پاسخ به:وصیتنامه شهدا
شنبه 26 اسفند 1396 11:15 PM
وصیت نامه شهید حمید زارع درنیانی
«حمید زارع درنیانی» به سال 1342 در روستای «حسن آباد سفلی» متولد شد و در 18 سالگی، در منطقه ی عملیاتی «چزابه»، به تاریخ 23 بهمن 1360، مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بال در بال ملائک گشود. آن چه خواهید خواند، وصیت نامه زیبا و روشنگر این جوان بسیجی است:
بسم الله الرحمن الرحيم
در مقابل كفار ، مهيا و مجهز شويد ، نيروهاي لازم براي مقابله را به اندازه اي كه مي توانيد به دست آوريد و از اسب هاي آماده و وسايل لازم براي حفظ ارتباط استفاده كنيد تا دشمنان خدا و دشمنان شما جرات مخالفت با حق و تجاوز به شما را نداشته باشند . ( انفال 59)
آري پدر عزيزم! من مي روم تا با كفار مبارزه كنم و اگر خدا بخواهد شهيد شوم – اميدوارم كه مرا ببخشيد – من در اين راه آگاهانه قدم گذاشتم و آگاهانه شهيد مي شوم و خدا مي داند هدف من غير از خدا چيز ديگري نيست . دلم مي خواهد وقتي كه من شهيد شدم كسي براي من گريه نكند اگر بخواهيد گريه كنيد بياد شهداي كربلا و شهداي كربلاي ايران ، بياد شهيدان مظلوم ، بهشتي ، مطهري و رجائي ها ، باهنر ها و دستغيب ها و مدني ها و تمام شهداي راه اسلام از صدر تا به حال .
آري پدر عزيزم! من نمي توانم در خانه بنشينم و شاهد اين همه جنايت دشمنان دين باشم و من نمي توانم درخانه باشم و شاهد تجاوز امپرياليسم به وطنم و دينم و ناموسم باشم . من فكر نمي كنم كه لياقت شهادت را داشته باشم.
پدر عزيزم! من امانتي بودم از طرف خدا نزد شما و خدا هر وقت بخواهد مي تواند امانت را پس بگيرد . شما ناراحت اين نباشيد كه مرا از دست داده ايد ، اسلام، و از همه مهمتر خدا را داريد ، خيال نكنيد كه ابرقدرت ها سلاح هاي مختلفي دارند ، ما هم سلاح ايمان و سلاح الله اكبر داريم .
پدر عزيزم و اهل خانواده و فاميل هايم! مبادا از خط امام خارج شويد و مبادا امام را تنها بگذاريد و اي ملت ايران! مبادا امام خميني را تنها بگذاريد . مبادا مانند مردم كوفه كه امام را دعوت كردند ، بعد با تبليغات يزيد ، با امام به مبارزه برخاستند ،چنين كاري كنيد . مبادا حرف هاي اين منافق ها كه به جز شيطان راهي ديگر ندارند گوش دهيد . چون اگر از راه خدا و قرآن و اسلام خارج شويد و گمراه شويد خداي بزرگ بر اين گمراهي شما مي افزايد.
و چند كلمه با مادر بزرگ – اگر عروسي مرا مي خواستيد ببينيد حالا عروسي من است ، عروسم تفنگم و حجله ام سنگر است . در تمام عروسي ها رسم است كه روي سر داماد نقل مي ريزند اين جا هم روي سر من نقل با مسلسل مي ريزند ، يعني رگبار مسلسل ها و در تمام عروسي ها رسم است كه دو نفر دست داماد را مي گيرند . دست من هم دو نفر همرزم گرفته اند (يعني دو شهيدي كه بغل دستم هستند )
از پدرم تقاضا دارم كه روي سنگ قبر من اين شعر را بنويسد:
اي رهگذر كه مي گذري بر مزار من
از گوش دل بشنو سخن من شعار من
در زير بار ظلم نرفتم ز زندگي
تا گشت باعث شرف و افتخار من
گشتم اگر شهيد سعادت خريده ام
شد مرگ سرخ چون سند اعتبار من
و در ماه محرم با اين نوحه از ما ياد كنيد:
بر مشامم مي رسد هر لحظه بوي كربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوي كربلا
تشنه آب فراتم اي اجل مهلت بده
تا بگيرم در بغل قبر شهيد كربلا
بسكه دامان وطن رنگين شده از خون شهيد
خاك ايران مي دهد هر لحظه بوي كربلا
**
مرگ بر آنان كه نمي خواهند ما باشيم و مرگ بر ستمكاران.
آنان كه راه شهادت برگزيدند جاودانه زندگي مي كنند.
براي هميشه خدا حافظ
والسلام
جاويد اسلام زنده باد خميني
حميد زارع
سهراب سپهری