گزارش یک پایکوبی تلخ
سه شنبه 5 دی 1396 11:04 AM
زمانی که از سنت حسنه سخن به میان می آید، به صورت ناخودآگاه ذهن را به سوی ازدواج و تشکیل خانواده می کشاند. سنتی که دو جوان غریبه را با یک تعهد به سرمایه های بی بدیل یکدیگر در زندگی تبدیل می کند. سنتی که یادآور قدم زدن ها روی برگ های پاییزی، پچ پچ های درگوشی، نگاه های یواشکی به دور از چشم فرزندان و هزاران خاطره و قاب عکسی است که شهد شیرینی آن تا سالها بعد از زندگی مشترک مزه آن فراموش نمی شود.
دیوار زندگی پر از خاطره های ثبت شده است. گاهی خاطره شب های با هم بودن و گاهی خاطره شب هایی که بر سر موضوعی با یکدیگر بحث و جدلی داشته اند. انسان ها تفاوت های زیادی با هم دارند حتی کسانی که زیر یک سقف، به عنوان زن و شوهر کنار هم زندگی می کنند. زمانی همسران قادر به کنترل اختلاف سلیقه هاو نگرش های خود نیستند و فکر می کنند چون با هم هیچ وجه اشتراکی ندارند پس هم برای دامه زندگی ندارند.
اما از نظر روانشناسان، زوجهایی که زندگی زناشویی موفقی دارند به هیچوجه خصوصیات و وجهمشترک زیادی با یکدیگر ندارند و حتی سلایق و عقایشان در تناقض با یکدیگر است اما آن چیزی که ارتباطهای موفق را از ناموفق جدا میکند، نحوه برخورد همسران با اختلافها و ویژگیهای متفاوت همسرانشان است. همسران موفق به خوبی میدانند که شریک آنها نمونه کپیبرداری شده آنها نیست و نباید مثل آینه برای آنها باشند بلکه لازمه یک ازدواج با دوام، احترام گذاشتن به تفاوتهای طرفین و رشد کردن در میان این دنیای متفاوت است.
از جدل های ناتمام بر سر مسائل مختلف زندگی که بگذریم، گاهی آدم ها همان کسانی نیستند که در اول خود را معرفی کرده بودند و گاهی هم در این مسیر زندگی آن فرد اولیه باقی نمی مانند. زن یا شوهری معتاد، بیکار، بزهکار و نااهل و فردی با مشکلات روانی و ... هر کدام به تنهایی می توانند بن بستی باشند برای خاتمه دادن به یک زندگی مشترک باشد.
در طلاق، دوران خوشی وجود ندارد و باید گفت که ماهیت طلاق، تلخ است و با زجر و بدبختی و مشکلات بسیاری همراه است که این مشکلات هر دو طرف را دچار آسیب می کند.
از این رو، نمی توان گفت که همسران تحت هر شرایطی باید زندگی را ادامه بدهند بلکه در مواقعی که همه راهها برای حفظ خانواده رفته شده اما امکان پذیر نبوده است، افراد مجبور به جدایی می شوند. گرچه طلاق بار منفی زیادی دارد اما در مواقعی شاید بهتر از ادامه زندگی باشد. چرا که فرد با طلاق و جدایی، زندگی سالم و فرصت های زندگی سالم را به خود و فرزندانش می تواند هدیه بدهد. برخی از روانشناسان طلاق را ادامه زندگی بهتر می دانند. چرا که اگر ازدواج خوب باعث سلامت جسمی و روانی افراد می شود و در مقابل ازدواج بد هم می تواند اثر مخربی بر سلامت جسمی و روانی افراد بگذارد.
اما آنچه اکنون مهم به شمار می رود، اینکه زوجین بعد از طلاق بتوانند با آن به عنوان یک قضیه تلخ کنترل شده رفتار کنند. حادثه ای که همه رشته های شیرین زندگی را از هم پاره کرده است اما دلخوشی های اوایل زندگی باید مانعی باشد تا با کارد به جان همدیگر نیفتند. دکتر آزاد ارمکی جامعه شناس می گوید: در طلاق، دوران خوشی وجود ندارد و باید گفت که ماهیت طلاق، تلخ است و با زجر و بدبختی و مشکلات بسیاری همراه است که این مشکلات هر دو طرف را دچار آسیب می کند.
هزاران خاطره شیرین و زیبایی که تا کنون با هم داشتند را باید فراموش کنند. گرچه هیچ وقت فراموش نمی شود بلکه در گوشه ای دل و ذهن در صندوقچه ای گذاشته می شود. آنقدر هجوم لحظات کنار هم بودن بر فرد غلبه می کند که بعد از طلاق باید تا مدت ها با خود کلنجار برود و این شرایط را بپذیرد. زوجینی که از همدیگر جدا می شوند باید عقل خود را بر احساس شان حاکم کنند و بپذیرند که برای ادامه یک زندگی بهتر از هم جدا شده اند. این زمان می برد تا بتوانند جای خالی همدیگر را با وجود اختلاف ها و مشکلات و بدی ها تحمل کنند. بعد از مدتها از این واقعه تلخ در زندگی خود، با درس از گذشته سعی در ساختن زندگی بهتری می کنند.
بر طبل داغدارانه بکوب
اما امروزه شاهد آن هستیم که افراد به جای پذیرش کارهای خود سعی می کنند برای فرار از آن جشن هایی را تحت عنوان جشن رهایی برگزار کنند. این فرهنگ قبیح طوری رشد یافته که افراد به جای گرفتن مهریه از زوج خود درخواست برگزاری جشن طلاق می کنند و تا به همه خویشان و دوستان نشان دهند که "ما در صلح و صمیمیت و بدون هیچ مشکلی از همدیگر جدا شدیم". یکی از دخترانی که پس از طلاق از همسر خود درخواست برگزای جشن طلاق داشته است درباره انگیزه کارش می گوید: اگر اقوام و آشنایان ببینند که من و مجید در احترام کامل از هم جدا می شویم دیگر پشت سر من و او حرف نمی زنند و بد نگاهمان نمی کنند. من بارها شنیده ام که تا یک زوج از هم جدا می شوند حرف زندگی شان می شود نقل محافل دیگران؛ که دیدی همسرش ولش کرد و رفت؟ آره شنیدم شوهرش زن دیگری داشته، صورتش کبود بود و دستش را شوهرش شکسته بود و ... خب شما به من حق نمی دهید که دلم بخواهد یک مراسمی بگیرم و به همه ثابت کنم که نه شوهرم ترکم کرده و نه زن دیگری گرفته و نه کتکم زده و صورتم هم کبود نیست بلکه با هم برای جدایی توافق کرده ایم.
گرفتن جشن عروسی و بعد از مدتی جشن طلاق و اگر دوباره فرد خواست رجوع کند هزاران حرف بیشتر از سوی اقوام را در پی خواهد داشت.
اما این آزاد پنداری و بر طبل شادمانه کوبیدن برای آن است که آنها به راحتی نمی توانند این اتفاق را در زندگی خود بپذیرند و برای ساختن یک زندگی جدید از آن عبرت بگیرند. روانشناسان آمریکایی اعتقاد دارند جشن های رهایی و طلاق از سوی زوجین، زهر جدایی و تلخی اش را می گیرد و تحمل رنج زندگی پس از طلاق را می کاهد. یا خانواده هایی که فکر می کننداگر چنین مراسم هایی برای دختر یا پسر جدا شده خود بگیرند به تقویت اعتماد به نفس و کاهش غم و غصه آنها کمک می کنند. اما گویا به این نکته توجه نکرده اند که وقتی فرد از جشن به خانه برگردد تازه آوار خاطره ها و گفته و نگفته هایی که از روز اول آشنایی تا لحظه خداحافظی با هم داشتند بر سر او خراب می شود و حالا او مانده و جشنی که برای انتقام از دل خود گرفته و جای خالی کسی که روزی فکر می کرد دیوانه وار او را می خواهد و تنها در کنار او خوشبخت می شود.
تقلید های عامیانه
طلاق هم مانند دیگر پدیده هایی زندگی است که نیاز به کنترل های دورنی و شخصی دارد. اینکه برای فرد جا بیفتد که اگر طرف مقابل او صفر تا صد بد بوده و ویژگی مثبتی نداشت یک روز در نقش همسرش بوده و اکنون مسیر آنها به دلایل مختلفی از هم جدا شده است، پس نیازی به این همه خشونت علیه هم نیست.
سیعد مفیدفرجامعه شناس در خصوص رواج شدن این قضیه می گوید: این به خاطر نقش آن آدمهای مهم است آن هم نه به خاطر پول و این که برایش بودجه در نظر گرفته اند یا امکانات در نظر گرفته اند. به خاطر نقش انسانی، اخلاقی و پیامبرگونه ای است که آدم های مهم به عهده می گیرند تا بتوانند نقش داشته باشند در جامعه شان. متاسفانه در جامعه ای که عوام زدگی وجود داشته باشد و آدم های مهم عملا از جامعه دور شده باشند یا بی خاصیت شده باشند یا مورد تهدید قرار گرفته باشند عوام زدگی آدم ها را می کشاند به سمت بدترین و افراطی ترین شکل رفتارها. بنابراین موجی از گرایش به سمت جنبه های خاصی که متناسب با جامعه ما نیست به وجود می آید. و اکنون ما شاهد عوام زدگی همسرانی هستیم که نه به خواست دل خود بلکه به خواست دل مردم دست به چنین رفتارهایی می زنند.
طلاق هم مانند دیگر پدیده هایی زندگی است که نیاز به کنترل های دورنی و شخصی دارد. اینکه برای فرد جا بیفتد که اگر طرف مقابل او صفر تا صد بد بوده و ویژگی مثبتی نداشت یک روز در نقش همسرش بوده و اکنون مسیر آنها به دلایل مختلفی از هم جدا شده است پس نیازی نیست که او را قاتل همه زندگی خود بداند. اینکه فرد بتواند بروز و ظهور احساسات خود نسبت به همسر سابقش را به بهترین شکل مدیریت کند و او را برای همیشه به دست فراموشی بسپارد. زمانی که این هیجانات و تصمیمات لحظه ای به درستی مدیریت نشود، یعنی هیچ جای برگشتی برای همسر سابق باقی نخواهد ماند.