0

30 مرداد – روز بزرگداشت علامه مجلسی

 
zahra_53
zahra_53
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 28735
محل سکونت : اصفهان

حکایاتی از زندگانی پر‌خیر و برکت علامه مجلسی
دوشنبه 30 مرداد 1396  11:35 AM

  •  

  • علامه مجلسی و صاحب کتاب «جواهر الکلام»
    علّامه نورى از بعضى از شاگردان صاحب جواهر رحمتاللّه نقل مىکند که گفت: استاد ما شیخ الفقهاء صاحب کتاب «جواهر الکلام» روزى در مجلس بحث و تدریس خود فرمود:
    دیشب در عالم رؤیا مجلس عظیم و با شکوهى را دیدم و جماعتى از علماء در آن حضور داشتند و دربانى کنار درب آن مجلس بود، من از او اذن گرفتم و او مرا وارد مجلس
    نمود، دیدم تمام علماء از متقدمین و متأخرین در آن مجلس جمع بودند و علّامه مجلسى در صدر آن مجلس بود، من در شگفت شدم و از آن دربان سؤال کردم از علّت تقدّم
    علّامه مجلسى بر دیگران، او در پاسخ گفت: او نزد ائمّه علیه السّلام معروف است.

     

  • ماجرای مجلس گناه و حضور علامه مجلسی
    خداوند متعال که نسبت به تمام بندگانش مهربان است، درِ توبه را به روی هیچ کس نبسته است و همواره پذیرای انسان‌هایی است که قصد بازگشت به سویش را دارند. بنابراین،
    انسان‌ها کافی است تصمیم بگیرند و همت کنند تا خود را از گرداب هلاکت ‌بخش گناه و نافرمانی پروردگار برهانند.
    در این باره نقل شده است یکی از خیرین اصفهان که به علامه مجلسی ارادت داشت شبی بعد از نماز جماعت خدمت ایشان آمد و گفت : گرفتاری مهمی برایم پیش آمده است .
    علامه مجلسی گفت: چه گرفتاری ؟
    آن مرد گفت: لوطی‌باشی محل ، به من خبر داده است که امشب با دوستانش می خواهند به خانه من بیایند و شام میهمان من باشند و قهرا می دانم اسباب لهو و لعب را هم
    می آورند و موجبات ناراحتی ما را فراهم می کنند و ما را در حرام می اندازند .
    علامه مجلسی گفت: خودم می آیم و به لطف خداوند مساله آنرا آنطوری که خدا بخواهد حل و فصل می کنم .
    جناب علامه از راه مسجد جلوتر از میهمان ها به خانه آن مرد رسید ، وقتی بعد از مدتی لوطی باشی و رفقایش وارد شدند ، ناگهان چشمشان به شیخ الاسلام اصفهان ؛ مرحوم
    مجلسی افتاد ، تنبک و تنبورهای خود را پنهان کردند و مؤدبانه در محضر او نشستند. اما لوطی باشی از میزبان سخت ناراحت و دلگیر شده که او علامه مجلسی را موی دماغ
    و مزاحم عیششان کرده بود.
    لوطی باشی شروع به سخن گفتن کرد و گفت : جناب مجلسی ؛ ما لوطی ها صفات خوبی هم داریم ، کمتر از اهل علم هم نیستیم.
    علامه مجلسی گفت: من که چیزی از خوبی های شما نمی دانم.
    لوطی باشی گفت: جناب مجلسی تو با ما معاشرت نداری که بدانی ما چه صفات خوبی داریم ؛ ما در نمک شناسی بی نظیریم. لوطی کسی هست که اگر نمک کسی را چشید تا آخر
    عمر یادش نمی رود و به صاحب نمک خیانت نمی کند .
    علامه گفت: من این حرف شما را نمی توانم بپذیرم که شما نمک شناسید و نمکدان نمی شکنید . بگو ببینم چند سال از سن ما می گذرد؟ لوطی باشی گفت: چهل سال.
    علامه مجلسی گفت: چهل سال است نعمت خدا را می خوری و معصیت خدا را می کنی ای نمک به حرام!
    این جمله را که علامه گفت مثل آبی که به آتش بریزند لوطی باشی خاموش شد و راستی که او را تحت تاثیر قرار داد و تا آخر مجلس دیگر یک کلمه هم حرف نزد و در فکر
    فرو رفت .
    مجلس تمام شد و هر کس به خانه اش رفت . لوطی هم به خانه اش رفت تا بخوابد اما مگر خوابش می برد ! چرا که چهل سال عوض نمک شناسی نسبت به کسی که به او همه چیز
    داده ؛ سلامتی ، بضاعت ، ثروت ، و . . . نمک به حرامی کرده فکر کرد و فکر کرد تا آخر تصمیم خود را گرفت . فردا صبح پس از اذان ، علامه مجلسی شنید که کسی در خانه
    اش را می زند ، در را باز کرد ، دید لوطی باشی است . گفت : آقای شیخ ! آیا اگر من توبه کنم خدا مرا می بخشد و می آمرزد و قبولم می کند ؟
    علامه مجلسی گفت : بله ، البته خدا کریم و غفور است ، انسان هر قدر هم گناهش زیاد باشد اما اگر حقیقتا پشیمان شود و به درگاه خداوند بزرگ توبه کند خداوند تعالی
    گناهان او را می بخشد و او را قبول می کند . پس لوطی باشی گفت : من پشیمانم و توبه کردم تو از خدا بخواه تا مرا بیامرزد.

   http://bayanbox.ir/view/4901804249511124488/talar-koodak.gif

 

 

اصفهان نگین فیروزه ای جهان

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها