پاسخ به:مبحث 132 طرح صالحین: «سرنوشت»
چهارشنبه 31 خرداد 1396 8:16 AM
تقدیر و سرنوشت انسان به دست کیست؟
در قرآن آمده که خدا از آینده انسان آگاه است و سرنوشت هر فردى را مى داند، پس چرا ما را آفریده است، و سرنوشت تعدادی رو خوب و دیگری رو بد قرار داده؟
آیا سرنوشت قابل تغییر است؟
نوشته هاي اين تايپيك دستنویس از شخص خودم مي باشد
با توجه به جواب هايي كه در پست هاي بالا ارسال كردم ابتدا بايد عالم معنا را بيان كنيم كه عالم معنا چيست؟ و آيا قبل از اينكه در اين دنيا متولد شويم عالم ديگري هم وجود داشته يا در عالم ديگري هم زندگي مي كرديم يا نه؟ و آيا خود سرانه به اين دنياي مادي متولد شديم و يا چرا خدا ما را به وجود اورد؟ و يا اينكه چرا در اين نقطه و مكان و شهر و يا كشور با ابن پدر و مادر و ... من متولد شده ام؟ و يا چرا من در كشور هاي اروپايي و ... متولد نشده ام كه در مبحث صالحين اين سوال مطرح شده بايد همه اين چيزها را به صورت جزئي بحث نمودو تا انجا كه در توانم باشد تايپ و ادامه مي دهم
از اينكه اين سوال به صورت كلي بيان شده است كه هيچ جاي شكي در آن نيست و ابتدا بنده سوال بالا براي رساندن مفهوم به چند سوال كوچك تر بيان ميكنم و يا جواب ميدهم
عالم معنا چیست؟ منظور از عالم معنا کجا است؟
عالم معنا تعبیر رایجی است که در موارد مختلف بکار میرود. یکی از موارد آن عالم متافیزیک و غیر ماده است؛ یعنی عالمی که با حواس ظاهری درک نمیشود؛ در این صورت به عالم مثال، عالم عقل، مجردات، ملائکه و حتی گاهی به خداوند نیز عالم معنا گفته میشود. گاهی نیز به هر چیزی که حقیقی، راست، اصلی، ذاتی، مطلق، باطنی و روحانی باشد معنا و عالم معنا گفته میشود.
قبل از متولد شدن و يا قبل از اينكه نطفه ما آدم ها يا انسان ها شكل بگيرد درعالم ديگري به عنوان عالم مادي و يا روي اين كره خاكي وجود داشته باشيم و در عالم ديگري به عنوان عالم معنا بوده ايم سير ميكرديم .
ذكر مثالي براي بهتر متوجه شدن عالم معنا؟؟
تمامي ما انسان ها به يقين در عالم خواب ، خواب هايي از قبيل روياي صادقانه ديده ايم كه روزها و يا ماه ها و سال ها بعد به حقيقت پيوسته است.و در عالم ماده همان خواب اتفاق افتاده است كه بعد يا در همان لحظه متوجه شده ايم كه اين زمان و اين مكان را من در عالم خواب مرور كردم. همين خواب هاي صادقانه نشان از عالم معنا مي دهد كه ما قبل از اينكه در اين دنيا متولد شده باشيم در عالم ديگري به عنوان عالم معنا بوده و و در آن عالم معنا سير ميكرديم.
در عالم معنا خداوند با همه شرط كرده است كه با اين شرايط با اين نقطه جغرافيايي با اين تيپ و قيافه و آب و هوا و با اين پدر و مادر و .... مي تواني زندگي سير كني در غالب يك انسان به كمالات خود را برساني! با توجه به پديد آمدن و يا متولد شدن ما همه با اختيار خود قبول كرده ايم كه با اين شرايط ميتواني و از پس امتحان الهي كه حضرت حق به هر كدام از ما ماموريت داده از اين ازمايش الهي سر بلند و پيروز بيرون آييم. پس تمامي ما به اجبار يا به زور يا ناخواسته به دنيا نيامده ايم.
در مجموعه خلقت باید انسان خلق می شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائك بودند كه موجوداتی نورانی و پاك بودند كه خدا را همواره عبادت می كردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهی قرار نمی گرفتند كه با اختیار خویش (در حالی كه میل باطنی آنها به جهت دیگری تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب كنند. آنها همواره حضور و عظمت خدا را درك می كنند و در مقابل آن همه عظمت راهی جز عبادت ندارند.
از آنچه گفته شد به روشنی معلوم می شود كه هدف از خلقت انسان آن است كه در فرصت محدود زندگی دنیوی از سرمایه های وجودی خود بهره گیرد و بیشترین سودها را به دست آورد، زیرا انسان بیهوده آفریده نشده است.
اما سرنوشت همه يك چيز هست ، كه به كمال و درجه و مرتبه انسانيت خود را برسانيم اما شرايط براي همه يك جور نيست . هر كسي به روش و طريقي و يا موقعيتي زندگي ميكند .براي رسيدن به كمال با فرامين الهي
با توجه به بوجود آمد بحث هاي مختلف در اين تايپيك به صورت تيتر وار بعضي مسائل را اعلام ميكنم:
1- آدمی برای آزمایش خلق شده است.
2- انسان در دنیا برای عبادت خلق شده، یعنی آمده است كه عمری عبادت خدا كند و پس از آن به سوی معشوق و معبود حقیقی سفر كند.
3- انسان برای پیمودن سیر تكامل خویش پا به این جهان گذارده است
4- خداوند از آن جا كه "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بی نهایت دارد جهان و انسان را آفریده است و لازمه این سه صفت آن است كه خلقت خداوند بهترین و كاملترین آفرینش باشد، یعنی در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و كمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق كند، زیرا عدم خلقت آن موجود، یا ناشی از عدم اطلاع و آگاهی از زیبایی آن می باشد، یا در اثر ضعف و ناتوانی از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بی نهایت، باز آن زیبایی را خلق نكند ناشی از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگی است كه خدا از بخل منزه است و "جود" و رحمت و بخشندگی او بی نهایت است. پس جهانی كه خدا خلق می كند، باید كاملترین صورت ممكن را داشته باشد.
و آیا سرنوشت قابل تغییر است؟
واژگانی چون سرنوشت، شانس، بخت و جبر در میان مردم بسیار به کار می رود؛ زیرا آنان این گونه، رفتارها و بازتاب های آن را توجیه می کنند و دل های خود را تسکین می دهند. مردمان هرگاه با بدبیاری روبرو می شوند یا به زندگی خفت باری تن می دهند و یا گرفتار مواد مخدر شده و به فلاکت و بدبختی می افتند، آن را به سرنوشت و بخت بد خودشان نسبت می دهند؛ و هنگامی که از آنان خواسته می شود تا کاری کنند و به زندگی خود سامانی دهند و از بدبختی رهایی یابند و تغییری را ایجاد کنند، می گویند: مگر می شود سرنوشت را تغییر داد؟
امیرالمؤمنین (ع) از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار میکنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه میبرم. یعنی درست است که تا قانون علیت که منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شکسته سقوط نخواهد کرد، اما همان خداوند به من عقلی داده که آن خود ، و یک عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی و طبق علت های خاص خود سقوط میکند. اما میتوانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد.
هرگونه تغییر در تقدیر و سرنوشت بشر، منوط به تغییر در رفتار آدمی است. مشیت الهی بر این قرار گرفته است که اگر مردم رفتار و عملکرد خویش را تغییر دهند، تقدیر و سرنوشت آنان نیز تغییر می یابد. (رعد، آیات ۳۸ و ۳۹)
خداوند در آیات بسیاری از حتمی و غیرقابل تغییر بودن قضای خود خبر داده است. در آیاتی از جمله ۱۱۷ سوره بقره و ۴۷ و ۵۹ و ۱۵۴ سوره آل عمران و آیات دیگر قرآن، قضای خداوند، امری غیرقابل تغییر و تخلف ناپذیر در وقوع معرفی شده است. بنابراین، در مقام قضا هرگز تغییری رخ نخواهد داد و آنچه قضای آن صادر شده، بی هیچ تردیدی وقوع خواهد یافت. در قرآن آیات زیادی وجود دارد که به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: «لیس للانسان الا ما سعی؛ برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست».
و مانند آیه: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد. مگر خودشان آن را تغییر دهند».
با یک مثال معنای قضا و قدر الهی روشن میشود: «اگر کسی بالای بام ایوانی خود را روی زمین بیفکند و بگوید: اگر مقدر است بمیرم میمیرم و اگر مقدر است بمانم میمانم. این گفته درست نیست، زیرا قضا و قدر الهی این است که بشر دارای اختیار و اراده باشد . بتواند خود را از بام پرت کند و بمیرد و یا آن که از راه بام، پله پله به زیر آید و بماند. هر کدام را که انتخاب نماید، همان قضا و قدر و سرنوشت او است.