حکایاتی از زندگانی پرخیر و برکت علامه مجلسی
دوشنبه 30 مرداد 1396 11:29 AM
-
- حکایتى از رحلت علامه مجلسى
بنا به نقل شاگردان ایشان، سید نعمت الله جزایرى، که با قلم خود نوشته است: من بیست سال از عمر خود را شبانه روز در جلسه درس مجلسى بودم.
ایشان مىفرماید: قبل از شب هفت استادم، واقعاً کنار قبر ایشان بى قرار بودم،
توان بلند شدن از کنار قبر را نداشتم، دلم نمى خواست بروم، دلم مى خواست شبانه روز کنار این قبر بمانم. این قدر کنار قبر مجلسى، گریه کردم که بى حال شدم.
نمى دانم به خواب رفتم یا خیلى بى حال بودم، دیدم که قبر مرحوم مجلسى شکافته شد، و ایشان از قبر بیرون آمد و نشست کنار قبر، به من گفت: سید نعمت الله، من بعد
از مردنم فهمیدم مردم. این خوابى که مرحوم سید نعمت الله جزایرى از استاد خود نقل مى کند، با روایات ما میزان است. این مرگ هم به نظر امیرالمؤمنین نوعى انتقال
است. فرد مؤمن در یک خانه اى در یک شهرى زندگى مى کرده، حالا یک مرتبه چشم خود را باز مى کند و مى بیند در عالم برزخ است.
- علّامه مجلسى رحمتالله در برزخ
حاج ملا هاشم در «منتخب» از عالم بزرگوار سید نعمتالله جزایرى نقل مى کند که:
در ایام اقامتم در اصفهان به حضور استاد عزیزم علّامه مجلسى رحمتالله عرضه داشتم: جمیع افعال و گفتار شما مورد رضاى من است مگر یک صفت و آن مقیّد بودن شما
به تشریفات و ریاست مىباشد، شما دستور دادهاید قبل از رفتن به مسجد و موقع ورود به بازار شخصى در جلو شما آیه نور را بخواند و با این برنامه تمام مردم را متوجه
نمایند که هنگام ورود شما درب مغازههایشان بایستند تا شما عبور کنید، من از این معنى آن هم از شخصى چون شما ناراحتم!
علّامه مجلسى رحمتالله فرمودند: من علاقمند به مقام و ریاست نیستم، منظور من از این برنامه نشان دادن عظمت مقام علم در بین مردم است، تا بدین وسیله بتوانم
حقى را اجرا و باطلى را از بین ببرم که بدون قدرت احقاق حق و زدودن باطل کارى محال است.
من به سخنان استاد قانع نشدم، با یکدیگر قرار گذاشتیم هریک زودتر از دنیا رفت دیگرى را به توسط خواب از اوضاع خود آگاه کند.
استادم مجلسى رحمتالله زودتر از من از دنیا رفت، در مدت یکسال غالباً بر سر مزارش رفتم و جهت او قرآن خواندم و از وى تقاضاى ملاقات کردم، شبى وى را در خواب
دیدم و از مسئلهاى که بین من و او بود پرسیدم، جواب داد: حق به جانب من بود؛ زیرا دنبال ریاست رفتن براى اداى حق و از بین بردن باطل از نظر شرع مطهّر بىاشکال
است و بلکه ممدوح و پسندیده است، چون مرا در قبر گذاشتند پس از سؤالات ملائکه الهى از طرف حق خطاب شد چه آوردهاى؟ من تمام تألیفات و صدقات و خیرات خود را بازگو
کردم، سؤال شد دیگر چه آوردى؟ عرضه داشتم: بندهاى از بندگانت در شکنجه طلبکار بود، با قدرتى که داشتم وى را نجات دادم و از طلبکار براى وى مهلت خواستم و سپس
آنچه را مدیون قدرت بر ادا نداشت من از مال خودم پرداختم، دیگر از من سؤالى نشد وپس از آن مورد عنایت واقع شدم، اگر من آن عظمت را نداشتم براى حل مشکلات مردم
کارى از دستم برنمىآمد و اکنون این همه عنایت نصیبم نمىشد!!
اصفهان نگین فیروزه ای جهان