حلقه اتصال دنیای نو و کهنه
شنبه 14 مرداد 1396 11:44 AM
کتاب تمدن بـشری را مـی گشائیم؛ صـفحات این کتاب را از دورترین نقاط تاریک تاریخ و از اعماق تیره ی خاک، روح الواح و سنگ نبشته های شش هفت هـزار ساله گرفته، تا اوج اهرام مصر و هیاکل و معابد؛ و کاخ های ویران نظر می افکنیم و تمام آنـچه را که کاوش باستا نشناسان بـدست آورده و حـوصله ی متتبعین اجازه ی جمع و تدوین آن را داده است، بطور اجمال مطالعه می کنیم و سپس دامنه ی مطالعه ی خود را به تمدنهائی که در آثار فکری و عملی و صنعتی امروز بشر نفوذ کرده و حاکمیت و حیات خود را حفظ کرده اند توسعه دهیم و بالاخره از مـطالعه ی همه جانبه و وسیع خود، عالی ترین، پایدارترین، مؤثرترین ادوار تمدن بشری را در صفحات روشن و جاوید تمدن اسلامی منعکس می بینیم.
تمدنی که چهارده قرن قبل از یکی از تاریک ترین مراکز وحشیانه انسانی برخاست و بر وسیعترین قدرت های حاکم جـهان دسـت یافت.
تمدنی که در قرن دوم طلوع خود حدود دو برابر مساحت تمام خاک اروپا را در برگرفت از کرانه های اقیانوس اطلس تا دیوار چین و از سواحل دریای مدیترانه تاریگستان های افریقا، درحالی که جمعی از سربازان مسلمان در شمال، پس از فتح اندلس، جـبال پیـرنه را زیر پا گذارده و به شهرهای مرزی فرانسه می تاختند. گروهی دیگر از فاتحین مسلمان؛ در جنوب خود را به کرانه های اقیانوس هند رسانده و جلال پروردگار را در امواج سیمین بحر محیط مشاهده می کردند. عده ای هم در قسمت غربی بلاد افـریقیه(مـراکش؛ طرابلس، الجزائر ...) را فتح کرده و مغاربه و بربرهای سرسخت را تسلیم نموده، و جلوه ی فتح و پیروزی را از زیر و بم امواج خروشان اقیانوس اطلس می دیدند و در ناحیه ی شرقی هم جمع دیگر؛ سند و پنجاب را تسخیر کرده و بـه سوی چـین پیـش می رفتند.
جرجی زیدان مسیحی می گوید:(تاریخ تمدن اسلام صفحه 1) «از تاریخ اسلام، تمدن جـدید سـر زده و تـمدن دنیای قدیم به آن پایان یافته است.»
تمدنی که وارث تمدن ها و قدرت های کـهن شـده و از سـقوط حتمی فکری و نظاماتی و مدنی انسانی جلوگیری کرد و تمدن باشکوه و همه جانبه ای آورد که پایه گذار تمدن جدید و پدید آورنده ی تکامل علمی و صـنعتی دوره ی پس از رنـسانس اروپا است.
مگرنه این است که سیر فکری و فـلسفی بـشر پس از ظهور افلاطونیون اخیر متوقف شده و بدست دوره ی تاریک و وحشیانه قرون وسطائی داده شده بود. اسکولاستیک یا فکر متحجر و تحمیلی کـلیسا؛ کـه خـلاء هزار ساله ی جدول جوامع فلسفی اروپا (تاریخ فلسفه،تألیف ویل دورانت، بـه جدول صـفحه 88-89 مـراجعه شود.) را پر کرده است، چراغ علم را خـاموش نموده و دریچه های فهم و استدلال را بر روی ذهن بشر بسته بود، قدرت های حکومتی هم تحت نفوذ کلیسا درآمده و نشر و اشـاعه ی نـظامات و قـدرت اروپا بر اساس زور و تحمیل و کشتارهای دست جمعی و قتل عام های کلیسا بود به طوری که مثلا گـوستاولوبون مـی گوید (تمدن اسلام و عرب-چاپ چهارم ص 316): «آری در افریقیه هم مانند مصر دیانت مسیح اشاعه یافت ولی برای این کار نهرهائی از خون جاری شد!»
ایـن وضـع از اواخـر قرن پنجم میلادی تا قرن پانزدهم ادامه داشت، تا بالاخره سیل تـمدن اسـلامی، بـر حکومت خفقان آور و وحشیانه کلیسا غالب شد و علوم اسلامی بدان سرزمین راه یافت و نهضت جدید اروپائی آغـاز گـردید و بـا تفصیلی که در آینده خواهیم دید، تمدن اسلامی حلقه اتصال بین تمدن باستان مصر و یونان و هـند و ایـران، و تمدن جدید اروپائی شناخته شد.
جرجی زیدان مسیحی می گوید:(تاریخ تمدن اسلام صفحه 1) «از تاریخ اسلام، تمدن جـدید سـر زده و تـمدن دنیای قدیم به آن پایان یافته است.»
حیدر بامات سویسی می گوید:(مجالی الاسلام.ترجمه بعربی عـادل زعـیتر صـفحه 61) «این تمدن اسلامی اسـت کـه تمدن یونانی را از نابودی نجات داد و آثار تمدن درخشان خود را به اروپا تسلیم کرد و اکنون مـا بـه تمدن اسـلامی و هدایای گرانبهایش پایداریم...»
گستاولوبون فرانسوی می گوید: «...تمدن عرب به قدری که در شرق تأثیر بخشید؛ در غرب نیز هـمانقدر مـؤثر واقع شده و بدین وسیله اروپا داخل در تمدن گردید...»
تمدنی که دنیای آشفته و متزلزل را رام کرد و جهان مدنیت را از انحراف اخلاقی و سقوط فکری و مـعنوی نـجات بخشید؛ قدرت عظیم روم شرقی که در قرن پنجم میلادی از دریای آدریاتیک تا فرات و دجله و از سرزمین تـاتار تـا جنوب حبشه، یعنی تمام ممالک جنوبی و غربی اروپا و شمال افریقا و سوریه و آسیای صـغیر را تـسخیر کرده بود؛ گرفتار خرافی ترین افکار مسلکی و اخـتلافات شـدید و مـبتذل به نام مذهب شده بود، و نظام تحمیلی و فـشار کـلیسا، سوابق تمدن چهارده قرنی روم را در آستانه سقوط قرار داده و زمینه را برای انقلاب اصلاحی اسلام آمـاده مـی کرد.
ساسانیان هم که جناح مـقابل و قـدرت عظیم مـشرق را تـشکیل مـی دادند، گرفتار نوعی دیگر از اختلافات مذهبی و کـش و قـوس آئین مزدک و مانی و هرج و مرج های اخلاقی و اجتماعی بودند.
جنگ و ستیز دامنه دار دو نـیروی جـهانی روم و ایران هم زمینه ی سقوط آنـان را فراهم تر می ساخت.
اسلام افـکار پراکـنده و استعدادهای سر گرفته را در مسیر تـفکر صـحیح و دست جمعی انداخت و براساس توحید و نیروی ایمان قدرت های وحشیانه و ضد انسانی را درهم کوبید و در پنـاه حـکومت عادلانه و ملایم و منطق آزاد خود جـهان مـدنیت را تـسخیر کرد سرزمین پهـناور سـاسان را متصرف شد و نیروی روم را درهـم شـکسته و آنان را از آسیای صغیر و مصر و افریقای شمالی راند و به ساحل اقیانوس اطلس و حدود قفقاز، و رود جیحون و شـط سـند رسید.
تمدن اسلامی خیلی سریع ولی طـبیعی و آرام نـفوذ کرد و بـدون آنـکه بـرای مسلمان کردن ملل مـغلوب، به زور اسلحه و خونریزی متوسل شود؛ با روشن بینی و تدبیر؛ به تنویر افکار مردم و نشر حقایق پرداخت و رفـته رفـته دل ها را به خود متوجه کرد.
هاری و هـازارد مـی گوید:(اطلس تاریخ اسلامی-صفحه 5) «...مـسیحیان مـصر و شـام؛ دشمنان کینه توز روم شـرقی، به تدریج اما به طیب خاطر دین اسلام را پذیرفتند...
زردشتی های ایران نیز که فاتحین عرب با آنان بـه ملایمت و ارفـاق رفـتار کردند، اندک اندک به اسلام متمایل شدند ... در حـملات بـعدی ایـن مـدارا و حـسن سـلوک در طرف دیگر جهان هم از طرف فاتحین مسلمان معمول گردید...»
حیدر بامات می گوید:«عرب ها برعکس بربرها که بر سرزمین روم تسلط پیدا کرده و بلاد شـرق و غرب را خراب کردند و جز خرابی بار نیاوردند، اینان تمدن درخشانی بوجود آوردند که تمام ملل مسلمان در آن سهیم بودند..»(مجالی الاسلام صفحه61)
گوستاولوبون می گوید:(تمدن اسلام و عرب صفحه 396) «...آری رحمت و شفقت اسلام در اخلاق اقوام اروپا نرمی و ملایمت ایجاد کرده بـود و از خـونریزی های مذهبی و فجایع قتل عام سن بار تلمی و مظالم دادگاه های مذهبی که تا چندین قرن نهرهائی از خون در اروپا جاری کرده بود! و مسلمین به کلی از آن برکنار بودند-آنان را نجات بخشید.»
تمدن اسلامی خیلی سریع ولی طـبیعی و آرام نـفوذ کرد و بـدون آنـکه بـرای مسلمان کردن ملل مـغلوب، به زور اسلحه و خونریزی متوسل شود؛ با روشن بینی و تدبیر؛ به تنویر افکار مردم و نشر حقایق پرداخت و رفـته رفـته دل ها را به خود متوجه کرد.
هاری و هـازارد مـی گوید:(اطلس تاریخ اسلامی-صفحه 5) «...مـسیحیان مـصر و شـام؛ دشمنان کینه توز روم شـرقی، به تدریج اما به طیب خاطر دین اسلام را پذیرفتند...
آری این دین زنـده و جـاوید با عمق تعلیماتی و منطق متین و پیروز خود در کلیه ی مذاهب و ادیان رخنه کرده و همانطور که بت پرستان را در سرزمین عربستان وادار کرد که بدست خود خدایان مـجسم را درهـم بشکنند،در فارس؛ شعله های آتشکده ها را خـاموش کـرد، و در مصر و شام صلیب را واژگون نمود و ناقوس کلیسا را از صدا بازداشت و در جای دیگر ستارگان و ماه را از مقام خدائی تنزل داده و در مدار خویش انداخت ... و حتی در چین سرسخت هم نـفوذ کـرد.
گوستاولوبون می گوید: (تـمدن اسـلام و عـرب صفحه 808) «چین در تـبدیل مـذهب یک سرزمین خیلی سختی است که کشیشان اروپا با وسائل زیادی که برای آنها فراهم است، مع هذا؛ صراحتاً به عجز خود اعتراف می نمایند، ولی اسلام با فقدان وسائل خارجی، روزانه توسعه پیدا مـی کند. چـنانکه امروزه زیاده از چهل کرور مسلمان در تمام چین و در یک پکن حالیه صد هزار نفر مسلمان موجود است.(البته این آمار مربوط بحدود پنجاه سال قبل است.ولی تعدا مسلمانان فعلی چین طبق آمار دار التـقریب؛ 51 مـلیون نفر است.)
پروفسور وازیلیف می نویسد: «مذهب اسلام از راهی که وارد چین شده مذهب بودا هم از همان راه به چین ورود نموده اسـت؛ ولی تـعجب در این اسـت که مذهب اسلام بر مذهب بودا غلبه پیدا می کند...»
این تمدن درخشان،برخلاف تمدن های کهن، مانند تـمدن اقوام آشوری، مصری یونان،رومی و ایرانی؛که از آنها جز سقف های فرو ریخته و خرابه هائی که بـه زحمت مـی توان از اعـماق آن سند مبهمی از جلال و شکوه از دست رفته آنان پیدا کرد؛ همچنان استوار و زنده مانده و در کلیه شـئون ملل مختلف ریشه دوانده است.
درست است که حکومت عظیم جهانی اسلام درهـم شکسته شده است، ولی نـفوذ تـمدن آن در افکار و عقائد و نظامات و آثار صنعتی و علمی همچنان باقی و در جناح توسعه و انتشار است تا آنجا که افکار بیدار جهان اسلام را زنده ترین و ارزنده ترین ادیان جهان شناخته و مبانی و حدود وسیع و همگانی آن را شایسته پذیـرش و قبول دنیای علم تشخیص می دهد.
از طرفی خلاء فکری و مذهبی دنیای نو هم زمینه را برای پیشرفت اسلام آمادهتر می کند، چون دنیا کم کم احساس می کند که تردید و ابهام در امر دین، با واقع جوئی و تـلاشی کـه بشر امروز برا فهمیدن همه چیز می کند؛ سازگار نیست. باید این مسئله را هم حل کرد و تکلیف بشر را از نظر غریزه ی مذهبی روشن نمود افکار کلیسا که امتحان خود را دادهاند و نمی توان آنـها را بـه عنوان مذهب قرن فضا انتخاب کرد، طبعاً ادیان و مذاهب باستانی دیگر هم هرچه بیشتر و سریع تر سنگرها را تخلیه کرده و عقب نشینی می کنند.
بنابراین به نظر می رسد بشر در آینده بر سر یکی از دو راه قـرار خـواهد گرفت: یا بی دینی به تمام معنی و انکار همه چیز و یا پیروی از حقائق تابناک مذهب اسلام و یکی از این دو هستند که جای خرافات و افکار پوسیده و آلوده ی مذاهب مختلف را پر خواهند کرد. تا کـدام یـک از رهـبران این دو جناح بتوانند از موقعیت مـتزلزل دیـنی بـشر، بیشتر استفاده کرده و تفوق و حاکمیت خود را تثبیت کنند؟
این خلاء فکری و مذهبی دنیا و این رهبران و مقامات عالیه اسلام در آستانه ی سقوط بدر الدیـن فـرماندار مـوصل می گوید: در آن روزهای بحرانی که سپاه مغول به جان کـشور اسـلامی افتاده بود و با قتل نفوس و خراب کردن شهرها هر آنی پیش می رفتند در چنین هنگام که مرکز خلافت (بغداد) در آسـتانه سـقوط بـود نامه ای از مستعصم خلیفه وقت به دستم رسید که دستور داده بود عـدهای از زنان نوازنده و خواننده را پیش او اعزام بدارم؛ در همین حال قاصدی از هلاکو وارد«موصل» شد و حامل پیامی از او بمن بود که هـرچه زودتـر تعداد و اسـباب قلعه گیری برای آنان فراهم نمایم. سپس فرماندار موصل می گوید: من پس از مـطالعه رو بـه حضار کردم و گفتم هر دو نامه را مطالعه کنید و بر اهل اسلام گریه کنید، خلیفه ی مسلمانان از من خواننده و نـوازنده مـی خواهد و پیـشوای کفر از من اسباب فتح و پیروزی.
منبع:
مقاله فرهنگ و تمدن اسلامی/ حلقه اتصال دنیای نو و کهنه - نوشته باهنر،محمد جواد؛ مجله «درسهایی از مکتب اسلام » اسفند 1339، سال سوم - شماره 1
تبیان
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست