پاسخ به:جشن علوی
یک شنبه 12 شهریور 1396 4:51 PM
تفسیر شهید مطهری بر حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»
«آزادی معنوی» مجموعه ای است مشتمل بر پانزده سخنرانی از استاد مطهری که در زمان ها و مکان های مختلف ایراد شده و و جه مشترک همه آنها مسائل معنوی، خودسازی و تزکیه نفس است. چاپ اول این کتاب با عنوان «گفتارهای معنوی» منتشر شد که در چاپ های بعدی به «آزادی معنوی» تغییر نام پیدا کرد. اولین سخنرانی این کتاب که دوم مهرماه 1348 در حسینیه ارشاد ایراد شده موضوع آزادی معنوی مورد بحث قرار می گیرد. متن زیر بخشی از این سخنرانی است که استاد مطهری با بر شمردن انواع آزادی به تفسیر کلمه مولا می پردازد و در نهایت حدیث «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» را تفسیر می کند.
مولا یعنی چه؟
از جمله کلماتى که ما زیاد درباره وجود مقدس ایشان [امام علی (ع)] استعمال مىکنیم کلمه «مولا» است:
«مولاى متقیان»، «مولى الموالى» و گاهى «مولا» بهطور مطلق: «مولا» چنین فرمود، به قول «مولا» چنین. این کلمه را اول بار شخص مقدس رسول اکرم درباره على علیه السلام در آن جمله معروف که شیعه و سنى درباره آن اتفاق نظر دارند اطلاق کرد، فرمود: مَنْ کنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ «1» آن که من مولاى او هستم، این على (که من دست او را بلند کردهام) مولاى اوست. بگذریم از اینکه در قرآن هم آیهاى هست که این کلمه در آن به کار رفته و در تفسیر آن وارد شده مقصود على علیه السلام است، آنجا که مىفرماید: فَانّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْریلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنینَ «2» ولى این جملهاى که عرض کردم نصّ صریح رسول اکرم است.
کلمه مولا یعنى چه؟ ...
همین قدر اجمالًا عرض مىکنم که مفهوم اصلى این کلمه «قرب» و «دُنوّ» است. در مورد دو چیز که پهلوى یکدیگر و متصل به یکدیگر باشند، کلمه «ولاء» یا «وَلىّ» یا کلمه «مولا» به کار برده مىشود و لهذا غالباً در دو معنى متضاد به کار مىرود. مثلًا به خداوند اطلاق مولا نسبت به بندگان شده است و بالعکس؛ به آقا هم اطلاق شده و به غلام هم گفته مىشود. یکى از معانى کلمه «مولا» که مقصودم همین است، «مُعتِق» یعنى آزادکننده است. به کسى که آزاد مىشود «مُعتَق» مىگویند. کلمه مولا، هم به «مُعتِق» اطلاق شده است و هم به «مُعتَق»؛ یعنى هم به آزادکننده مولا مىگویند، هم به آزادشده.
اینکه رسول اکرم فرمود: مَنْ کنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ مقصود چیست؟ مقصود کدامیک از معانى مولا است؟ من نمىخواهم بگویم که چه معنایى از نظر عقیده خودم در اینجا درست است، ولى به مناسبت بحثم عرض مىکنم ملّاى رومى همین حدیث را در مثنوى آورده و یک ذوقى به خرج داده است و از کلمه مولا معنى «مُعتِق» یعنى آزادى بخش را گرفته است. ظاهراً در دفتر ششم مثنوى است. داستان معروفى دارد؛ داستان قاضى خیانتکار و زن، که قاضى مىخواهد در صندوق مخفى بشود، او را مخفى مىکنند و به دوش حمّال مىدهند. بعد قاضى به آن حمال التماس مىکند که هرچه مىخواهى به تو مىدهم، تو برو و معاون مرا خبر کن تا بیاید این صندوق را بخرد. معاون او را خبر مىکنند، مىآید صندوق را مىخرد و او را آزاد مىکند. بعد ملا از اینجا گریز مىزند، مىگوید: همه ما در صندوق شهوات تن زندانى هستیم ولى خودمان نمىدانیم، احتیاج به آزادکنندهاى داریم که ما را از این صندوق شهوات نفس و بدن نجات بخشد، انبیاء و مرسلین آزادکننده و نجات بخش هستند.
سپس مىگوید:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود وانِ على مولا نهاد
گفت هرکس را منم مولا و دوست
ابن عمّ من على مولاى اوست
کیست مولا، آن که آزادت کند
بند رقّیت ز پایت بر کنَد
این واقعاً یک حقیقتى است؛ یعنى قطع نظر از اینکه معنى جمله مَنْ کنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ همین باشد یا نباشد، یعنى پیغمبر که خودش و على را «مولا» نام نهاد به اعتبار آزادى بخشى بود یا نبود، این خود حقیقتى است که هر پیغمبر برحقى براى آزاد کردن مردم آمده است و خاصیت هر امام برحقى همین جهت بوده است.
....
آزاد مرد واقعى
بشر باید در ناحیه وجود خودش، در ناحیه روح خودش آزاد بشود تا بتواند به دیگران آزادى بدهد. لهذا آزادمرد واقعى جهان کیست؟ على بن ابى طالب یا افرادى که از طراز على بن ابى طالب و یا تربیت شده دبستان او باشند، چون اینها افرادى هستند که در درجه اول از اسارت نفس خودشان نجات پیدا کردهاند.
على علیه السلام مىفرماید:
أ اقْنَعُ مِنْ نَفْسى بِانْ یقالَ امیرُالمُؤْمِنینَ؟ «3».
وَ کیفَ اظْلِمُ احَداً لِنَفْسٍ یسْرِعُ الَى الْبِلى قُفولُها وَ یطولُ فِى الثَّرى حُلولُها «4».
آن کس مىتواند واقعاً آزاد و آزادى بخش باشد که همیشه مانند على است و یا لااقل پیرو اوست؛ از نفس و روح خودش حساب بکشد، تنها در محراب عبادت دست به محاسن شریفش بگیرد و بگوید: یا دُنْیا! غُرّى غَیرى «5» اى زرد و سفید دنیا، اى طلا و نقره دنیا! برو غیر على را فریب بده، من تو را سه طلاقه کردهام. آن کسى واقعاً و نه از روى نفاق و دورویى، براى حقوق و آزادى مردم احترام قائل است که در دل و ضمیر و وجدانش یک نداى آسمانى است و او را دعوت مىکند.
آن وقت شما مىبینید که چنین کسى که آن تقوا و معنویت و خداترسى را دارد، وقتى که حاکم بر مردم مىشود و مردم محکوم او هستند، چیزى را که احساس نمىکند همین حاکم و محکومى است. مردم روى سوابق ذهنى خودشان مىخواهند از او حریم بگیرند؛ مىگوید حریم نگیرید، با من باشید. وقتى که براى جنگ صفّین مىرفت یا از آن برمىگشت، به شهر انبار- که الآن یکى از شهرهاى عراق است و از شهرهاى قدیم ایران بوده است- رسید. ایرانیان آنجا بودند. عدهاى از کدخداها، دهدارها، بزرگان به استقبال خلیفه آمده بودند. به خیال خودشان على علیه السلام را جانشین سلاطین ساسانى مىدانستند. وقتى که به ایشان رسیدند، در جلوى مرکب امام شروع کردند به دویدن. على علیه السلام صدایشان کرد، فرمود: چرا این کار را مىکنید؟ گفتند: آقا! این یک احترامى است که ما به بزرگان و سلاطین خودمان مىگزاریم. امام علیه السلام فرمود: نه، این کار، را نکنید. این کار، شما را پست و ذلیل و خوار مىکند. چرا خودتان را در مقابل من که خلیفهتان هستم خوار و ذلیل مىکنید؟
من هم مانند یکى از شما هستم. تازه شما با این کارتان به من خوبى نکردید بلکه بدى کردید؛ با این کارتان ممکن است یک وقت خداى ناکرده غرورى در من پیدا شود و واقعاً خودم را برتر از شما حساب کنم.
این را مىگویند یک آزادمرد، کسى که آزادى معنوى دارد، کسى که نداى قرآن را پذیرفته است: الّا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ جز خدا هیچ چیزى را، هیچ کسى را، هیچ قدرتى را، هیچ نیرویى را پرستش نکنیم؛ نه انسانى را، نه سنگى را، نه حجرى را، نه مَدَرى را، نه آسمان را، نه زمین را، نه هواى نفس را، نه خشم را، نه شهوت را، نه حرص و آز را و نه جاه طلبى را، فقط خدا را بپرستیم. آن وقت او مىتواند آزادى معنوى بدهد
خواهش علی (ع) از مردم
خطابهاى دارد مولا على علیه السلام که من قسمتى از آن را برایتان مىخوانم، ببینید واقعاً کسى که آزادمرد معنوى است چه روحى دارد! آیا شما مىتوانید یک چنین روحى در دنیا پیدا کنید؟ اگر پیدا کردید، به من نشان بدهید.
خطبه خیلى مفصل است، راجع به حقوق والى بر مردم و حقوق مردم بر والى است. مسائلى دارد که حضرت بحث مىکند، بعد در ذیل آن جملاتى دارد. (ببینید، اینها را چه کسى مىگوید؟ خود والى و حاکم است که به مردم مىگوید. در دنیاى ما حداکثر این است که دیگران به مردم مىگویند با حاکمهاى خودتان اینطور نباشید، آزادمرد باشید. على علیه السلام مىگوید با من که حاکم هستم این گونه نباشید، آزادمرد باشید.) لا تُکلِّمُونى بِما تُکلَّمُ بِهِ الْجَبابِرَة مبادا آن اصطلاحاتى را که در مقابل جبّاران به کار مىبرید که خودتان را کوچک و ذلیل و خاک پا مىکنید و او را بالا مىبرید و به عرش مىرسانید، براى من به کار ببرید.
نُه کرسى فلک نهد اندیشه زیر پاى
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند
مبادا با من این گونه حرف بزنید! با من همانطور که با دیگران حرف مىزنید، صحبت کنید. وَلا تَتَحَفَّظوا مِنّى بِما یتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ اهْلِ الْبادِرَة و اگر دیدید احیاناً من عصبانى و ناراحت شدم، حرف تندى زدم، خودتان را نبازید، مردانه انتقاد خودتان را به من بگویید، از من حریم نگیرید. وَلا تُخالِطونى بِالْمُصانَعَةِ با بارى به هر جهت، هر چه شما بفرمایید صحیح است، هر کارى که شما مىکنید درست است (این را مىگویند مصانعه و سازش) با من رفتار نکنید. هرگز با من به شکل سازشکارها معاشرت نکنید. وَلا تَظُنُّوا بِىَ اسْتِثْقالًا فى حَقٍّ قیلَ لى گمان نکنید که اگر حقّى را در مقابل من بگویید، یعنى اگر علیه من کلمهاى بگویید که حق است، بر من سنگین خواهد آمد. بحق از من انتقاد کنید، ابداً بر من سنگین و دشوار نخواهد بود، با کمال خوشرویى از شما مىپذیرم. وَلَا الِتماسَ اعْظامٍ لِنَفْسى اى کسانى که من حاکم و خلیفهتان هستم و شما رعیت من هستید، خیال نکنید که من از شما این خواهش را دارم که از من تمجید و تعظیم کنید، از من تملّق بگویید، مرا ستایش کنید، ابداً.
بعد یک قاعده کلّى را ذکر مىکند: فَانَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ انْ یقالَ لَهُ اوِ الْعَدْلَ انْ یعْرَضَ عَلَیهِ کانَ الْعَمَلُ بِهِما اثْقَلَ عَلَیه یعنى آن آدمى که وقتى حق را به او مىگویى دشوارش مىآید و ناراحت مىشود که چرا حق را گفتى، عمل کردن حق براى او سختتر است.
کریستین سن مىنویسد: انوشیروان عدهاى را به عنوان مشورت جمع کرده بود و با آنها درباره مسئلهاى مشورت مىکرد. عقیده خودش را گفت، همه گفتند هرچه شما بفرمایید همان درست است. یکى از دبیران، بیچاره گول خورد، خیال کرد واقعاً جلسه مشورت است و او هم حق دارد رأیش را بگوید. گفت اگر اجازه بفرمایید من نظرم را بگویم. نظرش را گفت، عیبهاى نظر انوشیروان را هم بیان کرد. انوشیروان گفت: اى بىادب! اى جسور! و بلافاصله دستور داد که مجازاتش کنند. قلمدانهایى را که آنجا بود درحضور سایرین آنقدر به سرش کوبیدند تا مُرد.
آن که حق را سنگین مىشمرد که به او گفته شود و اگر به او بگویند که به عدالت رفتار کن، بر او سخت است، قطعاً بدانید که عمل به حق و عدالت خیلى برایش سختتر است.
و در آخر خواهش مىکند: فَلا تَکفُّوا عَنْ مَقالَةٍ بِحَقٍّ اوْمَشْوَرَةٍ بعَدْلٍ «6» اى اصحاب من، یاران من، ایهاالناس! از شما خواهش مىکنم که هرگز از سخن حق و انتقاد حق و از اینکه مشورت خودتان را به من بگویید نسبت به من مضایقه نکنید.
این نمونهاى کامل از مردى است که از نظر معنوى آزاد است و در مقام حکومت بدین گونه به دیگران آزادى اجتماعى مىدهد.
پانویس:
(1) بحارالانوار ج 36/ ص 331.
(2) تحریم/ 4.
(3) همان، نامه 45.
(4) همان، خطبه 215
(5) همان، حکمت 74.
(6) نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 207، صفحه 686
یادآور می شود این متن برگرفته از سخنرانی شهید مطهری در حسینیه ارشاد در سال 48 به مناسبت عید غدیر است