پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396 12:45 PM
بال جبریل غزل های مرا آوردند
بشکن ای نیل که موسای مرا آوردند
و شکوه دم عیسای مرا آوردند
دست بر سینه که آقای مرا آوردند
یک قدم مانده فقط تا ابدیت برسم
آه ای عشق کمک کن به هویت برسم
هفت پشتم همه زاده و مجنونِ شما
یازده قرن گذشت از غمِ گلگون شما
ما همه سوخته، خاکستر و دلخون شما
گردن غیرت این طایفه مدیون شما
هر که بی عشق تو سر کرده بمیرد بهتر
باغ عمرش دم پاییز بگیرد بهتر
دوش در حلقه ما قصهٔ گیسوی تو بود
تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود
سمت سجاده کمان خانهٔ ابروی تو بود
کیمیا اندکی از خاکِ سر کوی تو بود
به فدای قدمت ای همه جان، ای همه تن
بگشا بند قبا تا بگشاید دل من
چشم هر کس به تو افتاده دگر مات شده
دیده روشنی از پرتو مشکات شده
نسل در نسل همه اهل کرامات شده
راوی معجزه آنیِ چشمات شده
کشتهٔ چشم تو از هر دو جهان خواهد رفت
در بهشتم برود نعره زنان خواهد رفت
چشم یعقوب سپید است نسیمی بفرست
مهربانی خودت را به یتیمی بفرست
ما نداریم کسی را تو کریمی بفرست
جلوهٔ تازه ای از یارِ قدیمی بفرست
جمکران ساخته ای هم وطن ما باشی
تا پناهِ غم هر مرد و زن ما باشی
نقش لبخند خودت را به دل قاب بکش
شب شده سوسوی آرامش مهتاب بکش
از کویر عطش سینه ما آب بکش
قبله شو آینه در کاشیِ محراب بکش
وای بر ما اگز از عشق پریشان نشویم
بی ولای نفس ناب تو سلمان نشویم
می شود شادی آن قلب سپیدت باشیم
یا که دعوت شدهٔ سفره عیدت باشم
یکی از پا به رکبان شهیدت باشیم
شده ای دوست، شده شیخ مفیدت باشیم
یک دو خط هم بنویسی دلمان شاد شود
با نفس های گل فاطمه آباد شود
سی نفر یار نداری که پریشان نشوی
دم به دم ابر پر از اشکِ بهاران نشوی
از نگاه دل غفلت زده پنهان نشوی
خانه بر دوش ترین یار بیابان نشوی
یار تو خواب ندارد همه جا بیدار است
لب به لب پر شده از دغدغهٔ دیدار است
چقدر تا دم بی تاب عبورت مانده
تا لب بام سحرگاه ظهورت مانده
بانویی خم شده در راه ظهورت مانده
روی دیوار و دری چشم غیورت مانده
قسمت می دهم ای آبروی شب بوها
دگر از راه بیا منتقمِ پهلوها