صبح بى تو
یک شنبه 7 خرداد 1396 11:06 PM
صبح بى تو
صبح بى تو رنگ بعد از ظهر يک آدينه دارد
بى تو حتي مهربانى حالتى از کينه دارد
بى تو مي گويند تعطيل است کار عشقبازي
عشق اما کى خبر از شنبه و آدينه دارد
جغد بر ويرانه مي خواند به انکار تو، اما
خاک اين ويرانه ها بويى از آن گنجينه دارد
خواستم از رنجش دوري بگويم يادم آمد
عشق با آزار خويشاوندى ديرينه دارد
روى آنم نيست تا در آرزو دستى برآرم
اى خوش آن دستى که رنگ آبرو از پينه دارد
در هواى عاشقان پر مى کشد با بيقراري
آن کبوتر چاهى زخمي که او در سينه دارد
ناگهان قفل بزرگ تيرگى را مى گشايد
آنکه در دستش کليد شهر پر آيينه دارد