پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)
پنج شنبه 29 تیر 1396 10:41 AM
امام صادق(ع)-مدح و شهادت
ای کـل علـم از دم پــاکت روایتـی
هر نکتـه از کتـاب کمـال تـو آیتـی
بـا آن که بیحد است عنایات کبـریا
مثـل ولایــت تــو نبــاشد عنـایتی
علمت به علـم ذات الهیست متصل
دریــای دانـش تــو نــدارد نهـایتی
در آفتـاب فضـل تـو عالم تمام غرق
در سایـۀ ولایـت تــو هــر ولایتـی
هر جمله از کلام تو شمعی ست دل فروز
هر نکتـه از لـب تـو چـراغ هـدایتی
جبریل، فرش گسترد از بال خویشتن
گوینـد در ثنـای تـو هـر جـا روایتی
صدها فرشته بر دهنش بوسه میزند
شیرینلبـی کـه از تو بگوید حکایتی
تو کیستی؟ وصـی نبـی، آیـت ششم
هشتم فروغ حسن خدا، حجت ششم
قـرآن نیازمنــد بیــان رسـای توست
وحی خدای عزّ و جلّ در صدای توست
تفسیر سورههاش به مـا میدهد نشان
داری بــه آیـه آیـۀ قـرآن تــو داوری
شیـخ الائمــهای و امامــان مـا همـه
دارنـد در ثنــات، دم مــدح گستــری
گر ذوالفقـار، جـای قلـم در کفت نهند
دستت کنـد بـه بازوی حیـدر برابـری
بر حضرتت ز سـوی خدا دم به دم درود
بر خلق و خُلق و خوت سـلام پیمبری
در سایـۀ تـو ای ششمیـن حجّت خدا
شکر خدا که مذهب من هست جعفری
از جن و انس و حور و ملک، روز ابتدا
ما را بـه دوستـی تــو دادنـد برتـری
نه مالکی، نه شافعی استم نه حنبلـی
من با هدایت تو شدم شیعۀ علی
قرآن جدا ز خـط تـو قـرآن نمـیشود
ایمـان بـدون مهـر تو ایمان نمیشود
طاعات جن و انس و ملک بیولای تو
هرگــز قبـول قـادر منـان نمـیشود
تا دیدهاش به سوی بهشت جمال توست
مؤمـن اسیـر روضـۀ رضوان نمیشود
گیـرم که خلـق طاعت سلمان بیاورند
کس بیهـدایت تـو مسلمان نمیشود
اکمال دین تلاقی قرآن و عترت است
ایمان بدون عتـرت و قـرآن نمیشود
بیتـو چـراغ علـم شود دود حاصلش
دود سیـاه، شمـع فـروزان نمـیشود
دل بیتو همچو مردۀ صد سالهای بوَد
جان هم بدون مهر شما جان نمیشود
اسلام بـیولای تـو کفر مسلم است
سر تا قدم وجود تو دین مجسم است
من غربت حریـم تو را دیدهام ز دور
یک عمر دور قبر تو گردیدهام ز دور
نگذاشتنـد دستـه گـل آرم بـرای تو
از اشک بر مزار تو گل چیدهام ز دور
بوسیـدن مـزار تـو ممنـوع بود و من
قبر تـو را ستـادم و بوسیـدهام ز دور
میخواستم مزار تو را شست و شو کنم
کردم نثار، خـون دل از دیدهام ز دور
سـازد خموش روز قیـامت جحیم را
اشکی که بر مزار تو پاشیـدهام ز دور
تـا کسب آبـرو کنـم از روضـة البقیع
صورت ز خاک قبر تو پوشیدهام ز دور
هر روز بهر غربت تـو گریـه کردهام
هر شب به ماه روی تو خندیدهام ز دور
بـر پـاره پـارۀ جگـرم مـانـده داغ تو
باشـد بهشت مـن حـرم بیچراغ تو
افتاده بـود بـر دل و بر جان شرارهات
از مـا سـلام بــر جگـر پـاره پـارهات
ای مـاه آسمـان ولایـت چـرا مـدام
میریخت از دو دیده به دامن ستارهات؟
هر کس نگاه خویش به روی تو میگشود
میدیـد درد و داغ تـو را در نظارهات
پای جنازهات به سـر و سینه میزدند
حمـران، ابوبصیـر، مفضـل، زرارهات
بیش از هزار سال ز داغت گذشت و باز
هـر روز بـوده روز بـزرگ هـزارهات
بر شانـۀ مقدس تو کوه درد مـاست
در سینــۀ شکستـۀ مــا یـادوارهات
بر قبر بیچـراغ تو هر کس نظر کند
یـاد آورد ز درد و غـم بیشمـارهات
با آن که دور از تو و صحن رفیع توست
"میثم" همیشه زائر بابالبقیع توست