عقيده به موعود در ميان يهوديان معاصر
یک شنبه 7 آبان 1396 10:38 AM
عقيده به منجي و موعود که در متن دين يهود آمده است در ميان رهبران عصر حاضر اين دين نيز وجود دارد.
سخن مهندس آوايي نمايندة انجمن کليميان ايران در اين مورد درخور توجه است:
در اصول سيزده گانه ايمان يهود، بعد از توحيد، نبوت حضرت موسي(عليه السلام)، کتاب تورات، رستاخيز و پاداش و مجازات نهايي عالم و... در بند دوازدهم جملهاي مختص ماشيح آمده، به اين مضمون که «من با ايمان کامل اعتقاد دارم به آمدن و ظهور ماشيح و هر چند که او تأخير کند، با اين حال، هر روز منتظر ظهور او خواهم بود.»
اين جمله، جايگاه تفکر منجي در آيين يهود را نشان مي دهد که جزء اصول ايماني است؛ علاوه بر اين، در نمازهاي سه گانه يهوديان که هر روز در سه نوبت صبح، عصر و شب ادا مي شود و داراي بيش از 18 بند هست، يکي از اين دعاها نيز مختص درخواست تسريع ظهور ماشيح است و يک فرد يهودي، هم در اصول ايمان و هم در نمازهاي خود، مرتباً با اين قضيه اعتقادي درگير است.
ايده ماشيح طبق عقيدة برخي مفسران تورات از همان زمان آفرينش جهان در آيات تورات آمده است. در تاريخ يهود، به طور مشخص، اولين کسي که صحبت از نجات يهود و موعود به ميان مي آورد حضرت يعقوب(عليه السلام) است که در اولين جلد از کتابهاي تورات آمده است. حضرت يعقوب(عليه السلام) در روزهاي پايان عمرش هنگامي که دوازده فرزندش (اصحاب بني اسرائيل) دور او جمع شده بودند مي-فرمايد: «ترکه (تازيانه) تاديب الهي از نسل يهود و بنياسرائيل در نخواهد شد تا زماني که آن منجي ظهور کند و تمام ملت جهان از او پيروي کنند.»
بعد از يعقوب، طرح ايده ماشيح و منجي موعود، به صورت مقطعي در تاريخ يهود ديده ميشده و به مرور تبديل به ايده آخرالزماني شد که البته اين به معناي پايان جهان نيست، بلکه شروع مقطع جديدي از حکومت جهاني و روش زندگي انسانهاست. زماني که بني اسرائيل در مصر بودند در پايان دوران حکومت صدراعظمي حضرت يوسف(عليه السلام) که بعد از آن بردگي بني اسرائيل شروع مي شود، باز هم حضرت يوسف(عليه السلام) طبق روايات يهود، جملات رمزي را به نسل هاي بعدي خود سپرده بود که سينه به سينه بين نسلهاي بني اسرائيل ميگشت که کسي خواهد آمد و ما را از اين فلاکت و بردگي نجات خواهد داد.
مي گويند اولين ماشيح يا موعود يهود، حضرت موسي(عليه السلام) بود که آمد و اين قوم را نجات داد؛ وقتي بني اسرائيل به رهبري حضرت موسي(عليه السلام) از بند فرعون مصر آزاد شدند و به سرزمين مقدس بنياسرائيل رفتند. در طول بيش از هزار سال اقامت آنها در آن سرزمين، ظلم و جور به حد نهايت ميرسيد. طبق هدايت هاي انبياي يهود، اين قوم عقيده داشتند که منجي خواهد آمد و شمشيرها و نيزه-ها را به گاو آهن و ابزار کشاورزي تبديل خواهد کرد و جنگ و ظلم را از بين خواهد برد.
بعد از ويراني معبد دوم بيت المقدس و پراکندگي يهوديان در دو هزار سال پيش، اين اعتقاد از حالت مقطعي خود به يک حالت آرماني تبديل شد؛ به اين معنا که روزي آن منجي خواهد آمد و مناصب و عادات يهودي را بازگردانده و جهان را که از ظلم و جور پُر شده، به دوران مورد نظر انبياي يهود باز مي-گرداند.
در مورد شخصيت ماشيح در تلمود و گفتار علماي يهود، زياد بحث شده و عقيده کلي بر اين است که ماشيح شخصي عادي و انساني مانند ساير انسان ها است و در هر دوره اي به دنيا مي آيد؛ يعني در هر دوره، فردي در جامعه وجود دارد که مستعد ايفاي نقش ماشيح و منجي است. او بسيار عالم و از معارف زمان خود بهرهمند است و تمام خصوصيات مورد نظر را داراست و اگر آن دوران شايستگي داشته باشد و خداوند هم مايل باشد، او اين نقش را به عهده مي گيرد، وگرنه در زمان ديگري، فرد ديگري که شرايط در او جمع است آماده ايفاي اين نقش خواهد بود.
در طول تاريخ يهود، بسياري از علما يا صالحان بودند که بعضاً رهبري جامعه را به عهده داشتند که و بعد از مرگ آنها، اکثريت مردم يا علما با تأسف مي گفتند: اگر شرايط مهيا مي شد اين فرد حتماً ماشيح ما مي بود. (البته کساني هم بودند که از اين اعتقاد سوء استفاده کردند و به عنوان منجي هاي دروغين در تاريخ يهود ظهور کردند.)
در مورد زمان ظهور نيز عقايد بسياري وجود دارد؛ جمعي از يهوديان با تعيين زمان، وعدة ظهور دادند، اما عدم تحقق اين وعدهها موجب سرخوردگي و بحران در جامعه شد و بعد از آن، علماي يهود تعيين زمان ظهور را منع کردند. اما آنچه از آيات انبياي يهود در کتاب مقدس برميآيد، آيه معروفي است که خداوند ميفرمايد: «زمان ظهور او را در زمان خودش تسريع خواهم کرد.» که جمله اي تناقض نماست که هم زمان دارد و هم خداوند آن را تسريع ميکند. در تفسير اين آيه گفتهاند: «به هر حال خداوند زمان مشخصي را براي ظهور ماشيح در نظر دارد که قطعاً خواهد آمد، اما همچنان انسان ها دخيل هستند. در اينکه اگر شرايط را زودتر مهيا کنند، خداوند ظهور منجي را تسريع مي کند.»
در مورد نشانه هاي دوران مسيحايي هم اقوال مختلف ذکر شده و گروهي از علما و متفکران يهود، چه در تلمود و چه بعد از آن، نشانه هاي بسيار آرماني و دور از دسترس انسان را ذکر کرده اند؛ مثل اين عبارت: در آن دوران ديگر گناهي نخواهد بود. بنابراين توبه هم معنا نخواهد داشت و انسان از تلاش مادي و کار روزمره هم فارغ مي شود. چون جهان کاملاً معنوي خواهد بود؛ به عبارت ديگر، آنچه را انسان مي-توانست از بهشت تصور کند، نشانه هاي دوران ظهور ذکر کرده اند. اما ابن ميمون از بزرگترين فيلسوفان يهود، اين مفهوم را دست يافتنيتر مطرح کرد و گفت: «فرقي در جهان قبل و بعد از ظهور نخواهد بود مگر آن که سلطه و قيد حکومت ها از انسان ها برداشته مي شود و انسان، آزاد و عادي زندگي خواهد کرد.»
حاصل اين مطلب را اگر بخواهيم خلاصه بگوييم، جمله اي از ارمياي نبي هست که ميگويد: در آن روز، خداوند يکتا خواهد بود و نامش نيز يکتا. يعني علاوه بر يکتاپرستي مردم جهان، همة خداپرستان او را به يک شيوه پرستش خواهند کرد.
دکتر پيوئيان، يکي ديگر از شرکتکنند گان ميزگرد همايش موعود اديان، در سخنان خود اظهار ميدارد: مسئلة موعود يا بازگشت مسيح، علاوه بر نقل قول هايي که در اناجيل اربعه و در کتاب 21 رسالة بعد از آن و نيز کتاب اعمال رسولان وجود دارد، به صورت مشروح و تفصيلي در کتاب «مکاشفههاي يوحناي پيامبر» در 22 فصل آمده است. او نويسندة انجيل چهارم است و در قسمت رساله ها هم سه رساله دارد. يوحنا اين رساله را در تبعيد نوشته است. روميان او را بازداشت کرده و به جزيره پتاموس يونان تبعيد کردند. يوحنا در آن جزيره به عبادت پرداخت و کل ماجراي بازگشت مسيح را مکاشفه نمود، در 22 فصل نوشت. او مي گويد فرشته خدا آمد و گفت بيا و ببين. و من ديدم. سپس داستان را نوشته است.
ظهور مسيح در هفت مرحله ذکر شده که در مرحلة اول، سه صدا به گوش مي رسد: صداي فرياد، صداي رئيس فرشتگان آسمان و صداي بلند شيپور که هر سه در تمام عالم شنيده مي شود. در اين مرحله، مسيح در آسمان و ابرها پديدار مي شود؛ نخست، که وفات يافته اند، قيام خواهند کرد و جسمشان با روحشان متحد شده و به حضور مسيح خواهند رسيد و ايمان داران زنده نيز انتخاب خواهند شد و نزد مسيح صعود خواهند کرد و نسبت به آنها داوري و مقدار پاداش هر کدام معين خواهد شد. سپس در بزم و سرور نکاح بره شرکت مي کنند؛ منظور از بره، مسيح است! چون قبلاً براي آمرزش گناهان، بره قرباني مي شد و از آنجا که مسيح هم براي نجات گناهکاران فدا شد، لذا از او به بره ياد شده است. اين نکاح زميني نيست، بلکه نکاح خداوند با کليساست؛ يعني با مجامع ايمانداران. به عبارت ديگر کليسا به اصل خدايي پيوند مي خورد.
مرحلة دوم، ظهور ضد مسيح يا مسيح دروغين است. او از شيطان قدرت مي گيرد و تخت خود را از شيطان دريافت خواهد کرد. او در حکومت دچار کفرگويي وحشتناکي خواهد شد و خود را خدا اعلام خواهد کرد و معجزاتي دارد که مردم را غافل مي کند. با مقدسات خواهد جنگيد و بر کشورها مسلط مي-شود. رمز و علامت و عدد او 666 است. ايمانداران را خواهد کشت و نبي کاذب در خدمت اوست و مردم را به پرستش تصوير خود وادار مي کند. او مردي شرير و گناهکار است و شيطان از طريق او پرستش خواهد شد.
همدست ديگر او «روسپس اعظم» است که بر حيواني قرمز سوار است كه هفت سر و دو شاخ دارد که ظاهراً استعاره از روم است. احدي نمي تواند جنسي را خريد و فروش کند، مگر آن که علامت او، يعني 666 بر کالا نصب شده باشد.
مرحلة سوم، دوره مشکلات و مصايب است که عبارت است از جنگ و شورش ملتي عليه ملت ديگر، زمين لرزه ها، کشتارها و خيانت ها و طاعون، نابودي گياهان، مسموم شدن آب، آسيب ديدن آسمان، مرگ دريا، ملخهاي وحشتناک، مرگ به وسيله ديوها، دملهاي زشت، مرگ موجودات آبزي، گرماي غيرقابل تحمل و... .
مرحلة چهارم، بازگشت مسيح به زمين است که مسيح با تمام ايمانداران بر مي گردد. ضد مسيح لشکري مي انگيزد که مانع آمدن مسيح شود، اما خداوند از آسمان آتشي فرو ميريزد که تمام لشکريان ضد مسيح نابود خواهند شد. در مرحلة بعد، مسيح هزار سال بر زمين حکومت مي کند و در اين هزار سال، رحمت، محبّت، عدالت، راستي، صلح و سلامتي در سراسر جهان گسترده خواهد شد.
در مرحلة ششم، پس از هزار سال سلطنت شيطان از بندها رها مي شود و به سرعت بي ايمانان را جمعآوري و قصد جنگ مي کند، ولي در اين نبرد موفق نخواهد شد و به درياي آتش افکنده مي شود.
در مرحلة هفتم دنياي جديدي آفريده خواهد شد و از شيطان و گناهکاران اثري باقي نمي ماند. زيرا جهان شرارتها فرو ريخته و نوبت به آغازي ديگر رسيده است.
1. همايش موعود در اديان، نقل از افق حوزه، ص8، سال سوم، شماره 23، آذر 1383ش.