پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396 11:20 AM
اشعار میلاد حضرت امام زمان(عج)
معطوف شد به عرش تمام حواس ها
پیوندخورد ساقه ی نرگس به یاس ها
ازتیرگی درآمدو نو شد لباس ها
برچیده شده ز دامن شبها حراس ها
پس تا طلوع صبح بیا و ثواب کن
مشتی پیاله هست درآنها شراب کن
کعبه تویی وماهمه قربانی توایم
درزیرناودان تو بارانی توایم
انجیل خوان مصحف قرآنی توایم
پس مسلمین مادر نصرانی توایم
آن دختری که مورد التاف فاطمه است
معلوم میشود که مسلمان تر از همه است
درآسمان تجلی شمس و ضُحی شدی
روی زمین قدم زدی وآقای ماشدی
گاهی نبی شدی وگهی مرتضی شدی
هم هل اتی وکوثر هم اِنَما شدی
تو جمع چهارده نفری زیر یک عبا
ما را چه میشود ببری زیریک عبا
با گوشه ی عبات خلیل از شرر گذشت
امواج بی خطرشد و نوح از خطرگذشت
موسی میان نیل چنان رهگذر گذشت
عیسی سر صلیب تو رادید و درگذشت
اینگونه شد که زنده و جاویدشد مسیح
در حوزه ی تو مرجع تقلید شد مسیح
خورشیدها شدن گدایان ماه تو
بی راهه ها شدن همه سر به راه تو
هرگز فقیر نسیت کسی با نگاه تو
خوش آن سری که رفت برآن سر کلاه تو
هرکس که فقیه و صاحب عمامه میشود
از نور چشم توست که علامه میشود
من چیستم به جز اثر ربنای تو
من کیستم گدای گدای گدای تو
توچیستی که نیست عیان انتهای تو
توکیستی که جان دو عالم فدای تو
اینجا منم منم من واین فقرناتمام
آنجا تویی و دور تو از سائل ازدحام
این بی قرارها که همه جان گرفته اند
این ناله ها که شعله ی کنعان گرفته اند
این کوچه ها که آینه قرآن گرفته اند
از ریسه ها که نیمه شعبان گرفته اند
روشن شده است تا که تو برگردی از سفر
آقا بگو که صرف نظرکردی از سفر
با دوستان خویش مرا هم رفیق کن
خون مرا برای شهادت رقیق کن
دست یمن تهی شده برآن عقیق کن
باذوالفقار تکیه به بیت العتیق کن
بیرون بکش ز خاک وبزن حَد یهود را
خاموش کن شراره ی آل سعود را
درجاده ام محل عبورت کجاست پس
تاریک مانده دهکده ،نورت کجاست پس
جان برکف توایم تنورت کجاست پس
آنکس که میرسد به حضورت کجاست پس
یک نامه داشتم برسانم کجا به کی
حداقل بگو که میایی به خواب کی
اینجا کسی برای تو شیخ مفید نیست
بر چوبه ی حراج شما من یزید نیست
این بنده بنده ای که خدا آفرید نیست
این ماجرای بی کسی اصلا جدید نیست
سنگ محک نزن دل مجنون خویش را
درخانه جا گذاشته صابون خویش را
در روزگار غیبتتان کار خوب چیست
جز ذکر یا حسین شفا ءالقلوب چیست
این گریه های صبح و زمان غروب چیست
اصلا بگو قضیه ی دندان وچوب چیست
قرآن که خواند ضربه برآن لب زدن
با کعب نی برشانه ی زینب زدن
افتاد باز بال کبوتر به دستها
در خیمه آن لشگر معجر به دستها
بانیزه می روند همه سر به دستها
انگشتری نمانده درآخر به دستها
این سو به چهره ها زنان مشت میزنند
آن سو به قصد خاتمی انگشت میزنند