پاسخ به:وصیتنامه شهدا
جمعه 25 اسفند 1396 6:42 AM
وصیت نامه شهید مفقودالاثر بهروز دلاور
از تمام كسانیكه با من ادعای رفاقت و دوستی می كرده اند می خواهم كه حتماَ برای من نماز وحشت (نماز شب اول قبر) بخوانند و برای من طلب آمرزش و مغفرت كنند.
نام و نام خانوادگی : بهروز دلاور شهید مفقود الثر بهروز دلاور
نام پدر : محمد ابراهیم
تاریخ تولد : ۰۱/۰۶/۱۳۴۶
محل تولد : گلپایگان
رشته تحصیلی : زمین شناسی
نام دانشكده : علوم
تاریخ شهادت:۱۲/۱۲/۱۳۶۵
محل شهادت : شلمچه
چند نكته ای است كه دوست دارم اگر شهید شدم عمل كنید:
1- از تمام كسانیكه با من ادعای رفاقت و دوستی می كرده اند می خواهم كه حتماَ برای من نماز وحشت (نماز شب اول قبر) بخوانند و برای من طلب آمرزش و مغفرت كنند.
2- جنازه مرا به نشانه اعتراض به برخورد پذیرش پایگاه شهید بهشتی مخصوصاَ ارزیابی با برادر شهید حجت تسكینی دوست و دوستان دیگر به آنجا نبرید و تشییع جنازه ام از مسجد جامعه نارمك تا دبیرستان كمال و خانه مان باشد. البته اگر توانستید دانشكده هم ببریدم شاید كه موجب بیداری عده ای گردد و مرا در بهشت زهرا دفن كنید.
3- از كلیه دوستان، آشنایان و فامیل طلب حلالیت می كنم و از شما می خواهم كه مرا ببخشید و برایم طلب مغفرت از خداوند تبارك و تعالی كنید.
4- حال به پدر و مادر و خواهران و برادر عزیزم كه خبر شهادت من به شما می رسد، دوست دارم اندكی اندوه به دل راه ندهید زیرا كه خداست كه ما را آفریده و همه به سوی او می رویم. گریه و زاری بیش از حد نكنید. سعی كنید در جلو مردم از گریه خودداری كنید. بدانید اگر شهید شدم خداوند گناهان مرا بخشوده و مشمول عفو او شده ام و در سرای جاودان نزد او روزی می خورم و حیف می خورم كه چرا زودتر به این دیار نرسیدم. پس باید برای خود ناراحت باشیم و برای خود توشه آخرت فراهم آوریم.
5- هر وقت خبر شهادت عزیزی را می شنیدم سخت متأثر می شدم و حسرت می خوردم كه خداوند چرا این فیض را شامل حال ما نمی كند و این توفیق را به ما نمی دهد و این را می دانستم كه شهید مقام والایی دارد و او در چه مكانی جا دارد.
6- از برادران عزیز بسیجی می خواهم كه همچون گذشته حضور در جبهه ها و همچنین در توده های مردم و در پشت جبهه را فراموش نكنند و همواره امام را یاری كنند. اگر مشكلاتی می بینند سعی در رفع آن بكنند نه آنكه آنرا بزرگ كنند و دولت را كوچك كنند البته بعضی از دست اندركاران (به نظر من) استحقاق بعضی از مسئولیتها را ندارند و با پارتی و ... به این مقام رسیده اند. در بعضی از جاها دزدی ها آنقدر زیاد شده، كه صد رحمت به دزدیهای قبل از انقلاب، قبلاَ مارك اسلامی نداشت و حالا دارد و شرعی شده. از قول من به مسئولینی كه خود را می گیرند و فكر می كنند كاره ای هستند . بگوئید بابا اگر این مردم نباشند ریاست تو معنایی ندارد بلكه بواسطه پشتیبانی مردم است كه تو پشت میز نشسته ای، پس اینقدر مردم را اذیت نكنید. از شما برادران می خواهم عوامل ضد انقلاب كه با ظاهر اسلامی و انقلابی دست به اعمال غیر اسلامی می زنند. شناسایی كنید و حسابشان را كف دستشان بگذارید.(البته به مسئولیت خودتان)
7- سعی كنید برای اموات، حتماَ قرآن بخوانید. باشد كه دیگران هم برای شما طلب مغفرت كنند.
8- اوائل انقلاب همه دوست داشتیم دعای كمیل و توسل بخوانیم ولی حالا من می دیدم كه بیشتر بچه ها فرار می كردند و حوصله نداشتند. بیایید و هر كس پیش خود ریشه یابی كند و ببیند كه چرا اینگونه شده است چرا شورهای قبلی برای خواندن ادعیه و رفتن به هیئت ها نیست.
9- هیئت ثارالله واقعاَ هیئت خوبی است زیرا به خانواده های شهدا سر می زند و در واقع مراسم یادبود شهدا می باشد حتماَ در چنین هیئتهایی شركت كنید
10- برادران بسیج فكر نكنند كه بسیجی شدن یعنی درس را كنار گذاشتن و ... بلكه بسیجی كسی است كه در همه جهات مثبت رشد كند ، حتماَ درس بخوانید زیرا مملكت به من و شما نیاز دارد و آینده را ما می سازیم.
11 - به خانواده هایی كه مفقودالاثر داده اند، بیشتر سر بزنید( برادر آقایی، اكبری، كیانی،كاظمی نسب، ماهوتچی و ...) خانواده هایی كه شهید داده اند لااقل جائی را دارند،سنگ یادبودی دارند ولی مفقودین هیچ چیز ندارند.
12 - اگر من مفقودالاثر شدم، مراسمی را در سر مزار شهدای گمنام تدارك ببینید.
13 - اگر پول و اموالی از من باقی ماند، پدرم در هر راهی كه صلاح می داند خرج كند.
(بهتر می دانم كه برای یتیمان، مخصوصاَ فرزندان شهدا خرج گردد) البته مسئله ای همپیش حاج فلاح دارم نوشته ام كه مقداری از پول هایم حدود 6 هزار تومان را برای آن مسئله خرج كنید.( برای برادر و خواهرانم در عروسی شان از جانب من چشم روشنی بخرید).
14 - انشاءالله كه به كسی بدهكاری ندارم، اگر هم داشته باشم از 50 تومان كمتر است اگر كسی طلب كرد به او بدهید. از یكی از دوستانم 4000 تومان طلب دارم.
15-انشاءالله كه روزه قضا ندارم و نماز قضا هم شاید دو هفته داشته باشم كه خودم سعی می كنم، كه بخوانم.
16- بعضی از كتابهایم متعلق به بچه هاست كه هر كدام طلب كردند سریعاَ بدهید و از جانب من معذرت خواهی كنید كه خودم نتوانستم به آنها بازگردانم.
17- از برگه ها و مداركی كه مربوط به بسیج پیش من باقی مانده بوده است، به برادر حمید یاسعید فیض الهی یا دكتر ناصر افضلی بدهید. ( سعی شود به آقای افضلی بدهید)
18- دوست دارم كه مسجد جامع ختم بگیرید و اگر حاج منصور كوچك محسنی بود راجع به مسائل روز و جنگ سخنرانی كنید و آقای بنایی قرآن بخواند و تكه هایی از وصیت نامه من بوسیله آقای افضلی خوانده شود.
19- از پدر و مادر عزیزم طلب حلالیت می كنم و از آنها می خواهم كه مرا ببخشند زیرا تندیبسیار كرده ام و انشاء الله كه خداوند به ایشان عمر پر بركت در سایه ولی عصر(عج) بدهد و همچنین از برادر و خواهرانم طلب عفو و بخشودگی و حلالیت دارم. انشاءالله در خط اسلام باشید و اسلام را حراست كنید و همیشه موفق و مؤید باشید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بكاه و بر عمر او بیفزا
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما منتظری نستوه محافظت بفرما
خلاصه زندگینامه شهید مفقودالاثر بهروز دلاور
شهید بهروز دلاور به سحرگاه اول شهریور ماه سال ۱۳۴۶ در روحانی ترین لحظات صبح و همزمان با ندای جانبخش اذان صبح دیده به جهان گشود. سپس دوران ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را با موفقیت به پایان رسانید و در تمام مقاطع تحصیلی شاگرد ممتاز بودند و از طرف مربیان و مسئولین مربوطه مورد تشویق قرار می گرفت. در سال دوم دبیرستان رشته تجربی برای اولین بار با توجه به كمی سن وی با شور و شوق بسیار و وصف ناپذیری به جبهه اعزام شد. البته تا قبل از آن از اعضای فعال بسیج محسوب شده و در دبیرستان مربوطه در انجمن اسلامی و اجرای برنامه دعای كمیل فعالیت می كرد. اولین عملیاتی كه وی شركت كرد والفجر۶ و خیبر بود كه منجر به آزادسازی خرمشهر گردید. پس از مراجعت فضای جبهه او را دگرگون كرد و دیگر رغبتی به ماندن در تهران را نشان نمیداد.
در سال چهارم دبیرستان با اینكه در فعالیتهای بسیج و برگزاری مراسم هفته جنگ و دهه فجر شركت می نمود ولی این مانع از پیشرفت وی در دروس نمی شد به همین دلیل پس از اخذ دیپلم در سال ۶۴ در كنكور سراسری در رشته زمین شناسی دانشگاه تهران پذیرفته شد. در این زمان نیز هنوز آن عشق و علاقه به جبهه در او وجود داشت. تا اینكه در ماه رمضان ۶۵ برای سومین بار به جبهه اعزام گردید و مدت ۲۵ روز از روزه های خود را به دلیل بودن در منطقه جنگی افطار نمود. پس از مراجعت از جبهه با اینكه امتحانات آخر ترم وی شروع شده بود و می بایست هر روز از منزل تا دانشگاه را كه راه نسبتاَ طولانی بود برود ولی با اینحال تمام ۲۵ روزه را پشت سر هم گرفت و وقتی با اعتراض ما روبرو می شد كه مایل بودیم روزه ها را یك در میان بگیرد در پاسخ می گفت كه می خواهم به جبهه بروم و دوست ندارم دینی بر گردنم باشد.
سرانجام در تاریخ ۱۲/۱۲/۱۳۶۵ در منطقه شلمچه پس از درگیری مستقیم با دشمن، شربت شهادت را نوشید و به دیدار یار شتافت.
همرزم او تعریف میکند در آخرین لحظات به دلیل شدت جراحت وارده از من خواست تا دیگر رزمندگانی که اوضاع بهتری دارند را به عقب برگردانند و او را در همان مکان رها سازند. به همین خاطر پیکر او تا بحال مفقود مانده است.
سهراب سپهری