0

اشعار ولادت حضرت علی اکبر (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت علی اکبر (ع)
پنج شنبه 14 اردیبهشت 1396  1:41 PM

دل حرم میشود سحر گاهی

که شود صحن دیده تر گاهی

قطره ي آب در مرور زمان

میکند در حجر اثر گاهی

دل من سخت تر زسنگ که نیست

امتحان کن بر این جگر گاهی

ای خریدار بر رضای خدا

جنس پس مانده را بخر گاهی

یعنی آنقدر بی بها هستم

نیستم لایق نظر گاهی

بین سجاده دیده بر راهم

نیمه شب میشود خبر گاهی

بنده ای راکه دست وپا گیر است

همرهت تا خدا ببر گاهی

قتلگاهی به پا کنی با ناز

گر از اینجا کنی گذر گاهی

پسری که کریم زاده بُوَد

میکند جلوه ي پدر گاهی

 

تاج اصحاب یا علی اکبر

یابن ارباب یا علی اکبر

 

تو مطهر شدی زهر چه بدی

تابگويی ز نسل لم یلدی

صدو ده بار هو کشم زجگر

که تو با کعبه زاده هم عددی

همه دلگرمی ام محبت توست

یابن لیلا «علیک معتمدی»

گرتو شاگرد مجتبی هستی

دست خالی نمی رود احدی

ناز تو فاطمی تر از همه است

راه دل بردن از علی بلدی

نوه ي ارشد دو دریایی

موجی از عشق،گاه جذر و مدی

جای مادر بزرگ تو خالی

زود پر زد به وادی ابدی

تو ز هر پنج تن نشان داری

تو حدیث کسای مستندی

جز برای دلِ ابوفاضل

پرده از روی خویش پس نزدی

 

تا خدا پرده ازرخ توکشید

چشم عباس مصطفی را دید

 

تا که بابا تو را صدا میکرد

محشری در حرم به پا میکرد

با نگاهی به قد و بالایت

یاد پیغمبر خدا میکرد

تو که هستی که پیر میخانه

با مناجات تو صفا میکرد

ای دل آرام خوش صدای حجاز

مأذنه بر تو اقتدا میکرد

آتش روی بام خانه ي تو

کوچه ها را پر از گدا میکرد

هرکسی داشت نذر پیغمبر

به در خانه ات ادا میکرد

بسکه با غمزه راه میرفتی

پدرت پشت سر دعا میکرد

دور از چشم  شور مردم شهر

از رخ تو نقاب وا میکرد

بوسه ای از لب تو هر دردِ

پدری پیر را دوا میکرد

گوشه ای مینشست و با زینب

نظری سوی مجتبی می کرد

 

بعد میگفت این پسر غوغاست

چقدر شکل مادرم زهراست

 

تو ز اجداد خود چه کم داری

نسبی پاک و محترم داری

وارث آدم و کلیم و مسیح

بهر احیای مرده دم داری

گشته شش گوشه این حرم یعنی

تو جدا گانه یک حرم داری

که زیارات کامل و متقن

همچونان سایر اُمَم داری

تو ز پایین پا ولایت بر

کرسی و نون و والقلم داری

ما به نام تو سینه زن شده ایم

حق شاهی تو بر عجم داری

تو که باب الحوائجی بی شک

بسکه آقایی و کرم داری

یک قدم تو عقب تر از عباس

برسر دوش خود علم داری

 

شانه هایت ز بس مودب بود

دومین تکیه گاه زینب بود

 

خیز و شمشیر مرتضی بردار

بزن ای شیر بردل کفار

زره مصطفی بپوش علی

در رکاب عقاب پا بگذار

نعره ای زن منم علی اکبر

نوه ي حق حیدر کرار

همچو شیری بزن به قلب سپاه

تا بریزی به هم یمین و یسار

ضجه ي کوفه را درآوردی

ای ابَر مرد عرصه ي پیکار

هر طرف تاب میدهی تیغت

پشته سازی ز کشته ي بسیار

تشنگی را بهانه فرمودی

رو نمودی به جانب دلدار

لب نهادی بر آن لبانِ خشک

گفتی آهسته این سخن با یار

کای محاسن سپید در بندم

دست خود از محاسنت بردار

 

تا که دل کنده از تو بابا شد

بالهای شهادتت وا شد

 

نا گَه از دشت یک صدا آمد

ناله ي ای پدر بیا آمد

پدر آمد ولی چه آمدنی

چه کسی گفته روی پا آمد

پیرمردی کنار جسم جوان

با سر زانو از قفا آمد

روضه ات گشته شرح موت حسین

وسط هلهله نوا آمد

آنچنان نعره زد علی ولدی

ناله اش بین تا کجا آمد

دست خود را گرفته روی سر

زینب از سوی خیمه ها آمد

شد حسین زنده با دم زینب

پای معجر میان تا آمد

با تن ریخته بهم چه کند

نوبت یاری عبا آمد

شب جمعه است بس کن ای شاعر

چونکه مادر به کربلا آمد

 

هر شب جمعه کربلا غوغاست

فاطمه روضه خوان کرب و بلاست

 

قاسم نعمتی

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها