برقرار كنم و از مال او فدیه دهم. این مبلغ از مال ابو عبدالله ‏بود.

 

2- مردى نزد امام صادق‏(علیه‎السلام) آمد و عرض كرد: شنیده‏ام كه تو در عین‏ زیاد "نام قریه امام صادق علیه‎السلام" كارى مى‏كنى كه دوست دارم از زبان خودت‏ شرح آن را بشنوم.

امام صادق(‏علیه‎السلام) فرمود:

"آرى من دستور داده‏ام هر گاه كه میوه مى‏رسد، دیوارها را خراب ‏كنند تا مردم بیایند و بخورند و فرمان داده‏ام كه ظرف‎هایى بگذارند و بر سر هر ظرف ده تن بنشینند.(1) هر گاه ده تن خوردند، ده تن دیگر بیایند(و بخورند) و براى هر یك از آنها یك مُدّ خرما گذارده مى‏شود. و همچنین دستور داده‏ام براى همسایگان این زمین از پیرمرد و پیرزن ‏و بیمار و كودك و هر كس كه نمى‏تواند بیاید، یك مُدّ وزن كنند و چون‏ مزد كارگران و وكلا را پرداخت كردم باقیمانده را به مدینه آورده آن را بر ساكنان بیوت و مستحقان، بر حسب استحقاقشان، تقسیم مى‏كنم و پس از این براى من 400 دینار باقى مى‏ماند حال آن كه غلّه این زمین 4000 دینار مى‏باشد.

این بیان نشانگر آن است كه امام‏ 910 از محصولات این زمین را در وجوه خیریه مصرف مى‏كرده و تنها 110 از آن را براى خود برمى‏داشته ‏است.

 

3 - هشام بن سالم یكى از یاران برجسته آن امام نقل مى‏كند: ابوعبدالله ‏را عادت بر این بود كه چون هوا تاریك مى‏شد و پاسى از شب مى‏گذشت ‏كیسه‏اى برمى‏گرفت كه در آن گوشت و نان و پول بود. آن را بر گردنش ‏مى‏افكند و به سوى نیازمندان مدینه مى‏رفت و محتویات كیسه را بین آنان ‏تقسیم مى‏كرد در حالى كه هیچ یك از آنها حضرت را نمى‏شناختند.

همین كه آن ‏حضرت از دنیا رفت و نیازمندان دیدند كه از پخش گوشت‏ و نان و پول شبانه خبرى نیست، دریافتند آن مرد ابو عبدالله الصادق بوده ‏است.(2)

 

4- هیاج بسطامى در باره بخشندگى امام صادق(‏علیه‎السلام) مى‏گوید:

ابو عبدالله آن قدر انفاق مى‏كرد كه براى خانواده‏اش چیزى باقى‏ نمى‏ماند.(3)

5- مصادف، دربان امام صادق(علیه‎السلام) مى‏گوید: در میان مكّه و مدینه با ابوعبدالله همراه بودم. به مردى كه در زیر یك درخت نشسته بود برخوردیم.

امام فرمود: راه خود را به طرف این مرد كج كن. من مى‏ترسم كه او تشنه باشد. ما به طرف آن مرد راه خود را كج كردیم. دیدیم كه او مسیحى ‏است و مویى بلند دارد. امام‏ از او پرسید: آیا تشنه هستى؟ مرد پاسخ‏داد: آرى. امام به من فرمود: فرود آى و سیرابش كن. پس من آمدم ‏و سیرابش كردم و مجدداً سوار شدیم و به راه افتادیم. به آن ‏حضرت عرض‏ كردم: آن مرد مسیحى بود آیا براى یك مسیحى كار مى‏كنى؟! فرمود: اگر در چنین حالتى باشند، بله.

 

6- امام صادق در آن روزى كه اشجع سلمى، شاعر ملهم، نزد وى آمد بیمار بود. اشجع در كنار امام نشست و از احوالش پرسید. حضرت به او فرمود: از بیماریم بگذر، بگو براى چه آمده‏اى؟

شاعر گفت:

ألبسك الله منه العافیه                                                   فى نومك المعترى وفى ارقك(4)

یخرج من جسمك السقام كما                                        اخرج ذل السؤال من عنقك(5)

پس امام فرمود: اى غلام چقدر نزد توست؟

غلامش گفت: چهار صدتا. ایشان فرمودند: همه را به اشجع بده.

 

7- امام به وسیله ابوجعفر خشعمى - یكى از راویان مورد اعتمادش - كیسه پولى براى یكى از پسر عموهایش كه از بنى هاشم بود فرستاد و به ‏ابوجعفر فرمود: این راز را نزد خود نگهدار. چون ابوجعفر نزد آن ‏هاشمى رسید و پول را به وى داد، او گفت: خدا كسى را كه این پول را فرستاده جزاى نیكو دهد! هر ساله وى چنین مبلغى براى ما مى‏فرستد و ما تا سال آینده زندگى خود را با آن مى‏گذارنیم. امّا جعفر (امام صادق‏علیه‎السلام) با وجود فراوانى مالش حتّى یك درهم به من نمى‏رساند.

چون وفات آن ‏حضرت فرا رسید، فرمود هفتاد دینار به پسر عمویش‏ حسن بن على افطس بدهند. كسى از آن‏ حضرت پرسید:

آیا به مردى كه با تیغ بر تو حمله برد تا شما را به قتل رساند مال ‏مى‏بخشى؟!

 

امام در پاسخ او فرمود: "واى بر شما مگر نخوانده‏اید:

«وَالَّذِینَ یَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَالْحِسَابِ»(6)؛ "كسانى كه به پیوند آنچه خداوند فرموده مى‏كوشند و از پروردگارشان و از بدى حساب مى‏ترسند."

همانا خداوند بهشت را آفرید و خوشبویش ساخت و بوى آن را معطّر گردانید تا از هزار سال راه به مشام رسد، امّا این بو را نه افراد عاق شده ‏و نه كسانى كه با خویشان خود قطع رابطه كرده‏اند، استشمام نخواهند كرد."(7)

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها