نورفوک ویرجینیا، شهری با دو چهره (قسمت دوم)
چهارشنبه 22 شهریور 1396 8:42 AM
در یک نگاه کلی، به نظر میرسد ایالات متحده بهشتی برای عاشقان تجربه ترس و هیجان است و در این میان شهر نورفک، جذابیتی خاص دارد.
در بخش نخست این مطلب با معرفی شماری از جاذبههای گردشگری وحشت در شهر نورفک ایالت ویرجینیا آشا شدیم. در این مجال این سفر متفاوت را ادامه داده و با دیگر مکانهای معروف این شهر آشنا خواهیم شد. اما پیش از این بهتر است کمی بیشتر با این شهر بندری آشنا شویم، چون به هرصورت این شهر به جز اسرار پنهان ترس و وحشت، حرفهای دیگری هم برای گفتن دارد.
بعد از خاتمه جنگ جهانی دوم، این شهر با مشکل کمبود فضا برای ساکنانش مواجه شد، همچنین به دلیل محل قرار گیری خاص امکان سکونت در نواحی اطراف آن نیز وجود نداشت. لذا ساکنان به ویژه قشر مرفه و طبقه متوسط شروع به ترک آن کردند. اما دولت سعی کرد جلوی این مهاجرت را بگیرد و مردم را تشویق کند که در شهر باقی بمانند به همین خاطر برنامههای متعددی برای اصلاح بافت شهری انجام شده و سیستم حمل و نقل بهبود پیدا کرد و پل «برکلی» نوسازی شد. ظاهرا این اقدامات نتیجه بخش بود، چرا که برطبق آمارهای ارائه شده در سال ۱۹۹۸، جمعیت این شهر بالغ بر ۳۰۰ هزار نفر بود.
البته به موازات افزایش جمعیت، نورفک شاهد افزایش چشمگیر گردشگران و رونق صنعت گردشگری نیز بود. بسیاری از جاذبههای سرگرم کننده و مراکز فرهنگی به بازدیدکنندگان معرفی شدند که البته در میان آنها، شماری نیز متعلق به دنیای گردشگری وحشت بودند که در ادامه به معرفی تعدادی دیگر از آنها خواهیم پرداخت.
داستانهای بیشماری در مورد ارواحی بر سر زبانها است که ظاهرا در ساحل اسپیت پرسه میزنند، داستانهایی که از عشقی نافرجام و از دست رفته و البته انتظار بیهوده برای بازگشتن محبوب سخن میگویند. یکی از این افسانههای محلی به مردی تعلق دارد که ظاهرا حفظ سلامت دیگران را سرلوحه کار خود قرار داده است. گفته میشود این روح فقط زمانی ظاهر میشود که یک فاجعه طبیعی همچون یک گردباد یا طوفان دریایی در راه است. داستانهایی از رؤیت یک شبح در دست است که ظاهرا مدت کوتاهی قبل از طوفان ایزابل در سال ۲۰۰۳ در این ساحل دیده شده است.
تاجری به نام «موزس مایرز» این خانه را در اواخر قرن هیجدهم احداث کرده و در آن ساکن شد تا اینکه در نهایت این خانه در دههی ۱۹۳۰ به این شهر اهدا شد. در این مدت ۵ نسل این خانواده ساکن این ملک بودند که ظاهرا به تسخیر روحی ناخشنود درآمده است.
این روح که باغ خانه را به اشغال خود درآورده، ظاهرا متعلق به فردی به نام «توماس باودن» (Thomas Bowden) است که پس از نزاع با آقای مایرز مورد اصابت گلوله قرار گرفته و کشته شد. گفته میشود که پسر آقای مایرز «ساموئل» مسئول شلیک به این فرد بوده است. شبح او کلاهی برسر و ساعت جییبی در دست دارد و مرتب در باغ بالا و پایین میرود و ظاهرا بیرحمانه مشتاق بر زبان آخرین آخرین کلماتی است که فرصت برزبان آوردنشان را پیدا نکرد.
این مکان مذهبی امروزه تغییر کاربری پیدا کرده و به یک رستوران تبدیل شده است. در سال 1873، این صومعه در بخش فراماسونی شهر ملقب به «فراموشخانه» ساخته شد، در آن زمان این صومعه محل فعالیت مسیحیان فرقه پرزبیترین یا «مشایخی پروتستان» (Presbyterian) بود. همچنین دانشمندان مسیحی و اعضای مستقل فرقههای نوظهور و عجیب نیز به این صومعه رفت و آمد داشتند.
این روزها اما این صومعه دیروز و رستوران امروز صحنه پدیدههای ماورایی متعددی است که به ویژه در آشپزخانه و محوطه کافهی آن بیشتر نمود دارند، جایی که معمولا اشیا به صورت خودبخودی حرکت کرده و جابجا میشوند، درهای گنجهها بیدلیل باز شده و حتی اشیا از طبقات بالایی قفسه پایین میافتند. همچنین درها یا باز نمیشوند یا نمیتوان آنها را بسته نگاه داشت.
عدهای ادعا کردند با شبحی تیره مواجه شدند که در صومعه پرسه میزده است، همچنین صدای نالههای زنی نیز به گوش برخی رسیده است. از سوی دیگر حتی تا امروز نیز کارمندان این مکان فراموش نمیکنند که موقع رفتن به آقای «بی» (Mr. B) شب بخیر بگویند. یکی از مالکان سابق رستوران که هنوز هم میتوان رایحه سیگارش را حتی مدتها پس از مرگش در محل انبار کالا استشمام کرد.
یک دروازه بهشتی، جایی که وعده داده شده هر کسی از زیر آن عبور کند، به سعادت و خوشبختی دست پیدا میکند. هرچند زمانی که بخش مرکزی شهر بخشی از بندر شلوغ و پرازدحام بود، این محل نیز شاهد رفت و آمد و البته کارهای مشکوکی بود که نتیجهاش را میتوان این روزها مشاهده کرد. به باور بسیاری این محل نیز تسخیر شده است.
یک زوج به طرزی وحشیانه در محوطه این پارکینگ به قتل رسیدند و متأسفانه قاتل آ«ها هرگز پیدا نشد. عدهای گفتهاند با زنی مجروح و در حال خونریزی مواجه شدند که در اطراف این محوطه پرسه میزده است، شاید در جستجوی کمک برای شوهر در حال مرگش. بر طبق گفتهها و مشاهدات به نظر میرسد این شبح اغلب در سالگرد قتل این دو در خود محوطه و نیز در اطراف آن ظاهر میشود.
این کشتی متعلق به نیروی دریایی ظاهرا توسط چندین روح تسخیر شده که به ویژه در راهروهای آن جولان میدهند. یکی از این ارواح متعلق به دخترک کوچی است معمولا در طبقات پایینی کشتی جولان میدهد، شاید او دختر یکی از ملوانان بوده که هرگز به خانه برنگشته است. دیگر روح این کشتی متعلق به یک سگ نگهبان است که گاه و بیگاه غیب و ظاهر میشود. همچنین روح یک مرد که در راهروهای کشتی قدم میزند و اغلب باعث ایجاد حسی عجیب در بازدیدکنندگان میشود، گویی کسی به آنها زل زده است.
توجه داشته باشید که کلیه این داستانها توسط بازدیدکنندگان یا کارمندان این اماکن به اشتراک گذاشته شده است و لذا نمیتوان با قطعیت در مورد صحت و سقم آنها نظر داد. افسانههای خیالانگیز به کمک ذهنهای خلاق بال و پر میگیرند و بازگو شدنهای متعدد باعث قدرت گرفتن آنها میشود. پس در نهایت شاید این ارواح زاییدهی خیالات افراد باشند و شاید هم نه، ارواح واقعا ساکن این مکانها هستند و ماهیت وجودی خود را در پس این پردهی پرزرق و برق اما آمیخته با شک و تردید پنهان کردهاند.
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست