پاسخ به:اشعار ماه مبارک رمضان
چهارشنبه 26 اردیبهشت 1397 6:55 PM
خبرگزاری ایمنا: ماه رمضان و روزهداری همواره در تمام جنبههای زندگی ما مسلمانان ریشه داشته و شعر صائب تبریزی و جمالالدین اصفهانی نیز میتوان این نمود را دید.
صائب
برق خاشاک گنه روزۀ تابستان است
دود این آتش جانسوز به از ریحان است
میتوان یافت ز سی پارۀ ماه رمضان
آنچه ز اسرار الهی همه در قرآن است
هست در غنچۀ لب بستۀ این ماه نهان
گلستانی که نسیمش نفس رحمان است
ماه رویی که شب قدر بود یک خالش
در سراپردۀ ماه رمضان پنهان است
میکند روزۀ ماه رمضان عمر دراز
مد انعام در این دفتر و این دیوان است
غفلت از تشنگی و گرسنگی کم گردد
که لب خشک بر این بند گران سوهان است
باش با قد دو تا حلقۀ این در صائب
که مراد دو جهان در خم این چوگان است
***
گر چه زنگ خاطر تنپروران چون روزهام
صیقل آیینۀ روحانیان چون روزهام
با گرانقدری سبک در دیدههایم چون نماز
با سبکروحی به خاطرها گران چون روزه¬ام
***
روزه نزدیک است می باید کلوخانداز کرد
زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد
تا رگ ابر بهار و رشتۀ باران به جاست
چنگ عشرت را به قانون میتوانی ساز کرد
***
بادۀ سی شبه باید، که ز آیینۀ دل
زنگ سی روزۀ ماه رمضان برخیزد
***
سعی کن در عزت سی پارۀ ماه صیام
کز فلک از بهر تعظیمش فرود آمد کلام
آدمی ممتاز شد از سایر حیوان به صوم
نامۀ انسان بدین مهر خدایی شد تمام
چون در دوزخ دهان گر چند روزی بسته شد
باز شد چندین در از جنت به روی خاص و عام
خال روی مه جبینان گر ز مشک و عنبر است
از شب قدر است خال چهرۀ ماه صیام
نیست در سالی دو عید افزون و از فرخندگی
عید باشد مردمان را سی شب این ماه تمام
لذت افطار در دنبال باشد روزه را
صبح اگر بندد دری ایزد گشاید وقت شام
روزه سازد پاک صائب سینهها را از هوس
زآتش امساک میسوزد تمناهای خام
جمالالدین اصفهانی
شب ار توانی بیدار باش روزی چند
مدار خرد که ماهی بزرگ سایه فکند
چو آفتاب بسی سر بر آسمان سودی
چو سایه باش فتاده به سجده در یک چند
کنون کشند عفاریت دیو را در قید
کنون کشند شیاطین انس را در بند
تو عمر باقی خواهی به کار خیر گرای
که کار خیر بود عمر مرد را پیوند
به روز مردم سوزی به شب حرام خوری
تو زندگانی از اینسان به خویشتن مپسند
زبان و غیبت و چشم و زنا و گوش و غنا
امید رحمت داری برو به خویش بخند
غرض ز روزۀ تو قهر نفس توست ار نی
خدای نیست بدین روزۀ تو حاجتمند
***
کسی که داشت در آن ماه جام باده به کف
کنون به دستش تسبیح بینی و مصحف
کنون نهند حریفان حدیث می بر طاق
کنون نهند جوانان کلام دف بر رف
کنون در این مه طفلان نهند پا بر پای
کنون در این مه پیران زنند صف بر صف
گه رواج تراویح و ختم قرآن است
عظیم فاتر شد رغبت پیاله و دف
چو شمع بینی عشاق در بن محراب
میان به طاعت بسته نهاده جان بر کف
ز بس قیام به شب، گشته خیزران قامت
ز بس سرشک چو گوهر دو دیده کرده صدف
به چشم و گوش و زبان روزه دار اگر داری
و گرنه دان که خری بازماندهای ز علف
مکن به غفلت از این بیش روی نامه سیاه
که خواست بایدت این ماه عذر یازده ماه