پاسخ به:اشعار ولادت حضرت معصومه (س)
سه شنبه 3 مرداد 1396 12:40 PM
امشب برای مطلع شعر
پر ازآهم/
ماتم گرفتم آه! "بیت النور" میخواهم!
شکرخدا شهرم خیابان
ارم دارد/
من خوب میدانم که زهرا
هم حرم دارد
پرمیکشم در خاطرات
کودکی هایم/
انگار دستم را گرفته
باز بابایم
پس پابه پایش میروم
تا جان آیینه/
سی سال قبل از این و
در ایوان آیینه
به به چه دوران خوشی
به به چه دورانی/
سوهان برایم میخرد بابا
چه سوهانی
!
از دست بابا میکشم
این دست کوچک را/
هی میدوم سرتاسر
صحن اتابک را
ناگاه میبینم که بابا
رفته از پیشم/
حالا خودم بابا شدم
با کودک خویشم!
###
بعدش به خود می آیم
و خود را که میجویم/
میگریم و زیرلبم
آهسته میگویم:
آری بدم اما دلم دیگر
چه غم دارد؟/
شکرخدا ، شکرخدا
شهرم حرم دارد
اینبار اگر رفتی حرم شب
بود دقت کن/
غیراز کبوتر صحن او
خفاش هم دارد!
پس من چرا در ناامیدی
غوطه ور باشم/
وقتی که بانو این همه
لطف وکرم دارد
هرجای این دنیا که باشم
غیرشهرخود/
حس میکنم دنیای من یک
چیز کم دارد
هرچند شهرمن پراز
غمهای پنهان است/
هرچند شهرمن هوایش
سخت دم دارد
اما به دنیایی نخواهم
داد این دم را/
یک تارموی کاج های
سبزشهرم را
اینجا شمیمش اختیار
دلبری دارد/
اینجا محرم هم صفای
دیگری دارد
بر سنگفرش صحن او
بال ملک خورده/
از سفره ی او آب هم
اینجا نمک خورده
هرگز ندیدم نشنود بانو
صدایم را/
هرگز به روی من نیاورده
خطایم را
هربار اینجا پیش او
بی اختیار خود/
میگریم و میگویم از
رسم دیار خود
عمریست روی حرمت
سادات پابندیم/
ماروی مهمان آب را
هرگز نمیبندیم
!
ما رسممان این بوده
مهمان را نرجانیم/
از بام ها گل برسر
مهمان بیفشانیم
خواهر فراوان دوست
می دارد برادر را/
اصلأ نمی خواهم بخوانم
روضه ی "سر" را
###
اشکم چکید و عاشقانه
روسپیدم کرد/
بانو نگاهی کرد و انسانی
جدیدم کرد
این روسپیدی یاد من آورد
بابا را/
میشست در حوض حرم
او صورت مارا
حالا من و فرزندم و
یک عشق دیرینه/
حالا من و فرزندم و
ایوان آیینه
از دست گرمم میکشد
یک دست کوچک را/
هی میدود سرتاسر
صحن اتابک را ...