قصه نادر و برفا
سه شنبه 9 آبان 1396 2:51 PM
در سالهاي اخير ميبينيم برخي از فيلمها ناخواسته يا خودخواسته شبيه هم ميشوند، در واقع از فيلمهاي ديگر گرتهبرداري ميكنند و اصلا بكر نيستند. من فكر ميكنم فيلمسازان ما اهميتي به مطالعه نميدهند و سرانه كتاب خواندن در ميان سينماگران ايران پايين است؛ حتي فيلم هم كم ميبينند! تعدادي از فيلمهاي تجاريمان كه كپيبرداري از روي فيلمهاي خارجي است و كار چندان خوشايندي هم نيست. اساسا اقتباس از فيلمهاي خارجي كار درستي نيست چون ما امكانات آنها را نداريم و اين باعث ميشود كارهاي الكني به مخاطب ارايه شود. از طرفي فيلمسازان ما از آثار ادبي نويسندگان دنيا استفاده نميكنند چون تصور ميكنند ايرانيزه كردن اين آثار مشكل است؛ اين درحالي است كه آنها ميتوانند از آثار نويسندگان ايراني بهره ببرند. شايعاتي هم وجود دارد كه نويسندگان ايراني حق كپيرايت آثارشان را به سختي به فيلمسازان ميدهند.
من به سينماي فرهنگساز اعتقاد دارم. شايد اين حرفم همكارانم را آزرده كند اما اشكالي ندارد. متاسفانه بالغ بر ٩٠ درصد همكارانم مخاطب را دستكم ميگيرند و معتقدند بيننده سواد و بينش كافي را براي درك فيلم ندارد. وقتي ما خودمان بيننده را كم دانش تصور كنيم، قطعا نميتوانيم خوراك فرهنگياي كه مخاطب به آن نيازمند است، به او بدهيم در نتيجه سطح فيلمها نزول پيدا ميكند تا براي مخاطب قابل درك باشد. همين مساله هم باعث ميشود بيننده به سمت فيلمهاي خارجي گرايش پيدا كند. اتفاقا ما با مخاطبان بسيار فرهيختهاي روبهروييم كه از فيلمسازانمان به مراتب بيشتر ميفهمند و عمدتا طبقه متوسط جامعهمان را تشكيل ميدهند. طبقه متوسط جامعه هزينه بيشتري براي محصولات فرهنگي ميكند و دانش بيشتري هم دارد. آنها به جاي اينكه به تماشاي فيلمهاي بيكيفيت بنشينند، مخاطب تئاتر ميشوند چون تئاتر بالاتر از سطح دانششان حركت ميكند. با همه اينها متاسفم از اينكه در سينماي ايران معدود فيلمسازاني داريم كه فرهنگسازي ميكنند.
زمانی که برای بار اول فیلمنامه این فیلم را خواندم به خاطر سابقه دوستی و همکاری چند ساله ای که با کاوه صباغ زاده داشتم به او گفتم این چه فیلمنامه ای است که نوشتی و قبول نکردم در فیلم بازی کنم. اما با هم صحبت کردیم و من متقاعد شدم. لبته همان ابتدا به کاوه گفتم که این فیلم یا یک شاهکار سینمایی می شود یا فیلمی می شود که خودمان هم نمی توانیم به تماشایش بنشینیم.من یک بازیگرم و خوشحال می شوم شانس بازی در نقش های متفاوت را داشته باشم. این نقش با بسیاری از نقش های قبلی که من بازی کردم تفاوت دارد و از این بابت خوشحالم چون با این انتخاب وارد یک چالش جدید شدم و از کاوه صباغ زاده بابت اعتمادی که به من کرد تشکر می کنم.
فیلم ایتالیا ایتالیا از اساس درباره سوءظن هایی که ممکن است در زندگی مشترک بوجود آید و تردیدها جریان طبیعی زندگی را دچار نخوت می کند.«احساس محرومیت» در ایتالیا ایتالیا تم باطنی فیلم است،«نادر» و«برفا» در احساسی که محرومیت را روح و جان تجلی می کند قرار می گیرند و زندگی ای که با عشق شروع کرده اند به ارضاء نشدن خواسته ها و انتظاراتشان می انجامد. آن ها در محرومیتی نافرجام قرار می گیرند که در اثر عوامل بیرونی همچون فوت فرزند و شکست شغلی ایجاد شده و با عامل درونی خیانت پنداری و عدم درک روحی طرفین ممتزج شده است.حال این زوج نویسنده و هنرمند در اثر فوت فرزند،احساس خلایی دارند که حتی روابط جنسی آنها را هم تحت تاثیر قرار داده و حتی موفقیت های نسبی نادر فرصتی را برای ارضای احتیاجات روانی همسر و محبت کردن به او باقی نمی گذارد.
«ایتالیا ایتالیا» کاوه صباغ زاده نتیجه بی توجهی ها ومحرومیت از علاقه ای است که نیاز روانی و اولیه هر انسانی تلقی می شود.زوجی که نیازمند آنند که دوست داشته شوند و متقابلاً مورد محبت و علاقه هم قرار گیرند ، اما فشار زندگی یک طرف موازنه را به هم می ریزد و امنیت عاطفی و روانی را متزلزل می کند.در فیلم ایتالیا ایتالیا محرومیت نسبی باعث می شود زوجین حتی در زندگی که مملو از زرق و برق است برای دستیابی به اهداف و خواسته هایشان مانعی احساس کنند و نتیجه طبیعی و زیستی این وضع ، آسیب رساندن به خویش است ، آسیبی که حتی به خود زنی هم منجر می شود.چرا که میان انتظارات (خواسته ها) و توانایی ها (داشته ها) اختلال وجود دارد.
«برفا»در محرومیت برونزا فرمان زندگی را از دست می دهد ،او به دلیل برخی اقدامات و تصمیمات از عامل خارجی که به ساخت فیلمش خلل وارد می کند،در برزخی قرار می گیرد. که خود را از دسترسی و بهره مندی از برخی منابع و مواهب که دیگران دارند و او ندارد عاجز می داند. آن سو قبل خود را در موقعیتی که بر گرفته ازمحرومیت درونزا است متصور می کند تا جایی که فوت نوزادش احساس سرزندگی را از او می گیرد و از دلسوزی و همذات پندای متنفر می شود با این حال فیلم نخست فیلمساز به طرح مشکلات در فرمی نو اشاره دارد، ایمایی که در سطح می ماند و به واکاوی هیچ نقبی نمی زند.
ایتالیا ایتالیا، طنز فانتزی است که نیمه ی اول آن بالیوود و نیمه دوم آن با رئالیسم سیاه ترکیب شده بود. خوش باشی، دردِ بی دردی و حضور در یک خلسه فانتزی از ویژگی های نیمه ی اول ایتالیا ایتالیاست که مشابهت فراوانی با سلام بمبیی دارد منتهی با این تفاوت که کارگردان توانسته با بهره گیری از عناصر فرهنگی ایتالیا و نوستالژی هایش فیلم خوش آب و رنگی از آب در آورد. نوستالژی هایی که البته برای جامعه ایرانی تا حدی غریب ولی جذاب است. اما در ابتدای نیمه ی دوم فیلم می توانستیم به صورت باورپذیر سرمای زندگی جامعه مدرن ایرانی را در میانه ازدواج ببینیم. کشوری که آغاز ازدواج هایش فیلم هندیست و میانه (و شاید انتهای زودرس) آن تبدیل به ژانر نوآر می شود. درست در جایی که فیلم می توانست یک راه جدیدی را در ترکیب کمدی و درام رقم بزند و با زبان شیرین تلخی واقعیت را به مخاطب بچشاند، نشان داد که از همه ی عناصر برای سرگرم کردن مخاطب استفاده کرده و با افتادن در ورطه ی لودگی و به جریان انداختن کنایه های جنسی از مد افتاده تلاش می کند تا مخاطب از صندلی جدا نشود. از سویی در این فیلم شاهد به کار بردن اسامی و اصطلاحاتی هستیم که صرفا مخاطب خاص متوجه آن خواهد شد. و از سوی دیگر موضوعات و مطالبی در فیلم مطرح می شود که پرواضح است ربطی به ساختار فیلم نداشته و کارگردان تلاش نموده تا برخی از حرف های شخصی خود را درآن بگنجاند.
منابع: اعتماد،ایسنا،وطن امروز،جامعه سینما،سلام سینما