پاسخ به:رباعیات زیبای خیام نیشابوری
سه شنبه 2 خرداد 1396 5:25 PM
اين قافله ی عمر عجب میگذرد!
درياب دمی که با طرب میگذرد؛
ساقی، غم فردای حريفان چه خوری.
پيش آر پياله را، که شب میگذرد.
******************
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من،
وين حرف معما نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفتگوی من و تو،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من.
******************
وقت سحر است، خيز ای مايهی ناز،
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز،
کانها که بجايند نپايند کسی،
و آنها که شدند کس نمیآيد باز! .
******************
صبح است، دمی بر می گلرنگ زنيم،
وين شيشه ی نام و ننگ بر سنگ زنيم،
دست از امل دراز خود باز کشيم،
در زلف دراز و دامن چنگ زنيم.
******************
فصل گل و طرف جويبار و لب کشت،
با يک دو سه تازه دلبری حور سرشت؛
پيش آر قدح که باده نوشان صبوح،
آسوده ز مسجدند و فارغ ز بهشت.
******************
افلاک که جز غم نفزايند دگر،
ننهند بجا تا نربايند دگر؛
ناآمدگان اگر بدانند که ما
از دهر چه میکشيم، نايند دگر.
******************
دل سر حيات اگر کماهی دانست،
در مرگ هم اسرار الهی دانست؛
امروز که با خودی، ندانستی هيچ،
فردا که ز خود روی چه خواهی دانست؟
******************
در گوش دلم گفت فلک پنهانی:
حکمی که قضا بود ز من ميدانی؟
در گردش خود اگر مرا دست بدی،
خود را برهاندمی ز سرگردانی.
******************
از من رمقی به سعی ساقی مانده است،
وز صحبت خلق بی وفاقی مانده است؛
از باده ی نوشين قدحی بيش نماند.
از عمر ندانم که چه باقی مانده است!
******************
هنگام سپيده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری؟
يعنی که: نمودند در آيينه ی صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری!
******************
گاويست بر آسمان قرين پروين،
گاويست دگر نهفته در زير زمين؛
گر بينائی، چشم حقيقت بگشا:
زير و زبر دو گاو مشتی خر بين.
******************
ای آنکه نتيجه ی چهار و هفتی،
وز هفت و چهار دايم اندر تفتی،
می خور که هزار باره بيشت گفتم:
باز آمدنت نيست، چو رفتی رفتی.