0

روایتی تلخ (من بابا ندارم که ازم حمایت کنه)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:روایتی تلخ (من بابا ندارم که ازم حمایت کنه)
جمعه 27 بهمن 1396  11:46 AM

دیروز تو دادگاه نیکبخت اصفهان بودم...یه لحظه دیدم یه خانمی داره جیق میزنه...رفتم جلو ببینم چه خبره..دیدم دو تا زن مامور یک زنی را گرفتن به زور دارن میبرن...بعد از چند دقیقه که سوال کردم چی شده ..گفتن اون کارمند دادگستری(کارمند خانم با قیافه حق به جانب)زنگ زده به مامورا بیایید دست بند بزنید به دستای این زن و ببریدش

خوب حالا مگه چی شده بود(جرمش چی بوده)

هیچی این زن دربدر فلک زده  فقط اومده از این کارمند خانم سوال کرده ترا خدا یکی جواب درست و حسابی به من بده..خسته شدم از بس اومدم و رفتم...من باید کجا برم منو راهنمایی کنید...اون کارمند هم به شال و قباش بر خورده که چرا این حرفو زدید...

حالا با این حساب که کارمند زن دستگاه قضا هم حکمش به اندازه یک قاضی هستش...پس

 

تو خود حدیث مفصل بخوان زین مجمل...

تشکرات از این پست
iustminers Tachberdee nezarat_ravabet emamedavazdah hermes65 ravabet_rasekhoon
دسترسی سریع به انجمن ها