پاسخ به:گنجواره ی ناب ترین اشعار ایرانی
شنبه 25 آذر 1396 11:41 PM
ز بس زخم زبان خوردم دهان از گفتگو بستم
در دل را ز نومیدی به روی آرزو بستم
صراحی وار از چشمم دمادم اشک خون ریزد
چو راه گریه ی خونین خود را در گلو بستم
به عهد سست او از دست دادم زندگانی را
سزای خویشتن دیدم که پیوندی به مو بستم
نهان کردم به خلوتگاه دل گنج غم او را
بر این ویرانه ی خاموش راه جستجو بستم
ز بس با نامرادی خو گرفتم من به روی دل
در امید را با دست خویش از چارسو بستم
به امیدی که اندازد نظر بر جان بیمارم
نگاه دردمند خویش را در چشم او بستم
چو پایم را برید از کوی خود دست از جهان شستم
چو نامم را به خواری برد چشم از آبرو بستم
وفاداری همینم بس که با نومیدی از عشقش
وفا را صرف او کردم امیدم را به او بستم
ابولحسن وزیری