پاسخ به:وصیتنامه شهدا
جمعه 25 اسفند 1396 6:33 AM
وصیتنامه شهید گروهبان یكم هادی رمضانی
و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبتة قالوا انا لله و انا الیه راجعون مژده ده و شكیبایان را و آنانكه چون رسید ایشان را مصیبتی گویند: به درستیكه ما از برای خدائیم و بدرستیكه بازگشت كنندگانیم.
به نام الله و پاسدار حرمت خون شهیدان و در هم شكننده كافرین. آن خدائی كه بنده كوچك را از خاك بوجود آورد و هم اكنون نیز به خاك می سپارد.
سخنم را آغاز می كنم و وصیتم را می نویس. پروردگارا شهادت می دهم كه عالم برزخ و قیامت و بهشت و جهنمی وجود دارد و این عالم عالمی زود گذر است. پروردگارا من تنها از تو یاری و مدد می جویم و از تو جداً می خواهم كه مرا در انجام وظایف شرعی و اسلامی خودم یاری رسانی. پروردگارا از تو جداً می خواهم كه مرا در رده سربازان واقعی امام عصر(عج) قرار دهی.
ادعونی استجب لكم زیرا خودت گفته ای بخوانید مرا تا اجابت كنم شما را.
حضور محترم حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریفه) و نائب بر حقش امام خمینی و ملت شهید پرور ایران و خانواده شهیدان و خانواده ام (سلام مخلصانه عرض می كنم)
پدر و مادر و خواهران و برادران ارجمندم، من نمی دانم چطور و با چه زبانی با شما اندكی به راز بنشینم شاید از طریق نامه بتوانم با شما حرف بزنم ولی در هر حال خدای را سپاس بیكران كه درِ رحمت را بر من گشود و جراتم داد كه تا از مرگ نهراسم. تاكنون من مرده بودم و در این لحظه پایان، آغاز جهاد و شهادت است كه احساس می كنم زنده ام و زندگی و راه غرور آفرین را در پیش روی خود می بینم.
پدر و مادر جان این فرزند عزیز و دلبند شما قصد دارد به جبهه حق علیه باطل برود به دلیل اینكه حیات راستین را در عزم و سفر به این جبهه كه برای خود تنها راه نجات از این دنیا فانی می دانم و این راه است كه مرا به آن وعده های حق تعالی كه همان جاودانگی و بندگی محض خداوند تبارك و تعالی است می رساند و این راه خواسته ام بود كه رسیدم و امیدوارم كه از من راضی باشید.
پدر و مادر گرامی می دانم كه از فرزند گذشتن مشكل است ولی باید فكر بكنید و ببینید كه فرزندتان را در چه راهی از دست داده اید آیا جز این است كه اگر شهادت نصیب من شد زندگی اصلی و جاودانی را آغاز كرده ام.
پدر گرامی می دانی كه مرگ حق است و كسی را گریزی از آن نیست و راهی است كه باید رفت پس چه بهتر این كشته شدن شهادت در راه خدا باشد پس از شما می خواهم كه از شهید شدنم ناراحتی و شیون نكنید البته می دانم تا حدی ناراحتی دارد ولی در نهایت خدا را شكر كنید و بدانید كه كارهای خدا از روی مصلحت می باشد بدانید كه اگر در فقدان من كنترل خودتان را از دست بدهید و خدای ناكرده ناشكری كنید پس در توكلتان بخدای شك كرده اید. به خدای توكل كنید و راضی به رضای او باشید و باز هم برادران و خواهران عزیزم هم اكنون كه عازم جبهه هستم و می روم كه انتقام خون ائمه اطهار و خون شهدای صدر اسلام و شهدای این انقلاب را كه رهبری آن به عهده آن پیر بزرگوار آن كوی استوار آن خمینی بت شكن است بگیرم و به باطل ثابت كنم كه در مقابل حق و حقیقت كوچكترین قدرتی در وجود پلید خود ندارد می روم كه به كاروان آن شهیدان بزرگوار آن بزرگ مردان راستین اسلام آن بندگان صالحی كه جان ناقابل خود را با خون خود به خداوند تبارک تعالی تقدیم نمودند بپیوندم. می روم كه در آن بهشت رضوان همان بهشتی كه در قرآن كریم آن كتاب آسمانی كه برای هدایت بشر آمده است و در آن وعده داده است روزی بخورم.
برادران و خواهران عزیزم و پدر و مادر گرامی شماها از رفتن من غمگین نباشید و شما برادران چون حسین وار و شما خواهران چون زینب وار و شما پدر گرامی چون علی وار و شما مادر گرامی جانم به فدایت ای مادر عزیزم بهتر از جانم بدان كه احساساتت را درك می كنم و می دانم كه مرا به حد كمال رسانیده ای و چه شبها سر بالین نگذاشتی و دمی آسوده صرف نكرده ای می دانم كه چه خون دلها در پای من خورده ای و چه سختیها در راه من دیده ای و اكنون كه به این حدم رسانیده ای آرزو خوشبختی و دامادی مرا در سر می پرورانی ولی مادر جان كه نام ترا در اعماق قلبم می نوشتم بدان كه مسئله اسلام بالاتر از این حرفها است كه میان پدر و فرزندی و مادر فرزندی می باشد مسائل اسلام بالاتر از هر مسائلی حتی مسائل خانوادگی است و از شما مادر و پدر جان خواهش می كنم كه بعد از شهادت من زیاد داد و فغان سر ندهید و نگذارید راهی را كه فرزندتان رفته است بدون رهرو بماند و در فقدان من بی تابی نكنید و چون فاطمه(ع) و از آن كوه عظیم شجاعت، بردبار بوده باشید و شما نیز حقیقت را ببینید و از رفتن من شاد باشید من به این حقیقت كه كوشش انبیاء بر آن بود رسیده ام كه همه چیز از آن خدا است و همه چیز به سوی اوست.«به امید آن ثانیه ای كه مرگ سرخ كه سرچشمه ای از محراب علی و شمشیر حسین(ع) است در آغوش بگیریم» در پایان وصیتم سخنی با بچه های پیر بازار داشتم دوستان عزیز، شما از من بدیها دیده اید و ناراحتیها كشیده اید ولی بالعكس حقیر از شما جز خوبی چیزی ندیده ام پس مرا ببخشید و حلالم كنید. سخنی هم با بچه های شهر و شهرستان داشتم آن بچه های كه هنوز هم پرده سیاه از چشمهای خودشان كنار نزدند تا كمی به فكر شهداء باشند در صورتی كه برادری توسط گلوله دشمن سر از تنش جدا می شود و برادری كه در اثر برخورد با مین تكه تكه می شود و دیگری كه تیربارهای سنگین دشمن قلبش را سوراخ سوراخ می كند مگر این عزیزان پدر و مادر ندارند مگر اینها همسر ندارند طفل خردسال این عزیزان چگونه دوری پدر را تحمل كند مگر این جوانها همانند شما آرزو ندارند ولی شماها در شهر و شهرستانها دنبال شهوت رانی و عشق بازی هستید كمی تامل كنید غفلت بس است این پرده تاریك را از چهره ماتم زده تان بردارید تا بشاش و سرافراز باشید ای سروران من امام حسین(ع) از ما انتظار دارد كه از دست آوردهای قیام كربلا حفظ و حراست كنیم ای جوانان عزیز علی اکبر و قاسم شهید از ما انتظار دارد لبیك گویان بشتابیم.و ای برادران محصل كه در سنگر علم و ایمان در ستیز با جهل و كفر هستید به رزمتان ادامه دهید.در پایان وصیتم، به رهبرم بگوئید كه من درس قرآن و جهاد شهادت را در مكتب اسلام آموختم و به آموزگار آموزگارانم بگوئید كه من اینگونه در كلاس درس انقلاب حاضر و ناظر بودم و به همكلاسهایم بگویید من تكلیفم را تا آخرین لحظات حساس نیز نوشتم البته نه با قلم بر كاغذ بلكه با خون بر خاكم به پدر و مادر و برادران و خواهرانم و تمام آشنایان من بگوئید كه من كارنامه قبولی را با امضاء خون گرفتم و به دیار عاشقان كربلای حسین(ع) پیوسته ام.من كه در راه حق جان را فدا كرده ام شهیدم من كه میهن را از اهریمن جدا كرده ام شهیدم ...
برادر كوچكتان - هادی رمضانی
گروهبان یكم تكاور شهید هادی رمضانی به سال 1343 در روستای شمسه بیجار دیده به جهان گشود. دوره ابتدایی را در دبستان اسلام پیربازار و دوره راهنمایی تحصیلی را در مدرسه محمدعلی پیربازار سپری كرد و بعد از پایان دوره راهنمایی چند سال به كاركشاورزی پرداخت و بعد از آن در سال 1361 در ارتش جمهوری اسلامی ایران استخدام شد و مراحل آموزشی را در پادگانهای تهران به پایان رساند و بعد از مراحل آموزش به كردستان منتقل گردید و سرانجام در بیستم خرداد سال 64 در "بانه" به شهادت رسید و پیكر پاكش را در گلستان شهدای مسجد جامع پیربازار به خاك سپردند.شهید رمضانی اخلاقی نیكو داشت با تمامی اهل خانواده با روی گشاده سخن میگفت وبا همه خوش رفتاری میكرد هیچ وقت خشمگین نمیشد زیرا معتقد بود كه خشم در انسانعصیان به ذات مقدس پروردگار است دوستانش را دعوت به خوشاخلاقی مینمود و میگفت:اگر انسان خوشاخلاق و خوش سیرت باشد مردم او را دوست خواهند داشت. خانواده خود رادر همه حال به توكل به خدا فرا میخواند و میگفت: این دنیا زودگذر است دنیای ما آخرتماست خوشا به حال آن كس كه عملی نیكو و شرافتمندانه داشته باشد.
سهراب سپهری