پاسخ به:روایت منظوم آغاز هجرت حسینی(ع)
دوشنبه 27 فروردین 1397 9:56 AM
سازگار در شعر دیگری هم، این وداع کاروان اهل بیت (ع) با مدینه را، وداعی عاشقانه میبیند و میسراید:
ای اشکها ببارید از چشمها چو باران
کز باغ وحی با هم، رفتند گلعذاران
خون از دو دیده جاری ست؛ هنگام سوگواری ست
چشم مدینه گرید؛ چون چشم سوگواران
دیشب عزیز زهرا بگذاشت سر به صحرا
خورشید وحی گشته پنهان به کوهساران
خالی شده مدینه از لالههای توحید
پُر گشته کوه و صحرا از ناله ی هَزاران
ای دوستان بر آرید آهی ز سوز سینه
این بیت را بخوانید همراه آن سواران
«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران»
دیشب تو خواب بودی؛ وقت سحر، مدینه
یک عمر شد نصیبت؛ خون جگر، مدینه
دیدی چگونه از تو، هجده ستاره گم شد؟
دیدی که قرص ماهت رفت از نظر، مدینه؟
دستی سوی سماء کن؛ عباس را دعا کن
ترسم شود در این ره، بی دست و سر، مدینه
آه از جگر بر آرم؛ خون از بصر ببارم
این بیت را بخوانم؛ بار دگر، مدینه
«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران»