پاسخ به:فال یلدایی
جمعه 1 دی 1396 2:10 PM
غزل شمارهٔ ۸۱
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل
ای بسا در که به نوک مژهات باید سفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری میآشفت
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
رنجیدگی خاطر یار از تو به خاطر تندی سخن و نیشداری زبان توست. اگر خواهان محبت هستی زبانت را نرم کن و با مهربانی او را به خود جلب نما. اگر امید کامیابی داری باید تواضع بیشتری کنی. در غیر اینصورت فرصتی که به تو روی کرده از دست خواهد رفت و بدان که صبر و بردباری کلید حل مشکلات است.