پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)
دوشنبه 15 خرداد 1396 2:57 PM
مادر سلام حال غريبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصيبت چگونه است؟
حالي غريب داري و در فکر رفتني
دردي به سينه داري و حرفي نمي زني
داري براي رفتن خود چانه مي زني
موي مرا به گريه چرا شانه مي زني
با دانه هاي اشک تو افطار ميکنم
همسايه را ز داغ تو بيدار ميکنم
همسايه ها براي تو پرپر نمي زنند
داري تو ميروي و به تو سر نمي زنند
مادر بگو که مکه چه آورده بر سرت
که قد خميده ميروي از پيش دخترت
مادر ! پدر غروب تو را گريه ميکند
و خاطرات خوب تو را گريه ميکند
بخشيده اي تمام خودت را به آفتاب
و زنده شد به مهر تو مادر ابوتراب
چيزي نمانده است که ديگر فدا کني
بايد براي رفتن زهرا دعا کني
حالا که پر کشيدن تو گشته باورم
آيا کفن براي تو مانده است مادرم؟
هي تشنه ميشوي و مرا ميزني صدا
و هي سلام مي دهي امشب به کربلا
گريه گرفت و مکه دوباره در آب رفت
مادر دوباره وضو گرفت و دوباره به خواب رفت
مادر؛ پدر تشهد خود را تمام کرد
و جبرئيل آمد و بر تو سلام کرد
مادر جواب فاطمه را لااقل بده
يا لا اقل به دختر خود هم اجل بده
چشم و چراغ خانه ي خورشيد الامان
رنگين کمان بيت نبوت نرو ...بمان
اينجا که مکه است مدينه چگونه است
جريان ميخ و آن در و سينه چگونه است
اينجا بهانه نيست مدينه بهانه است
آنجا جواب گريه من تازيانه است
مکه اگر چه طعنه ي زخم زبان زدند
اينجا به دست هاي علي ريسمان زدند
مکه اگرچه در به روي خويش بسته اند
اما مدينه پهلوي من را شکسته اند
رحمان نوازني