0

ویژگی ‌یاران امام حسین(ع)

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

ویژگی ‌یاران امام حسین(ع)
شنبه 8 مهر 1396  3:14 PM

امام حسین(ع) یاران خود را «بی‌همانندترین یار» و «وفادارترین یاران»(1)  در تمام دوران‌ها خوانده است. کسانی که در میان معرکه با مرگ و خون گلاویز شدند تا در پیش روی مولای خویش سر ببازند تا در نهایت، لبخند رضایت او را بر ل ببینند.
امّا این یاران، چه ویژگی‌های منحصر به فردی داشتند؟ در ادامه برخی را نام می‌بریم و مختصری توضیح می‌دهیم.


* مقدّم داشتن امام بر خود
عمر بن سعد روز پنجشنبه نهم محرم براى جنگ به سوى حسين(ع) برخاست، و شمر آمده تا برابر همراهان حسين(ع) ايستاد و گفت: فرزندان خواهر ما كجايند؟ (مقصودش چهار پسر ام البنين برادران حضرت سيد الشهداء بود كه چون مادرشان ام البنين از قبيله بنى كلاب بود و شمر نيز از آن قبيله بود از اين رو آنان را خواهر زاده خطاب كرد) أبا الفضل العباس، و جعفر، و عبد اللَّه، و عثمان فرزندان على بن ابى طالب(ع) بيرون آمده گفتند: چه ميخواهى؟ گفت: شما اى خواهرزادگان در امانيد، آن جوانمردان به او گفتند: خدا تو را و امانى كه براى ما آورده‏اى لعنت كند، آيا بما امان مي‌دهى و فرزند رسول خدا امان ندارد؟!(2)

* مَحرمان حسین(ع)
عدّه‌ای از کوفه برای امام حسین(ع) خبر آوردند. آنها نقل می‌کنند: پس ما برگشتيم تا به حسين(ع) رسيديم و با او براه افتاديم تا شامگاهى بمنزل ثعلبية فرود آمد هنگامى كه فرود آمد ما بنزد آن حضرت آمده بر او سلام كرديم، پاسخ سلام ما را داد، ما به او عرض كرديم: خدايت رحم كند همانا نزد ما خبرى است كه اگر بخواهى آشكارا آن را براى تو بگوئيم، و اگر خواهى پنهانى‏. حضرت نگاهى بما و بأصحاب خود كرد سپس فرمود: پرده ميان من و ايشان نيست.‏(3)

* حفظ امام با جان
در هنگامة نبر، وقت نماز ظهر رسید. امام حسين(ع) فرمان داد تا زهير بن قين و سعيد بن عبد اللَّه حنفى پيش رويش ايستاده تا با مانده اصحاب نماز خوف بگزارد. هر تير كه به سوى حسين(ع) گشاده گشت سعيد بن عبد اللَّه بن جان مى‏خريد و همواره خود را وقايه جان امام مى‏نمود و قدمى واپس ننهاد تا به زمين افتاده مى‏گفت: خداوندا بر اينان لعنتى چون لعن عاد و ثمود فرو فرست، خداوندا! پيامبرت را از من سلام برسان و وى را ابلاغ فرما كه ما چه رنجها كه از جراحات وارده ديديم، چه من پاداش خود را در يارى ذريّه پيامبرت از تو مى‏خواهم، و آن گاه به شهادت رسيد، رضوان اللَّه عليه، در بدنش سيزده تير جز ضرب شمشير و زخم نيزه‏ها ديده مى‏شد.(4)

* نهراسیدن از مرگ بر حق
عقبة بن سمعان گويد: در ساعتى به همراه آن جناب برفتيم و همچنان كه آن حضرت بر روى اسب بود اندك خوابى او را گرفت و پس از اينكه از خواب بيدار شد می‌گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏» و دو بار يا سه بار اين كلمات را بر زبان جارى كرد، فرزندش على بن الحسين (ع) پيش آمده گفت:
از چه حمد خداى را بجاى آوردى و «انا للَّه ...» بر زبان راندى؟ فرمود: «پسر جان اندكى خواب رفتم، پس (در آن خواب اندك) سوارى را ديدم كه پيش روى من آشكار شد و می‌گفت: اين گروه مي‌روند و مرگ‌ها به سوى ايشان ميرود!، دانستم كه آن جانهاى ما است كه خبر مرگ ما را ميدهد.»
على گفت: پدر جان خداوند بدى براى شما پيش نياورد آيا مگر ما بر حق نيستيم؟ فرمود: «چرا. سوگند بدان خدائى كه بازگشت بندگان به سوى اوست. (ما برحقيم).» گفت: پس ما در چنين حالى باك نداريم از اينكه بر حق بميريم، حسين (ع) به او فرمود: «خدايت بهترين پاداشى كه فرزندى از پدر خود برد به تو عنايت كند.»(5)

* جان‌نثاری برای حفظ امام و وابستگانش
پس از تجدید بیعت مسلم در شب عاشورا، زهير بن قين رحمة اللَّه عليه برخاسته گفت: به خدا من دوست دارم كشته شوم سپس زنده شوم، دوباره كشته شوم تا هزار بار و خداى عزّ و جلّ به وسيلة من از كشته شدن تو و اين جوانان از خاندانت جلوگيرى فرمايد، و گروهى از ياران آن حضرت مانند اين سخنان كه همه نشانه پايدارى و فداكارى خود بود به عرض رساندند، پس حسين(ع) از همگان سپاسگزارى فرمود و پاداش نيكشان را خواست، و بخيمه خود بازگشت.(6)

*  اهل پایمردی بر عهد
مسلم بن عوسجة اسدى رحمة اللَّه عليه در اين ميان بزمين افتاد، و عمرو بن حجاج و همراهانش بازگشتند و گرد و خاك كه فرو نشست ديدند مسلم بر زمين افتاده پس حسين(ع) پيش او آمد و هنوز رمقى داشت، و به او فرمود: اى مسلم خدايت رحمت كند، «از ايشان است كسى كه گذراند پيمان خويش را و از ايشان كسى است كه انتظار كشد و تغيير و تبديلى نكردند»(7)

* اهل مناجات در دل شب
در آن شب (شب عاشورا) حسين(ع) و همراهان در حالت ركوع و سجود و قيام و قعود به عبادت حقّ پرداختند زمزمه رقيق مناجات و دعاهايشان چون زمزمه برخاسته از زنبور عسل بود، در آن شب سى و دو نفر از لشكر ابن سعد از لشكرگاه خود به لشكرگاه امام پيوستند.(8)

* باور به معاد
بُرِير بن حُصين همدانى، و عبد الرحمن‏ بن عبد ربّه انصارى دم در خيمه براى‏ استفاده از نوره به انتظار ايستاده بودند كه برير عبد الرحمن را به خنده مى‏آورد.
عبد الرحمن بدو گفت: اى برير آيا مى‏خندى! اين ساعت كه وقت خنده و لعب نيست.
برير گفت: قوم من مى‏دانند كه من در جوانى و پيرى از امور باطله و هزل بيزار بودم و خنده من از سر شادمانى از آن است كه در اين راه قرار گرفته‏ايم، به خدا كه فاصله بين ما و اين كه حور العين را به آغوش كشيم جز اين نيست كه ساعتى با اين قوم با شمشيرهايشان مبارزه كنيم.(9)

* تربیت کردن یار برای امام
وهب بن حباب كلبى‏(10)  بيرون تاخت و نيكو جنگاوری کرد، مادر و همسرش با وى بودند. به سوى آنان بازگشت و گفت: مادرم راضى شدى؟ گفت: نه، رضايتم اين است كه در پيشگاه حسين(ع) به شهادت رسى. همسرش گفت: تو را به خدا سوگند مرا به داغ خود مبتلا منماى. مادرش گفت: از اين سخن بگذر تا در نزد فرزند دخت پيامبر به مقاتلت پرداخته تا به شفاعت جدّش در روز قيامت نائل گردى.
وهب به ميدان نبرد بازگشت، همواره جنگ كرد، تا آن كه دو دستش قطع گرديد، همسرش عمودى گرفته به سوى شوهر شتافته و مى‏گفت: پدر و مادرم به فدايت، در ساحت پاكان حرم(ص) مقاتله كن، وهب روى به همسر نموده تا او را به نزد زنان برگرداند، زن لباس شوى را بگرفت و گفت، هرگز باز نگردم تا با تو بميرم.
حسين(ع) فرمود: «خدا به شما خانواده جزاى خير دهد، به نزد زنان بازگرد، خدايت رحمت فرمايد». او به نزد زنان بازگشت.
كلبى همچنان به نبرد پرداخت تا به شهادت رسيد، خشنودى خدا بر او باد.(11)

* جهاد کردن برای امام و توصیه برای او
در هنگام شهادت مسلم بن عوسجه، حبيب بن مظاهر نزديكش شد و گفت: اى مسلم، اين وضع تو بر من ناگوار است، به بهشت بشارتت باد.
مسلم با صدايى ضعيف گفت: خدا تو را بشارت خير دهد.
حبيب گفت: اگر چه من بعد از تو در همين راهم، ليكن دوست داشتم هر وصيتى دارى از تو بشنوم و به مرحله اجراء گذارم.
مسلم گفت: به راستى كه به اين آقا وصيت مى‏كنم. با دست اشاره به حسين(ع) كرد. در خدمتش جهاد كن تا مرگت فرا رسد.
حبيب گفت: امرت را به ديده منّت.
و آن گه مسلم رحلت نمود؛ رضوان حقّ بر او باد.(12)

* همراه خوشی و ناخوشی
پس از آن جون(13)‏  مولاى ابوذر كه غلامى سياه بود در پى اذن بر آمد. حسين(ع) فرمود: «تو آزاد و مأذونى كه طريق سلامت‏جويى، چه تو را در كنار ما زندگى راحت بود و حال مبتلاى به بلاى راه ما مباش».
عرض كرد: يا ابن رسول اللَّه! در فراخ زندگى من كاسه ليس خوان احسانتان بودم و اكنون در سختى شما را بگذارم و بگذرم، به خدا كه بويم بد و نژادم پست و رنگم سياه است، بر من منّت گذار تا با پيمودن راه بهشت از طيب بو و شرافت حسب و چهره سپيد برخوردار شوم، نه به خدا از شما جدا نگردم تا خون اين سياه با خون‌هايتان بياميزد. بعد از آن جنگيد تا به شهادت رسيد.(14)

* شجاع‌ترین مردمان
شوذب نزد امام حسين آمد و پس از اينكه سلام كرد گفت: يا ابا عبد اللَّه! به خدا قسم در روى زمين احدى از خويشاوندان من و بيگانگان نيست كه نزد من از تو محبوب‏تر و عزيزتر باشد. اگر براى من مقدور بود ظلم و كشته شدن را به چيزى كه از جان و خونم عزيزتر باشد از تو دفع نمايم دريغ نداشتم. السّلام عليك يا ابا عبد اللَّه. من شهادت ميدهم كه بدين تو و دين پدرت ميباشم. سپس با شمشير متوجه دشمن شد.
ربيع بن تميم ميگويد: وقتى من او را ديدم مى‏آمد، وى را شناختم من او را در ميدان‏هاى جنگ ديده بودم. وى شجاع‏ترين مردم بود. لذا گفتم: ايها الناس اين شخص شير شيران است! اين پسر ابى شبيب ميباشد! مبادا احدى از شما بميدان او قدم بگذارد! شوذب همچنان فرياد ميزد آيا مردى هست، آيا مردى هست!؟
عمر بن سعد گفت: او را از همه طرف سنگباران نمائيد. وقتى شوذب با اين منظره مواجه شد زره و كلاه‏خود خود را بدور انداخت و به آن لشكر ستمكيش حمله كرد. به خدا قسم ديدم بيشتر از دويست نفر از جلو خود فرار ميداد. سپس آن لشكر خونخوار از همه طرف او را محاصره و شهيد نمودند.(15)

 
 
 
 
پی‌نوشت‌ها:
1. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد للمفيد / ترجمه رسولى محلاتى - تهران، چاپ: دوم، بى تا. ج‏2 ؛ ص93.
2. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد للمفيد / ترجمه رسولى محلاتى - تهران، چاپ: دوم، بى تا. ج‏2 ؛ ص91.
3. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد للمفيد / ترجمه رسولى محلاتى - تهران، چاپ: دوم، بى تا. ج‏2 ؛ ص75- 76.
4. ابن طاووس، على بن موسى، لهوف / ترجمه مير ابو طالبى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1380 ش. ص146.
5. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد للمفيد / ترجمه رسولى محلاتى - تهران، چاپ: دوم، بى تا. ج‏2 ؛ ص83- 84.
6. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد للمفيد / ترجمه رسولى محلاتى - تهران، چاپ: دوم، بى تا. ج‏2 ؛ ص95.
7. مفيد، محمد بن محمد، الإرشاد للمفيد / ترجمه رسولى محلاتى - تهران، چاپ: دوم، بى تا. ج‏2 ؛ ص107.
8. ابن طاووس، على بن موسى، لهوف / ترجمه مير ابو طالبى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1380 ش. ص137.
9. ابن طاووس، على بن موسى، لهوف / ترجمه مير ابو طالبى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1380 ش. ص137- 138.
10. در ضياء العينين: 25 آمده است: وهب بن عبد اللَّه بن حباب كلبى از زنى به نام« قمرى» زاده شده بود و در جريان طف به نقل از ملهوف و ديگر كتب مقاتل سخن بسيارى از او به ميان آمده است.
11. ابن طاووس، على بن موسى، لهوف / ترجمه مير ابو طالبى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1380 ش. ص143.
12. ابن طاووس، على بن موسى، لهوف / ترجمه مير ابو طالبى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1380 ش. ص144
13. جون از موالى است، سياه پوست و شيخى سالخورده بود. او پسر حوى است در بعضى مصادر جوين ابى مالك آمده است.
14. ابن طاووس، على بن موسى، لهوف / ترجمه مير ابو طالبى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1380 ش. ص144- 145.
15. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زندگانى حضرت امام حسين عليه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار) - تهران، چاپ: سوم، 1364 ش. ص46

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها